جلسه پنجم فقه تربیت (بررسی قاعده ی ارشاد جاهل)
د: آیات إحیاء
المائدة: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)
تقریب استدلال:
- دلالت آیه بر وجوب:
بیان اول: ظهورگیری از خود آیه
طبق آیه، احیای یک نفس مثل احیای جمیع نفوس است؛ و همچنانکه احیای جمیع نفوس ضروری است، احیای یک فرد نیز همینطور است. احیای جمیع الناس، از ضروریات پذیرفته شده نزد عقلاء می باشد. [و چون مولا نیز این حسن احیای جمیع ناس را ردع نکرده است بلکه تأیید فرموده است، حکم به وجوب آن می دهیم.]
بیان دوم: دلیل خارجی (اجماع، روایات)
- تعیین مکلّف تکلیف (موضوع تکلیف) :
این آیه در مورد شخص خاصی صحبت نمی کند، بلکه موضوع آیه، عام است و اعم از ولی و غیرولی می شود.
- تعیین متعلّق تکلیف:
احیای نفس در این آیه اعم از احیای مادّی و احیای دینی و معنوی می باشد.
ان قلت:
متعلّق تکلیف در این آیه، مردن تکوینی و ازهاق روح و موت است و این با تربیت کردن یا حیات نفس فرق دارد .
قلت:
بر این مدّعا که احیای در آیه، اعم از حیات مادی و حیات معنوی می باشد می توان به دو قرینه ی قرآنی و روایی اشاره کرد:
دلیل قرآنی (داخلی) :
با رجوع به آیات دیگر متوجه می شویم که در فرهنگ قرآنی، حیات، به معنای عام بکار برده شده است، و علاوه بر حیات و ممات تکوینی، در معنای دیگری نیز استعمال شده است.
الانفال: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)
در این آیه منظور از حیات، فقط غیرحیات و ممات دنیوی مدنظر است حتی معنای عام هم نمی شود اراده کرد. زیرا حیات دنیوی امری غیرارادی و تکوینی است و امر کردن مؤمنین به اینکه احیاء را اجابت کنید، از آنجایی که بایستی مورد قدرت مکلف باشد، معنایی ندارد و معقول نیست. بلکه شامل مواردی می شود که موجب حیات دینی می شود و با توجه به اطلاق آن، مجموعه ی دین را می گیرد که فراتر از احکام فقهی است و احکام اعتقادی و اخلاقی را نیز در بر می گیرد.
پس این یک قرینه ی داخلی در قرآن است که حیات را به حیات دینی معنا کرده است.
حال در ما نحن فیه من أحیاها می تواند معنای مطلق باشد و مفید نفی استبعاد می باشد که حیات می تواند حیات معنوی معنا دهد، ولی بری اثبات اینکه إحیاء در اینجا معنای حیات معنوی دارد بایستی به ادله ی دیگری تمسک کنیم.
دلیل روایی (دلیل خارجی) :
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً[1] قَالَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَکَأَنَّمَا أَحْیَاهَا وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا.
همچنانکه حضرت علیه السلام در اینجا می فرمایند هدایت و ضلالت، مصداق حیات و قتل در آیه می باشند.
2- عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً- قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاکَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَمُ.
طبق این روایت، تطبیق ضلالت بر قتل، این تأویل برتر است، یعنی از برترین مصادیق این آیه است.[2]
و اینکه این مصداق بارز قتل در آیه است می رساند که مفهوم اوسعی از آنچه که ظاهرش می باشد دارد و بطوریکه این مفهوم، قتل معنوی را نیز شامل می باشد.
[1] ( 4) الآیة فی المائدة- 32 هکذا\i« مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ ...\E الخ» فما فی الخبر على النقل بالمعنى و الاکتفاء ببعض الآیة لظهورها و تطبیق التأویل المذکور فی الخبر على قوله تعالى:\i« بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ»\E یمکن أن یکون دلالة الآیة على المذکور فی الآیة دلالة مطابقیة و على التأویل المذکور فی الخبر دلالة التزامیة و لذا قال علیه السلام من اخرجها من ضلال الى هدى فکأنّما احیاها و لم یصرح بان هذا هو المراد بالآیة
[2] أقول: اشکال وارد بر این دو دلیل قرآنی و روایی برای تطبیق احیاء، بر حیات معنوی این است که این زمانی درست است که در آیه قرینه ای مخالف با این ظهور نباشد، در حالیکه در آیه می فرماید من قتل نفس بنفس یعنی کسی که به غیر قصاص کسی را بکشد، و این با موت معنوی تناسبی ندارد. فلذا این روایات نیز تأویل و تفسیر این آیه است نه ظاهر این آیه.
استاد: جواب این است که حضرت در این روایات موت و حیات را بر موت و حیات معنوی تطبیق داده اند. یعنی این موت و حیات معنوی مصداق موت و حیات در آیه است . مصداق یعنی آنچه که مفهوم بر آن صدق می کند. یعنی مفهوم موت و حیات در آیه بر این دو مصداق، صدق می کند. پس مفهوم موت و حیات در آیه دربردارنده ی موت و حیات معنوی نیز می شود.