در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

  • ۰
  • ۰

جلسه اول فقه تربیت 

استاد: حجت الاسلام و المسلمین مقیمی

خلاصه بحثهای سال گذشته:

ساختار کلی فقه تربیت:

مفاهیم و کلیات

مطلوبیت در حکم

اثبات وجوب تربیت اجمالا

اثبات استحباب تربیت اجمالا

تفصیل حکم مترتب بر ساحت و ابعاد و مربّیان تربیتی

ادله عامه:

قواعد عام فقهی:

قاعده ی وجوب حفظ عمّا اهتمّ به الشارع

قاعده ی وجوب حفظ عن الفساد (لزوم دفع مفسده)

قاعده ی لزوم دفع الضرّر عن الغیر

قاعده ی منع الغیر عن الاضرار بالغیر

قاعده ی الاعانة علی البرّ و التقوی

قاعده ی الاحسان الی الغیر

قاعده ی ارشاد الجاهل

قلمرو تربیت

ادله ی خاصه

مربیان

ساحت ها

روش ها

خلاصه ی بحث سال گذشته:

بررسی قاعده ی وجوب حفظ عمّا اهتمّ به الشارع:

اگر این قاعده اثبات شود، باید فعلی را که شارع به آن اهتمام دارد محقّق شود یا ترک شود چه از صبیّ صادر شود و چه از بالغ.

قاعده ی وجوب حفظ عن الفساد:

مهذّب الاحکام سبزواری بسیار به این قاعده تمسّک کرده اند.

طبق این قاعده در حوزه ی تربیت بایستی اگر بالغ یا نابالغی مفسده ای انجام دهد، باید جلوی او را گرفت.

مشکل این قاعده، احراز مفسده و مراد از مفسده است. زیرا در لغت مفسده را ضدّ مصلحت و مصلحت را ضدّ مفسده معنا کرده اند و در لغت به وضوح ارتکازی نزد عرب واگذار کرده اند. که ما آمدیم و به مذاق فقهی رجوع کردیم و کلام فقها را مورد بررسی قرار دادیم که مفسده بر دو قسم است مفسده ی در مقابل مصلحت الزامی و مفسده ی در مقابل مصلحت غیرالزامی.

قاعده ی سوم: لزوم دفع ضرر از غیر:

در فقه از این قاعده، صحبت نشده است، ولی ما بحث کردیم.

وجوب منع الغیر عن الاضرار بالغیر:

اعانه ی بر برّ و تقوی:

این قاعده نیز اثبات شد.

قاعده ی الاحسان الی الغیر:

یا همان نیکی به دیگران. مطلوبیت این احسان در چه حد است؟ قلمروی احسان تا کجاست؟ و ... بحث شد.

در باب قواعد اینرا نیز گفتیم که بعض این قواعد مفید صرف استحباب و مطلوبیت عمل تربیتی است و بعضی دیگر مفید وجوب است مانند ما اهتمّ به الشارع.

قاعده ی ارشاد الجاهل:

در ذیل بحث اجتهاد و تقلید مطرح می شود.

دو بحث در این قاعده مطرح است:

ارشاد احکام و عقاید:

بررسی ادله:

آیات :

آیه ی نفر،

آیه ی کتمان،

ارشاد موضوعات

ادامه ی بحث بیان ادله ی وجوب تربیت:

قاعده ی ارشاد جاهل:

قاعده ی ارشاد جاهل در احکام:

بر قاعده ی ارشاد جاهل تمسک به ادله ای شده است:

  1. ادله ی قرآنی

الف. بررسی آیه ی سؤال (آیه ی ذکر):

نحل: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)

انبیاء: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7)

در این دو آیه ارجاع می دهند که بروید و از اهل ذکر سؤال کنید.

دو آیه در شاهد مثال یک مضمون را دارند و ماقبل آیات دخلی در مورد استشهاد ندارند.

مفاد آیه و وجه استشهاد به این آیه:

مدلول مطابقی آیه بحث وجوب تعلّم است که مربوط به وظیفه ی متربّی است ولی ما الان در مقام تعلیم و ارشاد به جاهل هستیم و دنبال وظیفه ی مربّی هستیم.

فلذا در حکم متربّی یکبار دیگر این آیه را ذکر می کنیم.

پس منطوق آیه مورد نظر ما نمی باشد؛ لذا استدلال آیه متوقف بر چند امر است:

  1. در آیه بایستی اخذ به مدلول التزامی کرد:

وجوب سؤال بر متربیان با وجوب جواب و پاسخ دادن توسط مربّی ملازمه دارد. زیرا اگر این ملازمه نباشد، و تکلیفی بر عالم در پاسخ دادن نباشد، در حالیکه جاهل امر به سؤال پرسیدن و رجوع به عالم شده باشد، تا علم حاصل کند لغویت لازم می آید. زیرا غرض از سؤال پرسیدن، رسیدن به علم می باشد حال اگر وجوب از جانب پاسخ عالم نباشد و فقط بر جاهل واجب باشد پرسیدن، در اینصورت غرض حاصل نمی شود و لغویت امر کردن به سؤال، حاصل می آید. صرف پرسیدن سؤال که مصلحت ندارد بلکه رسیدن به علم و جواب مهم است. سؤال صرفاً دریچه ی دانستن است. و آن سؤال دریچه ی دانستن است که منتهی به جواب شود.

  1. در آیه بایستی نسبت به مورد سؤال، الغای خصوصیت کرد:

آیه در مورد انبیاء می باشد و به مردم می گوید اگر به پیامبری حضرت خاتم صلی الله علیه و آله، با وجود معجزاتش علم پیدا نمی کنید بروید از اهل ذکر سؤال کنید و دیگر شامل موارد دیگر از سؤالات نمی شود.

به عبارتی آیه تنها در مورد خودش می تواند دلالت داشته باشد مگر اینکه الغای خصوصیت کنیم.

به دو تقریب می شود در آیه الغای خصوصیت جاری کرد:

الف. این آیه دارد ارجاع به یک امر فطری یا عقلایی می دهد که همان ارجاع جاهل به عالم می باشد. این یک امر فطری و عقلایی است که اگر شخصی نسبت به امری جاهل است، نزد عالم آن مورد جهل برود و از او کسب علم نماید.

پس هرچند صدر آیه در یک مورد خاص است، ولی ذیل آن از یک امر عقلایی دارد صحبت می کند و به مثابه ی ضرب قاعده است.

ب. ممکن است کسی، تقریر فوق را قبول نکند و در علی ضرب القاعده بودن و به مثابه ی تعلیل بودن فأسئلوا اهل الذکر، شک کند، لیکن با کمک روایات تفسیری دز ذیل این آیه، میشود الغای خصوصیت می کنیم.

روایات در ذیل این آیات، بعضی اهل ذکر را قرآن می داند و بعضی ائمه علیهم السلام و بعضی علمای مسیحی و یهودی.

این می رساند که اهل ذکر یک عنوان کلی است که در هر زمان یک مصادیقی دارد و در زمان ائمه اینها اهل ذکر هستند و در زمان قدیم ، اهل ذکر کسان دیگری بوده اند . به عبارتی تطبیق اهل ذکر بر افراد مختلفی می باشد. این تأویل نیست بلکه تطبیق ظاهر بر مصادیق است.

و می دانیم که در هر زمان، سؤالات نیز فرق می کنند مثلا سؤالات زمان حضرت رسول ص از علمای یهودی و مسیحی با سؤالات زمان ائمه ی معصومین علیهم السلام فرق می کند.

به عبارتی طبق این تطبیق، حضرت معصومین نمی خواهند بگویند فقط در مورد آن سؤال خاص که در شأن نزول آیه ذکر شده است و آن سؤال از صحت پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بوده است، به سراغ ما بیایید بلکه می خواهند بگویند در هر امری که نمی دانید به ما رجوع کنید.

پس ما الغای خصوصیت از خصوص سؤال از پیامبر خاتم می کنیم با کمک قرینه ی خارجی و شامل هر سؤالی می شود.

  1. در آیه بایستی نسبت به اهل ذکر نیز، الغای خصوصیت کرد:

زمانی می توان از این آیه نسبت به وجوب ارشاد توسط تمام مربیّان استفاده کرد که از تعیّن اهل ذکر نسبت به علمای یهود و مسیح نیز الغای خصوصیت کنیم و آنرا شامل متربّیان دیگر نیز بدانیم.

در اینجا قرینه ای نداریم که اهل ذکر عام باشد مگر تمسک به همان دلیلی کنیم که در نکته ی قبلی گذشت مبنی بر اینکه، این آیه ارشاد به یک امر عقلایی می کند که هرجا نمی دانید از اهل ذکر و کسانی که علم و خبرویتی در مسئله دارند بپرسید.

یا از همان روایات و تطبیقات استفاده کنیم که حضرات معصومین، خود را مصادیق اهل ذکر نام برده اند.

پس در این روایات از دو چیز الغای خصوصیت کردیم: یکی اینکه در کل مجهولات از ما سؤآل کنید و یکی اینکه منظور از اهل ذکر، غیر از افراد زمان رسول ص می باشد.

بررسی وجه استدلال با توجه به این سه نکته:

اما نکته ی اول در باب مدلول التزامی:

قبول داریم که وجوب سؤال پرسیدن برای دانستن می باشد، لیکن افاده ی مدلول التزامی ادعا شده، محلّ تأمل است. بله! اگر این وجوب سؤال بدون وجوب جواب، به لغویت محض منجر شود، به این نحو که مثلاً اگر جواب دادن واجب نشود، هیچ شخص عالمی، جواب سؤال جاهل را ندهد، عقل این لغویت را می پذیرد. اما اگر گفتیم که اولاً تکلیف سؤال کننده و سؤال پرسیدن یک مصلحتی است و تکلیف جواب دادن، دایر مدار مصالح دیگری می باشد، و ثانیاً اینگونه نیست که تمام سؤالها، در تمام موارد، بدون جواب باقی بمانند، علاوه بر اینکه پاسخ سؤال را یافتن همواره به پاسخ دادن عالم نمی باشد بلکه بسیار موارد را می شود در نوشته ها یافت، در اینصورت ملازمه ای بین وجوب سؤآل با وجوب جواب نمی باشد. فلذا ائمه ع می گویند شما سؤال بپرسید لیکن اگر ما بخواهیم جواب می دهیم و اگر نخواستیم جواب نمی دهیم.

بله! این آیه اینرا می رساند که جواب دادن، حرام نیست. همین که جواب دادن مباح شد، این وجوب سؤال پرسیدن، بدون وجوب جواب دادن، از لغویت خارج می شود.

بر فرض هم اگر مدلول التزامی را بپذیریم وجوب پاسخ بعد از سؤال را واجب می کند یعن وجوب تعلیم خاص را این آیه افاده می کند نه اینکه مطلق تعلیم را بر مربّی واجب کند ولو اینکه بخواهد مسبوق به سؤال نباشد. فلذا دلیل اخصّ از مدّعا خواهد شد.

نکته ی دوم: الغای خصوصیت

ان دو الغای خصوصیت که منظور از اهل ذکر شامل اهل ذکر غیر زمان حضرت رسول ص باشد و اینکه ارشاد شامل تمام سؤالات باشد، با توجه به روایات تفسیری ، اجمالا هر دو الغای خصوصیت را می پذیریم. البته برای تعمیم برای مربّیان نیاز به بررسی تمام دسته ی روایات ذیل این روایت می باشد که بعداً ذیل بحث وجوب متربّی انجام می گیرد.

و اما از باب ضرب قاعده بودن که هرچیزی را که نمی دانید سؤال کنید، اجمالا می پذیریم به این بیان که مخاطب آیه کسانی هستند که تعبّد به پیامبری که آورنده ی این آیه است را نپذیرفته اند، لذا متعبّد به این آیه نمی باشند و حرف دستوری نسبت به آنها معنا ندارد، لذا این آیه صرفا ارشادی می باشد.

  • یاسر کافی