در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مسأله اول: مزاج و موالید ثلاث

اولین بخش از فلسفه را که در علم النفس بررسی می کنیم، بررسی مرحله ی طبیعی انسان است.

یکی از بخش های فلسفه، بخشی است که به طبیعیات پرداخته شده است تحت عنوان شناخت حقیقت عالم مادّه. لذااین بحثی که می خواهیم داشته باشیم، جزو طبیعیات فلسفی است نه جزو طبیعیات.

توضیح مزاج و موالید ثلاث:

توضیح ماده و صورت:

مقدمتاً اینکه عالم ماده متشکل از جسم است.

جسم، متشکل از دو جزء است. یک جزئش عبارت است از شدن و شوندگی؛ قابلیت تبدّل. مراد حکماء از مادّه همین است نه آنچیزی که در فیزیک مطرح باشد.

فرق مادّه ی فلسفی با مادّه ی در فیزیک این است که :

اولا این ماده ای که در فیزیک می گویند، ماده ی ثانیه است برخلاف ماده ی اولی، که قوه ی محض است. یک وقت می گوییم هر شیئی می تواند هرچیزی شود، مثلا ماده ی این کتاب می تواند پرنده شود، این ناظر به ماده ی اولی است ولی وقتی می گوییم این چوب الان استعداد نزدیکش است این است که می تواند خاکستر شود، این می شود ماده ی ثانیه. ماده ی ثانیه، تعین یافتگی ماده ی اولی است. پس اینکه می گویند این شیئ، الان می تواند به فلان چیز تبدیل شود، در اینجا توجه به ماده ی ثانی است. ماده ی ثانی، یعنی ماده ی تعیّن یافته یعنی شوندگی معیّن.

تمایز دوم بین ماده ی فلسفی و ماده ی فیزیک در این است که ماده ی در فیزیک مقابل با انرژی است، در حالیکه ماده ی در طبیعیات شامل انرژی نیز می شود.

حیث دیگر در تمام اجسام، جنبه ی فعلیت است. یعنی تمام دارای های کنونی غیر از آن دارایی شوندگی؛ که در اصطلاح فلسفی به آن صورت گفته می شود. شوندگی نظارت به آینده دارد ولی صورت ، نظارت به دارایی های کنونی و ناظر به وضعیت کنونی شیئ دارد. به این صورت، صورت جسمیه نیز می گویند.

صورت جسمیه، مجموعه ی دارای های بالفعلی است که در تمام اجسام وجود دارد و در تمام اجسام نیز پیدا می شود، مانند امتدادهای سه گانه ی طول و عرض و عمق.

تذکر:

در تجزیه و تحلیل های فیزیکی و شیمیایی نمی توانیم بین ماده و صورت تجزیه کنیم بلکه اینها تحلیل عقلی است. البته اینکه می گوییم صورت و ماده، ناشی از تحلیل عقل است یعنی نه اینکه واقعیت خارجی نداشته باشند بلکه به این معنا است که برای جدا کردن آن در عالم خارج، هیچ چاقوی جراحی نمی تواند این دو را از هم جدا کند بلکه فقط با تحلیل عقل است که می شود این دو را از هم جدا کرد. در عالم خارج نمی شود بعد شوندگی و بعد فعلیت و دارایی جسم را از هم جدا کرد.

در بحث ماهیت و وجود نیز همین گونه است که می گوییم تحلیلی عقلی است.

انواع صورت:

صورت بر دو نوع است:

الف. صورت جسمیه که بحثش گذشت.

ب. صورت نوعیه:

در انواع اجسام دیده می شود که جدای از آن آثار و فعلیتهای مشترک بین همه ی اجسام، یک سری آثار، مختص بعضی اجسام است، که حال فلاسفه اجسام را بر اساس این آثار طبقه بندی کرده اند، که به عنصر، ارکان عالم، اسطقسات، ارکان نخستین، امر بسیط نام برده می شود.

علت اینکه به عنصر، بسیط گفته اند به تبع انواعی است که بعد از این عناصر قرار گرفته اند و الّا تمام این عناصر چهارگانه از سه بعد تشکیل شده اند یا اینکه خودشان از اجزای دیگری تشکیل شده اند. بحث این است که این عناصر چهارگانه که خودشان نیز مرکّب هستند، پایه ی مرکّبات بعدی قرار گرفته اند. عنصر یعنی امر بسیطی که پایه ی مرکّبات بعدی است.

با توجه به مطالب فوق، صورت نوعیه یا همان عناصر بر چهار قسم است:

  • آب
  • خاک
  • هوا
  • آتش.

این چهار عنصر غیر از آن 104 عنصر است که در علم شیمی نام برده می شود.

طبق یک زاویه ی نگاه، عناصر جهان این چهارتا است و طبق یک زاویه ی دید نگاه، عناصر جهان 104 تا است.

به عبارتی در نگاه فلسفی، آن کلی ترین اشیایی که سازنده ی اشیای دیگر می باشد، این چهار جسم می باشند و هیچ مانعی هم ندارد که طبق دیدگاه علم شیمی بگوییم که مثلاً مواد مرکب از عناصر 104گانه هستند.

به عبارتی طبق دید علم شیمی همین چهار جسم آب و باد و خاک و آتش نیز تشکیل یافته از آن عناصر 104 گانه می باشند؛ اما این نباید باعث شود که ما، آن تقسیم بندی مواد چهارگانه و ترکیب مواد دیگر از این 4 ماده ی اصلی را منکر شویم؛ مخصوصاً طبق نگاه تعلیمی و ادبیات دینی ما، توجه به این 4 عنصر بسیار مهم است، که مغفول مانده است؛ مثلا طب سنّتی بر اساس عناصر اربعه کار می کند.

حال در هریک از این اجسام چهارگانه، دو کیفیت فعلی و انفعالی وجود دارد، با غلبه ی یک کیفیت بر دیگری؛ مثلا در خاک هم خشکی است و هم سردی. یعنی هم یبوست و هم برودت، ولی با غلبه ی خشکی.

توجه شود که با توجه به اینکه این عناصر چهارگانه خودش از ذرات دیگر یا به عبارتی عناصر شیمیایی دیگر ترکیب یافته است، باعث می شود از ترکیب این عناصر چهارگانه با یکدیگر، ترکیبات متنوّعی حاصل می شود، ولی بر تمام این ترکیبات، یک نظم طولی یا عرضی حاکم است.

بعد از اینکه 4 طیف از اجسام را ذکر کردیم و بعد از مسأله ی صورت جسمیه ی نوعیه، امتزاج عناصر در یکدیگر طرح می شود.

امتزاج:

دو بحث در اینجا مطرح است:

الف. امتزاج دو عنصر بطوریکه درصد دوعنصر آنچنان غلبه دارد که عنصر دیگر را ملحق به خودش می کند. در اینجا مزاج شکل نمی گیرد. مثلا در ترکیب عنصر آب و آتش، عنصر آب آنچنان غلبه دارد که نمی گذارد آتش اثری از خود بگذارد.

ب. امتزاج دو یا چند عنصر بطوریکه درصد دو یا چند عنصر به گونه ای است که در تعامل کیفیات با یکدیگر می باشد و موجب تحقق یک شیئ جدیدی با یک سری آثار جدید می باشد. این امتزاج به گونه ای است که کسر و انکسار غلبه ی کیفیات عناصر شود و به یک کیفیت معتدله دست پیدا کنیم که وضعیت موجود شباهتی با وضعیت عناصر آن نداشته باشد، در اینجا می گوییم مزاج شکل گرفته است.

توجه شود مزاج خودش یک کیفیت است نه جوهر؛ یعنی می گوییم از ترکیب این عناصر یک جوهری شکل گرفته است که این مزاجش است.

انواع موالید ثلاث:

حال در اینجا فلاسفه به سه نوع مرکب می رسند که به آن موالید ثلاث گویند. یعنی تولد یافته از آن عناصر چهارگانه:

مولود نخستین: معدنیات

مانند نفت، گازوییل، زغال سنگ. که از ترکیب آب و خاک تحت یک شرایط ویژه ای حاصل شده اند.

ترکیب عناصر از ضعیف ترین معدِنی (گچ) تا پیچیده ترین معدِنی (مرجان ها).

مولود ثانی: نباتات

بعد از معدنیات، به مزاج نباتی که یک ترکیب جدید با آثار خاص جدید مانند تغذیه، رشد، تولید مثل می رسیم. از ضعیف ترین نبات تا پیشرفته ترین نبات (نخل). حالات حیوانی نخل خیلی زیاد است ولی هنوز احساس و ادراک بوجود نیامده است.

مولود ثالث: حیوانات

از ضعیف ترین حیوان که فقط حس لامسه دارند (کرمها)، تا پیچیده ترین حیوانات که افزون بر حس لامسه، حس باصره نیز دارند، افزون بر اینکه حافظه دارند تا برسید به حیوانات نزدیک به انسان ، تا برسید به انسان.

فارق حیوان با دو گروه قبلی، حرکت ارادی می باشد از ضعیف ترین اراده تا قوی ترین مراتب اراده.

رابطه ی بحث موالید ثلاث و مزاج با حوزه ی تربیت:

با توجه به بحث موالید ثلاث و مزاج، بحث های زیر در تربیت پیش می آید:

  • اعتدال مزاج جسمانی:

مزاج های برتر باعث شکل دادن مرکّبات پیچیده تری می باشد. بطوریکه اعدل مزاج های انسانی، در معصومین علیهم السلام وجود دارد؛ و تناسب های روح و جسم در اینجا مطرح می شود. بحث تغذیه در اینجا مطرح می شود.

  • اعتدال مزاج روحانی:

مزاج روحانی تشکیل شده است از فرهنگ های متفاوت.

  • تعامل مزاج جسمانی با مزاج روحانی:
  • شکل گیری طب سنّتی:

مسأله ی طبایع غالب بر افراد که در تربیت اهمیت فوق العاده دارد.

مثلا در باب تربیت، آن کسی که مزاجش عاطفی است، شما باید عقلانیت او را رشد دهید نه جنبه ی عاطفی اش را و الّا دچار

  • استعدادیابی:

اگر بگوییم که اولین پایه و رکن تربیت، استعدادشناسی است حرف گزافی نگفته ایم. استعدادیابی در تراث فلسفی با توجه به سه مؤلفه ی زیر می باشد:

اقلیم های متفاوت، قیافه های متفاوت یا همان وراثت، مزاج شناسی.

  • خلقیّات متناسب با مزاج ها:

یکی از حوزه هایی که ذخایر قابل توجهی در مورد آن داریم همین حوزه ی تأثیر مزاج ها بر خلقیات می باشد.

  • حرف و شغل های متناسب با مزاج ها:

رج. جلد 4 اسفار که مربوط به طبیعیات فلسفی است.

رج. استعدادیابی در حکمت اسلامی

رج. تهذیب الاخلاق ابن مسکویه

بیان نکته ای:

عنوانی در عرفان است تحت "مشارب انبیاء".

یک بحثی است که در عرفان مطرح شده است و در خصوص انبیای الهی مطرح کرده اند ولی در واقع خصوصی به ایشان ندارد و آن این است که مشربهای متنوّع انبیاء مطرح شده است.

از منظر بحث ما عرفا اعتقاد دارند که هر انبیاء مشرب خاصی از تربیت سلوکی فردی اجتماعی دارند هرچند که همگی در بستر صراط مستقیم هستند لیکن بحث سبل مطرح است.

مشرب نوحی با مشرب سلیمانی با مشرب موسوی با مشرب یحیوی؛ مثلا عمدتاً بین مشرب عیسوی که مشرب عشق و محبت و توجه به رحمت الهی در آن شدید است ولی در مشرب موسوی، آن شدت و حدّتش بیشتر بوده است. بعضی انبیاء مشربهای تنزیهی شدید بوده است و در نهایت در مشرب رسول الله با مشرب جمعی در ارتباطیم که تمام مشرب در حد اعتدالش می باشد.

در عرفان از این عنوان با قلب نیز نام برده می شود، قلب موسوی، قلب عیسوی، قلب ابراهیمی. مثلا نزدیک ترین مشرب به مشرب رسول الله، مشرب ابراهیمی است.

فلذا مشارب متفاوت در ذیل عنوان امر به معروف و نهی از منکر، فرق می کند.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

فهرست مباحث نفس شناسی صدرایی:

  • تبیین مرحله ی طبیعی وجود انسان (مزاج و موالید ثلاث)
  • حقیقت نفس و اقسام و گونه های آن
  • قوای نفس
  • رابطه ی نفس و بدن
  • رابطه ی نفس با قوا
  • تجرّد نفس، معنای آن و گونه های آن
  • حرکت جوهری اشتدادی نفس و مراحل تکاملی نفس
  • جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس
  • مسأله ی سعادت و شقاوت نفس
  • بقاء یا اضمحلال نفس بعد از موت

ظرفیتهای صدرایی که باعث تحولات و ارتقای نفس شناسی توسط صدرا می باشد:

به عبارتی آن مطالب ضروری که قبل از ورود به مباحث نفس شناسی صدرا بایستی، برای فرد محقّق حل شده باشد و به عبارتی صدرا با توجه به این مطالب و اصول زیر است که توانسته است تحوّلی در مباحث معرفت النفس ایجاد کند:

  • اصالت وجود
  • تشکیک در وجود
  • حرکت جوهری تکاملی و اشتدادی
  • تبیین وجودهای جمعی و نحوه ی تحقق تکامل ماهیات

ظرفیتهای عمومی فلسفه ی اسلامی نسبت به فلسفه ی غرب:

  • بحثهای علیّت
  • طبیعیات فلسفی (حقیقت جسم، ماده و صورت، انواع متعّدد جسم، موارد ثلاث)

جایگاه نفس شناسی در مباحث فیلسوفان:

ابن سینا:

ایشان در دو جا به مباحث نفس شناسی پرداخته است.

ایشان به نحو رسمی در کتاب شفاء ، نفس را جزء طبیعیات آورده است.

اما در اشارات، نفس بین طبیعیات و الهیات قرار داده شده است. نمط یک و دو ، طبیعیات، نمط چهار، الهیات، نمط سوم، در مورد نفس است که نقطه ی اتصال طبیعت با ماورای طبیعت است و دقیقاً مشخص نیست که نفس جزء طبیعیات است یا واسط بین طبیعیات و ماوراء الطبیعة.

شیخ اشراق:

کار دیگر ، کار شیخ اشراق است. ایشان برای اولین بار است که مسأله ی فلسفی را با نفس شناسی شروع کرده است. پس ایشان نفس را مسأله ای فلسفی تلقی کرده است.

صدرالمتألهین:

صدر المتألهین به نحو روشن نفس شناسی را از مباحث طبیعی خارج کرده است و آنرا وارد مسائل فلسفی کرده است و ذیل مسائل الهی آنرا قرار می دهد و البته آنرا مقدمه ی ورود به بحث های معاد قرار داده است.

رویکرد تربیتی:

علت استفاده از رویکرد این است که این عنوان یک عنوان عامی است که بسیاری از مباحث تربیت را در بر می گیرد از جمله:

تربیت:

یک تربیت داریم و یک علم تربیت؛ مثل اخلاق و علم اخلاق؛ عرفان عملی و علم عرفان عملی.

تربیت یعنی به مرحله ی فعلیت رساندن استعدادهای انسانی است.

تربیت چون از باب تفعیل است، به معنای رشد دادن است. پس تربیت یعنی اخراج استعدادهای انسانی از مرحله ی قوه به سمت فعلیت.

تربیت سه رکن اساسی دارد: مربّی، متربّی، تربیت.

تربیت بر دو قسم است: تربیت فعّال، تربیت انفعالی .

تربیت فعال آنجایی است که خود شخص به نحو خودانگیخته به سمت فعلیت بخشی استعدادهای خودش روی بیاورد. عالی ترین نوع تربیت این است که خود شخص مربّی خودش باشد یعنی خودش، خودش را رشد دهد. مثلاً تفکّر از این جهت است که شخص خودش، خودش را رشد می دهد.

تربیت انفعالی آنجایی است که تربیت بخواهد بر متربّی اجبار شود.

نکته ی دیگر این است که هر مرتبه ای از نفس ظرفیت ویژه ی خودش را دارد، مثلا مرتبه ی خیالی، مرتبه ی عقلی و ... . تربیت به حسب این مراتب می تواند معنا داشته باشد.

علم تربیت:

تربیت که بر اساس تجارب تربیتی انجام شده است، موجب تدویب علمی شده است و علم تربیت را شکل داده است.

فقه تربیت:

فقه تربیت، استخراج بایدها و نبایدهای تربیتی است. غیر از علم تربیت است. فقه تربیت جزو علم قانون است ولی علم تربیت مشرف بر فقه تربیت و نسبت به فقه تربیت، جنبه ی مقدّمی دارد.

فلسفه ی علم تربیت:

یعنی آن علم درجه ی دوم که به خود علم تربیت می پردازد.

جایگاه علم التربیه، فقه التربیه:

ما در مرتبه ی اول حکمت های نظری را داریم. حکمت های نظری شاخه های مختلفی دارد مانند الهیات، ریاضیات، طبیعیات.

آخر این بحث حکمت نظری، بحث های نفس شناسی است.

پس اول حکمت نظری شکل می گیرد. حکمت نظری، قضایای را شامل می شود که تحت اختیار انسان نیست.

سپس وارد حکمت عملی می شویم که امروزه تحت مباحث انسان شناسی می شناسیم. حکمتی است در مورد کنش های اختیاری انسان، حتی علوم اجتماعی. جامعه ساخت دست بشر است. بشر می تواند جوامع مختلف بسازد فلذا تمام علوم اجتماعی از فعل اختیاری انسان بحث می کند، که قبلا ذیل اخلاقیات، تدبیر منزل، سیاست مدن بحث می شده است.

همه ی اینها از فعل اختیاری انسان بحث می کنند. اینها حکمت است یعنی هویّت های اخباری دارد. عقل نظری به آن می رسد و قابل صدق و کذب است. گزاره هایی انشایی نیستند.

حکمت نظری و حکمت عملی، هردو از مقام عقل نظری بر می خیزد و ربطی به عقل عملی ندارد

حکمت یک گزاره ی علمی است که صدق و کذب پذیر است. حکمت از جنس اخبار است ولی متقن. حکمت گزاره هایی است که حاکی از واقعیات است.

مرحله ی سوم می رسیم به گزاره های انشایی و بایدها و نبایدها یا همان قوانین که مساوی می شود با فقه.

همه ی بخش های فقه، ذیل علوم انسانی و ذیل علوم نظری قرار دارد و محکوم به رعایت آنها است.

پس:

اولاً مباحث انسان شناسی در فقه تربیت بسیار ضروری می شود.

ثانیاً ابتدا مباحث حکمت نظری اسلامی و حکمت عملی انسانی باید تولید شود و سپس فقه تربیتی تولید شود، همچنانکه مثلا ابتدا باید علم اقتصاد اسلامی تولید شود و سپس فقه اقتصاد اسلامی شکل گیرد.

اصول فقه ما برای تولید قضایای واقع نما، ممهّد نشده است. فقه تربیت اسلامی باید ذیل علم تربیت اسلامی شکل بگیرد.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

ج. انواع نفس شناسی (گونه های نفس شناسی)

انواع نفس شناسی بر اساس مواردی که فعلیت یافته است:

دسته کم در حال حاضر، 4 نوع نفس شناسی فعلی داریم که شاید بشود انواع بیشتری هم داشته باشیم:

  1. نفس شناسی دینی:

از منظر آیات و روایات ، پرسش های نفس شناسی ما چگونه جواب پیدا می کند؟

هنوز محصول مشخصی در این حوزه نداریم، جز بحث های پراکنده ذیل بعض آیات و روایات و صحبتهای عرفا.

در مسیر رسیدن به نفس شناسی دینی، نباید سادگی به خرج داد. در اینجا وارد بحث های اصول و فقهی می شویم.

روش شناسی نفس شناسی دینی:

آنچیزی که فیلسوفان و دین شناسان ما در نقطه ی اوجش به آن رسیده اند، روش تألیفی است.

در غرب، روش تجربی، عقلی، دینی، کشفی و شهودی راه خودش را می رود و رسماً گفته شده است که اگر کسی می خواهد روش عقلی برود، باید روش دینی و کشف را کنار گذاشت.

در حوزه ی اندیشگانی اسلامی، نه تنها این روشها نسبت به یکدیگر تعارض و تناقض ندارند بلکه تعاضد و هم گرایی دارند بلکه باید در یک بستر هماهنگ باید ما را به نتیجه برسانند.

در نتیجه یک نظریه ای دارای اتقان است که با روشهای تألیفی چهارضلعی یا سه ضلعی پیش برود. هرکدام از این اضلاع ، جلوی خطای یکدیگر را می گیرند و واقع نمایی را افزایش می دهند.

علم دینی اعلاء، محور بحث را نقل قرار می دهد ولی به باقی زوایای تجربی، عقلی و شهودی نیز توجه می کند.

در حال حاضر، جایگاه آیات و روایات در فلسفه ارسطویی، در حد مقبولات و مشهورات است ولی در فلسفه ی اسلامی نقش ایندو بسیار بیشتر از این است. همچنانکه شیخ اشراق، شهود را جزو مشاهدات آورد و گفت فرقی بین شهود با مشاهدات تجربی نمی باشد، بایستی جایگاه آیات و روایات را در فلسفه ی اسلامی در جایگاه رفیعی مشخّص کرد.

اصول فقه باید این امر را متکفّل شود که روش تولید علوم دینی چیست، تا اینکه چرخ تولید علوم دینی به چرخش در آید. علم اصول ما در این حوزه ضعیف عمل کرده است.

  1. نفس شناسی عرفانی:

متأسفانه در عرفان، بحث های معرفت النفسی شان به نحو پراکنده می باشد.

در ابتدای منازل السائرین به لایه های نفس انسانی پرداخته شده است.

اگر با روش تألیفی با محوریت عرفانی پیش رویم، علم دینی عرفانی خواهیم داشت.

  1. نفس شناسی تجربی:

بحث های ذیل روانشناسی انسانی می تواند بدیل بخشی از مباحث نفس شناسی ما قرار گیرند؛ همچنین است بحث های فلسفه ی ذهن و علوم شناختی، خیلی به بحث های نفس شناسی ما نزدیک تر است.

علم دینی تجربی با محوریت و هسته ی مرکزی تجربه محقق می شود.

به عبارتی مثلا اگر از طریق آیات و روایات به نظریه ای دست پیدا کردید زمانی آنرا می توانید جهانی کنید که از طریق تجربی آنرا اثبات کنید زیرا روش جهانی، روش تجربی-عقلی است.

یا زمانی می توانید این نظریه را در فلسفه بکار ببرید که با عقل آنرا اثبات نمایید.

پس یک جا هسته ی مرکزی آیات و روایات است و یک جا تجربه و یک جا عقل است.

  1. معرفت نفس فلسفی:

این نفس شناسی، انسجام خیلی بیشتری نسبت به گونه های دیگر پیدا کرده است. این نفس شناسی، بالفعل ترین نفس شناسی ای است که تاکنون دیده ایم از حیث ورود و خروج، روش شناسی و ... .

این رویکرد، رویکرد روشی تجربی، عقلی، نقلی با درصدهای متفاوت داشته است و گوشه چشمی به عرفان نیز داشته است.

ابتدا در دوره ی تاریخ فلسفه اسلامی، روش این نفس شناسی، عقلی-تجربی محض بوده است. یعنی عقلی محض نیز نبوده است بلکه در نفس شناسی، بعضی جاها کاملاً تجربی است ولی تجربه ای که عقل روی آن تسلط محض داشته است.

صدرا، بعد از به پایان رساندن نتیجه ی فلسفی برای نتیجه ی خود گاهی شواهدی از آیات و روایات می آورد.

علامه طباطبایی در تفسیر خود به هیچ وجه از روایات و عقل استفاده نمی کند، زیرا اعتقادشان این است که در تفسیر نباید حضور مستقیم فلسفه و عرفان باشد، همچنین است که در فلسفه می گویند نباید حضور دین و عرفان باشد، لذا از عرفان و آیات و روایات بهره ای در فسلفه ی خود نبرده است.

علی ایّ حال نفس شناسی فلسفی انسجام بسیار بیشتری از نفس شناسی دینی دارد.

ما الان بعد از تحقیقات صورت گرفته، در یک مرحله ی جهش در این بحثها هستیم. اگر در امتداد این مسأله ی فلسفی صدرایی نگاهی عمیق تر به نفس شناسی دینی داشته باشیم و به آیات و روایات توجه کنیم و همچنین به نتایج تجربی نیز توجه داشته باشیم و همچنین است توجّه به داده های عرفانی، می توانیم نفس شناسی را ارتقاء دهیم.

آن زمانی نفس شناسی فلسفی به حد اعلای خود می رسد که آن روش تألیفی با محوریت عقل ناب به فعالیت بپردازد.

یکی از قدیمی ترین مباحث نفس شناسی، در فلسفه ی یونانی ارسطو مطرح بوده است و بعد از دوره ی ترجمه، در دوره ی تحقیق فلسفی[1]، بخش عظیمی از آثار نفس شناسی در آثار ابن سینا است بطوریکه همه ی فیلسوفان بعدی به غیر از صدرا، شرح و توضیح این نفس شناسی است حتی شرح نفس شناسی شیخ اشراق غیر از آن اصل نظریه ی ایشان که قایل به وجود نوری نفس شدند، تماماً حرفهای ابن سینا است.

تا می رسیم به مرحله ی متأخر که نفس شناسی صدرایی است و موضوع بحث این جلسات است.

صدر المتألهین هم به نحو کمّی و هم به نحو کیفی، تأثیرات شگرفی در نفس شناسی ایجاد کردند. مهم ترینش جلد 8 اسفار است که در مورد مباحث نفس است. شواهد الربوبیّه نیز کتابی کم حجم تر در این مورد است.

در فلاسفه متأخر، علامه حسن زاده می باشد که به عنوان فیلسوف نفس مطرح هستند، که در کتاب عیون مسائل نفس، به این مطالب پرداخته اند.

در جلد سوم درآمدی بر فلسفه ی صدرایی، آقای عبودیت نیز به مباحث نفس پرداخته اند.

 

[1] ابن سینا فیلسوف دوره ی تحقیق است نه در دوره ی ترجمه.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

علم النفس صدرایی با رویکرد تربیتی

استاد امینی نژاد

تابستان 1401

جلسه اول:

مباحث مقدماتی:

قبل از هر چیز، به بررسی مفاهیم در عنوان بحث می پردازیم.

توضیح علم النفس فلسفی صدرایی:

یک مفهوم خود علم النفس است.

الف. واژه ی علم النفس:

گاهی گفته می شود معرفة النفس، و در علوم جدید، انسان شناسی و روانشناسی اسم برده می شود.

حال رابطه ی علم النفس با این مفاهیم چیست؟

تفاوت بین علم النفس و معرفة النفس:

علم النفس به فضای دانشی که از سنخ علم حصولی است گفته می شود؛ یعنی آنچه که موازین یک دانش را دارد؛ مانند بحثهای فیلسوفان در مورد انسان شناسی.

اما معرفة النفس، توجه ی حضوری به نفس مدّنظر است. مثلا علامه در ذیل "علیکم انفسکم"، از معرفة النفس استفاده کرده اند.

 انسان شناسی و نسبتش با بحثهای علم النفس:

بین انسان شناسی و علم النفس، نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. زیرا از یک جهت علم النفس، عام از انسان شناسی است زیرا علم النفس شامل گیاه و حیوان هم می شود.

از آنطرف بعضی از بحثهای انسان شناسی است مانند بحثهای انسان شناسی قرآنی از جمله فرار از مهلکات نفس، که در علم النفس مطرح نمی شوند.

چند تا از علوم جدید است که متناظر با علم النفس است که عبارت باشند از: فلسفه ی ذهن، روانشناسی که توضیح داده خواهد شد.

ب. اهمیت و جایگاه علم النفس:

در شریعت تأکید بسیار شدیدی از آیات و روایات بر معرفت نفس و علم النفس شده است.

اهتمام به نفس شناسی قبل از اسلام نیز بسیار جدی بوده است و نفس شناسی در کل حوزه ی شناختی و ارتباطش با سعادت و شقاوت نقش محوری داشته است.

در کل فلسفه ی اسلامی، در چند جا نفس شناسی تأثیر خودش را گذاشته است:

  1. بحث های الهیات بمعنی الخاص.

راه رسیدن به معرفت ربّ، معرفت نفس است.

کیفیت رابطه ی حق با خلق بهترین نمونه اش در نحوه ارتباط نفس با بدن است.

عینیت ذات و صفات الهی نمونه اش در عینیت ذات و صفات نفس نیز مطرح می باشد.

حقیقت فعل، ایجاد، خلقت مشابه اش را در نفس و فعالیت انسانی داریم.

  1. نفس شناسی در فهم عوالم تأثیر گذار است. تطابق آدم و عالم ، تطابق کونین.

فهم قوس صعود و نزول. یک نمونه از این قوسین در درون خود داریم.

  1. در شروع فلسفه و تبویب مباحث فلسفی:

شیخ اشراق، اساساً تعلیم فلسفه را از مباحث نفس شروع کرده است، لذا به مذاق متعلّمین مکتب اشراق خوش آمده است.

صدرا نیز هرچند از مباحث وجودشناسی فلسفه را شروع کرده است ولی می گوید می شود از مباحث نفس شناسی فلسفه را شروع کرد.

لازم به ذکر است مدلهای مطلوب تر از شیخ اشراق نیز می شود ارائه داد و انس خوبی با مباحث فلسفی می شود شکل داد.

  1. ارتباط مباحث نفس شناسی با بحث های معاد:

مباحث نفس شناسی، نقش اول را در توضیح مباحث معاد دارد، در فلاسفه عموماً و در ملاصدرا خصوصاً.

در دو جا و دو مصداق، تمام مباحث فلسفه پیاده شده است؛ یکی مبحث خداشناسی (ج6 افسار)، یک جای دیگر مبحث نفس شناسی است مخصوصاً فلسفه ی صدرایی.

  1. حوزه ی علوم انسانی:

اساس مسأله این است که بحث های نفس شناسی، حلقه ی واسط بین کلّ مباحث حکمت نظری با بحث های علوم انسانی است.

لازم به ذکر است علوم انسانی دانشهایی که راجع به فعل اختیاری انسان صحبت می کند؛ لذا علم النفس جزو علوم انسانی نیست بلکه ذیل فلسفه یا طبیعیات قرار می گیرد.

  1. در حوزه ی علوم اجتماعی:

در حوزه ی علوم اجتماعی دانشمندان اسلامی، مباحث خود را بر اساس انسان پی ریزی کرده اند. جامعه تشکیل شده از هویت انسانی و در نتیجه جامعه شناسان ما از شناخت انسان و قوای آن به شناخت جامعه رسیده اند.

بعضی می گویند این در حدّ تشبیه است ولی شاید بشود این را گفت که این در حدّ یک نظریه پردازی است.

از دو کتاب که در آن جامعه به مثابه ی انسان کبیر در نظر گرفته شده است می توان به کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله» نوشته ی فارابی و التدبیرات الالهیه فی اصلاح المملکة الانسانیة نوشته ی ابن عربی اشاره نمود.

  1. تأثیر علم النفس در سلوک و اخلاق:

در باب سلوک اخلاقی، مبانی متعددی وجود دارد.

مثلا بنا بر مسلکی علاوه بر اینکه توحید در مقام نظر محور معارف دینی است، در مقام عمل و سلوک نیز توحید به عنوان یک اصل عملیاتی مورد نظر است . توحید محور تمام تربیت ها است. یعنی غیر از مقام نظر که توحید محور است و تقریباً تمام مکاتب اخلاقی بر این ویژگی متصف اند، مقام عمل نیز مبتنی بر توحید است و نگاه توحیدی را انسان ساز می داند. حضرت امام ره از این قسم است. فلذا نوشتن کتاب اسرار الصلاة از جانب ایشان بدلیل همین مشرب سلوکی تفسیر می شود.

بعضی دیگر ذکر محور اند؛ و بعضی ریاضت محوراند.

حال یکی از مبانی در سلوک و اخلاق، مکتب معرفت نفس است که مکتب نجف می باشد. در مکتب نجف روی این اصل فلسفی تمرکز می کرده اند که شناخت، کاملاً یک امر درونی است و هیچ کسی در این شناخت نمی تواند دخالت کند. در نتیجه آنچه که در شما می گذرد اختصاصی شماست در کلّ مراتب شناختی؛ در نتیجه تأثیرگذاری بسیاری از امور خارجی را بر شناخت نفی کرده اند؛ یا اینکه مثلا این دیدگاه در اخلاص پذیری بسیار مؤثر است و ... .

علامه طباطبایی ره ، این روش را به صورت علمی در بحث هایش پیاده کرده است.

  1. در مباحث معرفت شناسی:

تقریبا در شرق و غرب عالم همه به این نتیجه رسیده اند که شروع از خود انسان، شروع بسیار خوبی برای مباحث معرفت شناسی است.

  1. تأثیر نفس شناسی در حوزه های دین پژوهی.
  • یاسر کافی