در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تربیت انقلابی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جلسه پانزدهم کلام انقلابی: چیستی و اهمیت کلام انقلابی 2

استاد حجت السلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

مقدمه پنجم: علم کلام، پشتیبان حیات دینی و زندگانی جامعه

توضیح داده شد که یک میدان و قلمرویی از معارف را داریم در سه ساحت توصیف جهان هستی،ارزش گذاری، راه و رسم زندگی.

اسلام در همه ی این حوزه ها مفصل واقع شده است و ما به تفسیر این معارف می پردازیم.

یک ساحت دیگر معرفی کردیم به اسم کلام.

مردم با یک اندیشه ای دارند زندگی می کنند و این اندیشه دین شان است. این اندیشه با دین فاصله دارد و این فاصله باید طی شد. این اندیشه نیز تخصصی و جدا، جدا نیست، بلکه یک معجون است. انسان با تکیه بر اندیشه اش می فهمد که کجاست و چه چیزهایی دغدغه اش و چه چیزهایی را باید رعایت کند.

این اندیشه دارد جامعه را مدیریت می کند.

ما در اینجا یک دانشی را نیاز داریم متکی بر دانش های پایه یعنی فقه، اخلاق، معارف بطوریکه هویت معرفتی مردم و انسانها را دارد نگاه می کند و دارد قضاوت می کند که چه چیزی اش کم است یا نارساست و پیشنهاد می کند چه چیزی نیاز دارد. ما به این علم کلام می گوییم.

بنابراین متکلم اندیشه ی ذهنی مردم را نگاه می کند و از این طرف نیز دستی در مخزن معارف دینی دارد.

هر فرهنگ و هر ذائقه ی مردم، یک سطحی مشخص از معارف را می پذیرد، در یک قالب مشخصی می پذیرد و ... .

متکلم، شریف ترین کارش، پخت و پز طعامی است که روزانه مردم تغذیه اش می کنند. متکلم، محتوای معرفتی را آماده می کند. متکلم، معلّم هم نیست. معلّم، این محتوا را آموزش می دهد. مربّی، این را تبدیل به عقیده می کند و ... .

اگر متکلم را حذف کنیم، ساحت دانش های حوزوی با ساحت عطش های جامعه ارتباط برقرار نمی کند.

علم کلام است که چون زبان هردو طرف را می فهمد، رابط بین این دو بخش می شود.

پس علم کلام پشتیبان حیات دینی و حیات متعالی است. علم کلام به صورت عقیده، خورانده می شود.

الیه یصعد الکلم الطیّب.

علم اعتقادات، پشتیبان زندگی است، بلکه هویّت افراد را تعیین می کند. لذا به مرور عقاید نیاز داریم و اسلام بسیار تأکید بر مرور عقاید داریم، مثلا امر به خواندن 5 وعده نماز در هر روز، نمازهای مستحبی، ذکرهای برای هر ساعت، خواندن قرآن و .... .

حال اگر کسی کارش به این عقیده بر گردد، کارش، خیلی مهم می شود.

این عقیده در آشپزخانه علم کلام ساخته می شود.

این عقاید، یک اتمسفری می سازد که تنفس در این عقاید اگر سالم باشد، موجب تعالی فرد می شود.

حال متکلم کارش رصد است. رصد حیات. یا سنجش نیازهای این حیات. این حیات برای اینکه ببالد به چه محتوایی نیاز دارد.

هنر متکلم این است که از آن منابع دینی خام، یک محتوای پخته شده ی متناسب با ذائقه ی مردم بسازد.

الان همه اعم از سیاستمدار، اقتصادمدار، هنرمند و ... دارند شکایت می کنند که از پشتوانه ی دینی ارتزاق نمی شوند و چیزی به دستشان نمی رسد.

علم کلام کاملا مراقب است و حیات را رصد می کند که آنچه را نیاز زندگی مردم است به آنها آماده کند.

مقدمه ششم: چیستی کلام انقلابی

الف. اختلاف اندیشه ای جامعه ی انقلابی با جامعه ی معمولی

حال اگر زندگی انقلابی شد یعنی شخص آماده شده است و بلند شده است که زندگی بشری را ویرایش کند. زندگی انقلابی یک زندگی اصلاحی است. انقلابی، السابقون السابقون است. بلند شده است جهت اقامه ی دین.

ب. اختلاف علم کلام مورد نیاز جامعه ی انقلابی با علم کلام مورد نیاز جامعه ی معمولی و لزوم تولید علم کلام متناسب با جامعه انقلابی

الان مشکلی که هست، یک عده قیام کرده اند برای دین در یک زندگی پرمسأله ی پرمشغله، بطوریکه یک فرد غیرانقلابی از این مسائل آگاه نیست و مثلا دارد در گوشه ی اتاق خود، تحقیق می کند، و حال متکلم ما از این افراد غافل است.

مثل اینکه یک آتش نشان را فرستاده ایم در دل آتش و بجای آنکه توسط سه شلنگ آب پشتیبانی شود، رهایش کرده ایم.

باید به انقلابی تغذیه رساند. این انقلابی باید ارزش کارش را بداند. باید صبر کند. باید.... .

لذا علم کلام حق ندارد در حق هیچ کسی خصوصاً این انقلابی ها، چرت بزند. دائم باید اندیشه خلق کند، ادبیات خلق کند و ... .

الان انقلابی ها فشل اند زیرا تغذیه نارسا است. لذا می بینید که انقلابی ها منفعل هستند. این تهدید هویّت انقلابی هاست.

الان انقلابی گری در تراز فرهیختگی متناسبی نیست. انقلابی، پشتیبانی می خواهد.

انقلابی باید فکر فاخر داشته باشد، و این کار متکلم است لیکن به پشتیبانی حوزه و دانشگاه.

خدای شخص انقلابی، خدایی انقلابی است. خدای انقلابی، سطحی بالاتر از خدای مردم عادی را دارد.

 امام این انقلابی نیز باید انقلابی باشد. دارای طرح باشد و ... .

سؤال های اخلاقی شخص انقلابی، با سؤال های اخلاقی غیرانقلابی فرق دارد.

اینها مشتری های اول متکلّمین هستند.

ج. کلام انقلابی یعنی کلام متناسب با حیات انقلابی

کلامی که برای حیات انقلابی نیاز است مانند کلام عموم مردم نیست بلکه یک کلام مترقّی است و یک اندیشه ارائه می کند.

به این می گوییم کلام انقلابی.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه چهاردهم کلام انقلابی: چیستی و اهمیت کلام انقلابی1

استاد حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

 

گستردگی معارف اسلامی با تأکید بر خردورزی و دارای منابع قرآن، معصوم، تالی تلو معصوم، تجربه:

این جلسه مخصوص به یک رشته ی علمی است که باید با موقف های دیگر تفکیک شود و به مرتبت دارای استقلالی برسد و وزن آن شناسایی شود.

یک مقدمه اینکه ما در واقع فرهنگ اسلامی، به یک حیات فاخری دعوت شده ایم. وقتی دقت می کنیم می بینیم که این فرهنگ، اعتنای کاملی به معرفت نشان می دهد. معارفی را مشخص می کند و حتی واجب می شمارد و به تحریض انسانها به سمت کسب معرفت و خلق معرفت و دانایی سوق می دهد. و این معرفت نیز  محدود نیست. هم در حوزه ی جهان بینی و هم در حوزه ی بایسته های اخلاقی و غیربایسته های اخلاقی و هم رفتارها .

با همین نگاه، معارف زیادی نگاشته شده است بطوریکه این معارف فقط در کتاب خدا نمی باشد، بلکه انسانهایی نیز تبدیل شده اند به منابع حکمت و علم از سینه ی اینها جوشیده و بر سر زبانشان جاری شده است که در عالی ترین رتبه، مقامات معصومین علیهم السلام هستند. اینها نیز به منابع معرفت تبدیل شده اند.

ولی اسلام خودش را محدود به این ها نکرده است بلکه راههایی را مطرح کرده است که در صورت پیروی، قلب انسان نورانی می شود. همچنانکه به تعقّل و تفکّر دعوت می کند. و همین جور تشویق به تجربه کرده است.

تقسیم بندی معارف وحیانی:

اما معارف مستقیم وحیانی یک دسته بندی سه گانه دارد:

  1. احکام در علم فقه مطرح می شود.
  2. ارزشها در علم اخلاق مطرح می شود. و در مرتبه ی بالاتری از احکام قرار دارد.
  3. توصیف جهان هستی که معروف است که می گویند در علم کلام مطرح می شود. و در مرتبه ی بالاتری از ارزشها قرار دارد. و البته خواهیم گفت که ما به آن معارف می گوییم.

چیستی کلام انقلابی:

مقدمه اول: چیستی ذهن جامعه

در اینجا می خواهیم به یک مسأله ای بپردازیم که مورد غفلت واقع شده است.

ما پدیده ای داریم به اسم ذهن جامعه و به دنبال آن با یک نیاز آشنا شویم و سپس با یک ضرورت.

ذهن جامعه یعنی چی؟

ذهن جامعه همان موقف انسانی عموم افراد یک جامعه است که در این موقف انسانی، معنا قرار دارد. مثلا این موقف انسانی می تواند امری عاطفی باشد. یک امر ارزشی باشد. خلاصه یک معنایی وجود دارد.

مقدمه دوم: وجود اندیشه ای مختلف دینی در ذهن جامعه ی دینی

در ذهن جامعه، اندیشه های مختلفی است. ما نگاهمان به اندیشه ی دینی است. اندیشه ی دینی مردم، یک پدیده ی اجتماعی است. اندیشه ی خود یا شما را فقط نمی گویم. بلکه مراد اندیشه ی ما می باشد که یک سری چیزهایی در آن نیست و اصلا چنین باورهایی نداریم و از یک سری باورها نیز گذر کرده ایم و دیگر این تلقّی ها را نداریم.

ویژگی های اندیشه ی دینی:

جامعه دارای اندیشه است. یک بخش قابل توجهی از این اندیشه، اندیشه ی دینی است.

  • این اندیشه دقیقا آن چیزی است که انسان را اداره می کند.
  • اندیشه ی دینی مردم، چیزی است که هویت انسانی را تأمین می کند.
  • اندیشه ی جامعه، یک پدیده ی اجتماعی است که برای فهمش باید به دنبال اندیشه ی دینی مردم جامعه بود. این اندیشه یک پدیده ی فردی نیست.

ممکن است یک جامعه، اصلا به چیزی فکر نکرده باشد، که در اینصورت اندیشه اش از این جهت خالی است و بالعکس.

پس ما باید اندیشه ی دینی جامعه را به دقت بررسی کنیم، جهت ارزیابی این اندیشه و بفهمیم که این جامعه در چه حوزه هایی، دچار خلأ یا ضعف اندیشه ای است. اینها روش قاعده مند خود را دارد.

مقدمه سوم: غیریت علوم اندیشه ای با علوم فقهی، اخلاقی، معارفی

حال یک بحث مهم که مردم چگونه باید بیاندیشند؟ اندیشه ی درست چیست؟

ممکن است در ابتدا بگوییم که علوم حوزوی این اندیشه ها را مشخص کرده اند.

در جواب گوییم که این علوم حوزوی، که همین سه دسته دانشی است که در بالا ذکر گردید، هرچند منبع مشخص کردن این اندیشه است ولی دقیقا خود این اندیشه نیست.

اندیشه ی دینی به یک علم خاصی مربوط نیست بلکه همه چیز در آن است. اندیشه یک وجه جمعی دارد و مثل دانش ها تخصّصی نیست. آمیخته ای از توصیف، ارزش گذاری، ملاحظات حقوقی، ملاحظات فقهی، ملاحظات جامعه شناختی و ... .

آن نکته ی خیلی مهم این است که یک انسان از محیط پیرامون خودش، ده ها تحلیل ارائه می دهد. مثلا اگر انسان اگر از خواب بیدار می شود، محیط پیرامون خود را تحلیل نکند، و نداند کجا است، خوف می کند.

همچنین است در موارد بالاتر که محیط پیرامونی خود را تحلیل فرهنگی می کند.

انسان ها خیلی راحت می اندیشند. یعنی در حوزه های مختلف می اندیشند.

نکته ی بعد اینکه این اندیشه ی او ، اگر چگونه باشد، او را از مخمصه نجات می دهد؟

حال از اسلام می پرسیم تلقی شما در یک موضوع چیست؟ یک تلقی درست می کند که نگاه را به آن موضوع تغییر می دهد. مثلا عرب جاهلی، دخترش را زنده به گور می کرد ولی اسلام می گوید دختر رحمت است.

مقدمه چهارم: چیستی علم کلام

اندیشه ی مطلوب و حیات بخش، چیست؟

ما احتیاج داریم به یک پویش تخصصی که غیر از آن سه حوزه ی تحقیقی است. آنها تحقیق می کنند و حق مطلب را بیان می کنند، ولی این ها تبدیل به اندیشه ی مردم نمی شود.

ما کسانی را احتیاج داریم که با تکیه بر آن دانش ها بتواند تشخیص دهد که چه بسته ی محتوایی باید تبدیل به اندیشه ی جامعه شود.

اسم این اندیشه ها را باید کلام گذاشت و به این اندیشه ها، عقاید انسان ها می گوییم. ما به یک علم عقاید به این توضیحی که دادیم، احتیاج داریم.

کلام، علم عقاید است. اسم آن قسم سوم علم دین که مربوط به جهان بینی است، علم معارف است.

متکلم در این فضا کارش، صرفا دفاع از دین نیست بلکه باید محتوا را به جامعه برساند. اینکه شما صرفا بگویید زیر این زمین نفت است، این برای ماشین بنزین نمی شود بلکه باید این نفت را به بنزین تبدیل کرد، و سپس این بنزین را به ماشین رساند.

به آن شخص که بنزین را تولید می کند، متکلّم و آنکه این بنزین را به ماشین می رساند، معلّم گوییم.

ما به نهادی نیاز داریم که محتوای لازم را برای جامعه آماده کند. مثل آشپزی که از یک سمت با ارباب رجوع در ارتباط است و از یک طرف با صدها مراکز تولید مواد اولیه ی غذا در ارتباط است که اینها غیر از آن غذای آماده را تحویل می دهند، بلکه مواد اولیه ی این غذا از این مراکز تهیه می شود.

این طعام آماده شده، همین اندیشه ای است که باید توسط مبلغین، توزیع شود.

نیازمندی های یک متکلّم:

ما الان از این رشته ی تخصصی غفلت کرده ایم. یک عده نیاز داریم که از یک طرف اندیشه ی اجتماعی و ذائقه ی مردم را ببینند و از طرف دیگر بلد باشند از این منابع دینی تغذیه کنند و مشخص کنند که مردم چگونه باید فکر کنند. فلذا می بینیم امروزه منابر ما ضعیف شده اند؛ و به همین جهت است که دست هنرمندان ما از آثار دینی خالی است زیرا محتوای مناسب ندارند.

متکلم این است نه دانشمند علم معارف. متکلم، اندیشه ی جامعه را می شناسد و می گوید چگونه می اندیشند و چگونه باید بیاندیشد.

متکلّم، محتوا را ارائه می دهد و معلّم این محتوا را ارائه می دهد.

حال اینجا علم کلام جایگاه ویژه ای پیدا می کند و باید روی گفت و گوی دینی مردم خیلی باید تأکید کنید.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه سیزدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری5- فرمان

حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

 

چیستی فرمان:

فرمان یعنی موقف رهبری.

مراد از فرمان یک پدیده ی پویایی است که در عالی ترین سطح بین اندیشه و میدان، تناسب و تعادل و تفاعل ایجاد می کند. از یک طرف سعی می کند اندیشه را به ساحت عینیت نزدیک کند و از طرف دیگر عینیت را به منبعی برای تغذیه ی اندیشه تبدیل می کند.

به عنوان مثال حضرت آقا در مورد حادثه 7 تیر قضاوت می کنند، قابل توجه است:

"وقتى به حادثه‌ى هفتم تیر نگاه مى‌کنیم، معناى بزرگى در این واقعه‌ى تلخ وجود دارد، که با همه‌ى تلخى، آن معنا شیرین است؛ و آن عبارت است از زنده بودن، پویا بودن، بالنده بودن انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى. درست مصداق این آیه‌ى شریفه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ الله مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» این یک مثال قرآنىِ الهى است که مصداق آن در زمان ما، انقلاب، نظام اسلامى و رهبرى است و تجسمِ آن، امام بزرگوار ماست که این‌ها زنده‌اند؛ درخت بالنده‌اى هستند که ریشه‌هاى آن سالم است، در معرض امتحانهاى گوناگون قرار مى‌گیرد، دچار مشکلات متعدد و گوناگونى مى‌شود؛ اما بعد از برگ‌ریزان و بعد از یک خزان، باز طراوت بهارانه‌ى دیگرى به سراغش مى‌آید و میوه مى‌دهد و برگ و بار نشان مى‌دهد و زنده بودن خودش را به همه ثابت مى‌کند."[1]

همچنین طبق بیانیه ی گام دوم انقلاب، ایشان تأکید دارند که انقلاب یک پدیده ی قدرتمند است ولی امکان ویرایشش است.

در مورد نظام اسلامی نیز می فرمایند که در برابر پدیده ها و موقعیت های نو، فاقد ادراک نیست هرچند به اصول خود شدت پایبند است.

فاصله ی بین مطلوب و فضای حاضر طی شدنی است به مدد قدرت جوانان با انگیزه، پس جمهوری اسلامی نیز متحجّر نیست.

پس انقلاب متحجّر نیست، نظام اسلامی نیز متحجّر نیست و جمهوری اسلامی نیز متحجّر نیست.

تأکید ایشان این است که همواره بایستی در مسیر انقلاب بود و مواظب انحراف بزرگ بود.

حال رهبری با موقعیتی که دارند، سعی می کنند که انحراف بزرگی پیش نیاید و این همان موقعیت رهبری است.

این رهبری پدیده ای بی نظیر است که در کشورهای دیگر نیز مانند آن پیدا نمی شود. یک مدیریت زنده، بالنده، پیش برنده.

ضرورت جایگاه فرمان:

اینجا را مقداری توضیح می دهیم تا مشخص شود که نگاهی که به فرمان و موقف رهبری داریم، نگاه حاجت مندانه ای باید باشد.

در جایی حضرت آقا می فرمایند، رهبری ، مدیریت کلان ارزشی است. گاهی شرایط اجتماعی باعث می شود که مدیران به انعطافهای غیرجایز کشش پیدا کنند، حال در اینجا نظام اسلامی، عنصر رهبری را به مدیران اسلامی اضافه کرده است که این فرسایش ها و کندروی و کج روی ها را مراقب است.

این مسؤولیت، یک مسؤولیت اجرایی نیست؛ دخالت در اجرائیات نیز نیست. مدیریت اجرایی، مسؤولیتش مشخص است؛ بلکه رهبری ناظر بر قوا است به این معنا که از حرکت کلّی نظام مراقبت کند.

رهبری بایستی مدیریت انقلاب کند، نه مدیریت اجرایی. ورود رهبری در میدان به این صورت است اولا طرح مسأله و بسیج افکار عمومی و ثانیا خواستن از دستگاه های اجرایی.

تا کنون نقش رهبری در پیشبرد انقلاب نقش اساسی داشته است.

وظیفه ی انقلابیون نسبت به حوزه ی فرمان:

حال ما در اینجا چند وظیفه نسبت به رهبری داریم:

  1. تحلیل راهبردی رهبری را بدست بیاوریم.
  2. طرح راهبردی رهبری برای صحنه را بدست آوریم.
  3. عملکرد راهبردی رهبری را تحلیل داشته باشیم.

الف. تحلیل راهبردی رهبری:

رهبری علاوه بر تاریخ مندی، تحلیل قوی ای نیز از این وقایع دارند.

در کنار این تاریخ مندی، ایشان یک اشرافی نیز بر حوادث سر صحنه دارند بدلیل اینکه در تحقق این انقلاب و بعد از انقلاب، حضور نزدیک و مستقیم در حوادث انقلاب داشته اند و این موجب تحلیل بسیار دقیق ایشان از گروه ها و جریانات می شود.

لذا ما برای درک رهبری باید دچار مقداری سختی شویم تا بدانیم تحلیل راهبردی ایشان از حوادث الان چگونه است.

ما برای تحلیل رفتار رهبری، بایستی با فضای ذهنی ایشان آشنا باشیم. باید درک کنیم که آقا چگونه دارد به صحنه نگاه می کند. و برای رسیدن به طراز فکری ایشان، بایستی زحمت کشید.

اگر نتوانیم تحلیل های راهبردی ایشان را درک کنیم، بین ما و رهبر جامعه فاصله می شود.

ب. طرح راهبردی رهبری:

یکی از نارسایی های جبهه ی انقلاب این است که با این مقوله ی طرح راهبردی رهبری، چندان آشنا نیست، یا اگر هم آشنایی ای هم است، غنا ندارد، لذا منفعل است. در نتیجه در عین حال که سخت کوشی دارد، صحنه را به کسانی می سپارد که طرح های راهبردی دارند و نمی توانند با رهبری جلو بیایند.

باید برای عملیات، طرح راهبردی داشت نه اینکه بگوییم برویم جلو ببینیم چه می شود.

دشمن ما فکور است. شرق می خواست با غرب دشمنی کند ولی نتوانست زیرا هم در صنعت ضعیف تر بود و هم در فکر کردن.

طرح ما در مقابل جریان غرب که جهان در اختیارشان بوده است، چیست؟

باید یک سوق و قبله به سمت مقاصد پیدا کنیم و مسیرهایی برای رسیدن به این قبله پیدا کنیم.

سؤال ما این است که آیا رهبری طرح راهبردی دارد یا خیر؟

بعضی می گویند رهبری نیاز به طرح ندارد، زیرا قانون اساسی وجود دارد و همین مقدار برای ما بس است.

گلایه ای حضرت آقا از شیعیان دارند، می فرمایند که شیعیان یک سنت درک نکردن امامانشان را راه انداخته اند و می فرمایند شیعیان حاضرند جانشان را برای امام علیه السلام فدا نمایند ولی حاضر نیستند بدانند طرح امامشان چیست. شیعیان در اکثر موارد، فقط رابطه ی عاطفی با امام خود برقرار می کنند.

حال ما داریم همین رفتار را با رهبری نیز انجام می دهیم.

مارق به کسی می گویند که منطق رهبر را قبول دارد ولی طرح رهبر را قبول ندارد، لذا موجود خطرناکی است. مارق از طرح رهبری بیرون می زند.

حال کسی که طرح رهبری را هم نداند، ملحق به مارقین می شود. زیرا طرح را نمی داند و به طریق اولی نمی تواند همراه با طرح رهبری شود. لذا بعضی را می بینید که روی ظواهر رهبری اصرار می ورزند.

برای همین است که تشتت در جامعه ی انقلاب بیداد می کند.

حال در این شرایط ، حضرت آقا بیانیه ی گام دوم را صادر می کنند که یک طرح راهبردی است، ولی برای ما فقط جملاتش جذّاب است.

ج. عملکرد راهبردی رهبری:

برای تحلیل اقدامات و عملکرد این چنین شخصی که برخی ویژگی هایش گذشت و یک ذخیره ی دانایی بزرگی را تحصیل کرده است، ایشان باید وقت جدی ای گذاشت.

 باید خیلی چیزها را کنار هم گذاشت، تا بشود اقدامات ایشان را فهم کرد نه اینکه فقط به یک سخنرانی دقت کرد.

خلاصه ی منظومه ی اندیشه ای مورد نیاز برای اقدام هوشمندانه:

خوب! این اندیشه، میدان، فرمان، یک پیوستاری درست می کند که در زمانی که در مقام اقدام قرار می گیریم از سرگردانی و نگاه سطحی و بی ثباتی نجات پیدا می کنیم.

این پیوستار اینگونه است که از اندیشه توحیدی شروع می کنیم و با تغذیه ی از آن به اندیشه ی اجتماعی می رسیم و با تغذیه ی از آن به اندیشه ی راهبردی می رسیم و در ساحت بعد، تحلیل های راهبردی و در ساحت بعد، طرح راهبردی. که در اینجا تحلیل راهبردی و طرحی راهبردی که باید خودمان داشته باشیم بایستی غنا دهیم با فهمیدن تحلیل راهبردی و طرح راهبردی حضرت آقا.

این مجموعه در نهایت ما را به یک اقدام هوشمندانه می رساند.

 

[1] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۲۷، صفحه: ۲۸، [بی نا]، [بی جا] - [بی جا]

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه اول آشنایی با فقه تربیت- رسالت حوزه های علمیه

حجت الاسلام و المسملین عالم زاده نوری

مقرّر: یاسر کافی

مقدمه:

قرار است که از یک نگاه درجه ی دو و فرانگر یعنی از بالا به فقه تربیت نگاه کنیم. یعنی رئوس ثمانیه ی فقه تربیت را مورد بررسی قرار دهیم و فقه تربیت را توصیف نماییم و مثلا فقه تربیت چیست؟ رابطه اش با علوم دیگر چیست؟ و ...

اصطلاحا اینها را می گویند نگاه فلسفه ی علمی.

فلسفه های مضاف: در اینجا مراد از فلسفه، کاوش عقلانی است.

فلسفه ی تربیت: کاوش عقلانی در تربیت.

فلسفه ی علم تربیت: کاوش عقلانی در علم تربیت. یعنی خود علم تربیت را مورد بررسی قرار می دهیم.

فلسفه ی علم فقه تربیت: در اینجا نیز فقه تربیت را از بالا نگاه می کنیم و درباره ی علم فقه تربیت ، تفکر عقلانی می کنیم.

حالا فلسفه ی علم به دو گونه است: فلسفه ی پیشینی، فلسفه ی پسینی.

فلسفه ی علم پیشینی یعنی کاوش عقلانی نسبت به علمی که گذشتگان آنرا حاصل کرده اند.

فلسفه ی علم پسینی یعنی کاری نداریم که چه اتفاقی افتاده است بلکه بنشینیم و آن علم را مهندسی کنیم . در اینجا نگاه به تاریخ علم نمی کنیم، بلکه نگاه به منطق علم می کنیم.

مثلا همین فقه های مضاف رایج در حوزه، یک نفر بایستی آنها را تعریف کنند. بعضی معتقدند که فقه های مضاف، یکی از ابواب فقه می باشند مانند تجارت، صلات، صوم؛ حالا یکی از این ابواب فقه الاداره، فقه التربیة و ... می باشد.

ممکن است این فقه را به گونه ای دیگر تعریف کنیم.

لیکن در این جلسات، این کار را ما با مقدمات طولانی انجام می دهیم و از عالم طلبگی بحث را شروع می کنیم.

طرح درس اول: رسالت حوزه های علمیه

رسالت حوزه ی علمیه در دو کلمه اقامه ی دین است.

اقامه ی دین؛ مراد از دین، اسلام است و مراد از اسلام نیز مکتب تشیّع می باشد. مراد از مکتب تشیّع نیز، تشیّع اثنی عشری می باشد. مراد از تشیّع اثنی عشری نیز مراد تشیّع به قرائت امام ره که همان اسلام ناب محمدی ص می باشد. در مقام مثلا اسلام لندن نشین. یک تشیّع بی قرار که سر سازش با سلطه و استکبار ندارد. و مراد از اسلام امام، اسلام ایت الله خامنه ای می باشد.

اما اقامه از ماده ی قیام می باشد. باب افعال معنای اصلی اش، متعدّی کردن می باشد. قیام، ایستادن می باشد و اقامه یعنی چیزی را ایستاندن. اقامه ی دین، یعنی دین را سرپا نگه داریم.

بعضی متکفل فوتبال هستند و بعضی متکفل قهقهه هستند، که قهقهه از پا نیافتد. یعنی اقامه ی خنده کرده اند.

اهمیت اقامه ی دین:

انسان نیاز به غذا و لباس و مسکن و امنیت و سلامت و ... دارد. نیازهای متفاوتی دارد. صنوف مختلف، متکفل هریک از نیازهای انسان می باشد.

این نیازها بین انسان و حیوان مشترک است. یک نیازی داریم که فقط مخصوص انسان است و آن نیاز به وحی و آسمان و ارتباط با خدا و اخلاق و معنویت و تربیت می باشد.

به نوعی خدماتی که طلبه ها ارائه می دهند، جزو خدمات نرم است و جزو خدمات سخت نیست. مردم خدمات سخت مانند دندانپزشک، سد ساز، بقال و ... را می بینند ولی خدمت نرم را که یک طلبه به جامعه ارائه می کنند را کمتر می بینند و همه کس متوجه نمی شود.

وجود انسان دو بخش دارد: وجود جسمانی ، وجود فراجسمانی که همان بعد روحانی و معنوی می باشد. باید به هردو بعد توجه کرد، ولی بعد معنوی بالاتر است و اهمیت بیشتری دارد. حال در همین بعد معنوی، بعضی روشهایی غیر واقعی ارائه می دهند ولی ما معتقدیم که احتیاج به وحی و آسمان داریم تا آنها روش را به ما بدهند.

ملزومات اقامه ی دین: (فعالیت های حوزوی)

اقامه ی دین اگر بخواهد اتفاق بیافتد، چند کار نیاز دارد:

  1. شناخت دین:

که شامل دو بخش می باشد:

    1. شناخت آموزه های موجود دین:

این بخش دو سر دارد:

      1. تعلّم: تحصیل علوم دینی
      2. تعلیم: تدریس معارف اسلامی
    1. شناخت زوایای پنهان دین : یعنی مواردی که بالقوه در دین وجود دارد، ولی هنوز عالمی نرفته که آنها را استخراج کند. مانند مسائل مستحدثه؛ به این کار تحقیق در دین گویند.
  1. شناساندن دین: به این کار تبلیغ و ترویج دین گویند.
  2. دفاع از دین (مراد دفاع نرم و فکری فرهنگی عقیدتی): به این کار پاسداری از دین گویند.
  3. اجرا و تحقق بخشیدن به دین:

این بخش دو لایه دارد:

    1. تحقق دین در جان انسان ها: هدف آن پدید آوردن انسان کامل دینی می باشد. به این کار، انسان سازی یا تربیت دینی گویند.
    2. تحقق دین در سطح کلان جامعه: هدف آن پدید آوردن جامعه ی کامل دینی می باشد. (مدینه ی فاضله، آرمان شهر، تمدن نوین اسلامی). به این کار جامعه سازی، تمدن سازی، مهندسی اجتماعی بر اساس دین گویند.

مدینه و قریه در لسان دینی، نماد اجتماعات بشری است.

تمدن، یعنی مدینه سازی یعنی جامعه سازی

همه ی آن سه کار ابتدایی ، در واقع برای تحقق آن کار چهارم است. و به عبارتی اقامه ی دین، تنها به همان مرحله ی چهارم می گویند.

حال تمام این تحصیل و تدریس و تحقیق و تبلیغ و پاسداری از دین و تربیت دینی و جامعه سازی، همگی مربوط به فعالیتهای حوزوی و کارهای آخوندی است.

فرق بین تدریس با تبلیغ:

در اینکه در هردو اطلاع رسانی می شود، ولی در تدریس، مخاطب خاص است ولی در تبلیغ، مخاطب عام است.

در تدریس، به زبان خاص و فنی و علمی و برهانی بیان می کنیم ولی در تبلیغ از زبان عمومی و خطابه ای استفاده می کنیم.

فرق بین تبلیغ و تربیت:

تبلیغ، اطلاع رسانی است، ولی تربیت، انسان سازی است.

مخاطب تبلیغ ابتدائا ذهن انسانهاست ولی مخاطب تربیت ابتدائا دل انسانهاست. مبلغ موفق این است که اندوخته ی علمی را بالا برد ولی مربی موفق کسی است که بر فرد تأثیر پایدار داشته باشد؛ هرچند که اخیرا حوزه به دنبال این رفته است که تبلیغش، تبلیغ تربیت گرا باشد.

منبرهای ما بایستی مخلوطی از تبلیغ و تربیت باشد.

فرق انسان سازی (تربیت) با جامعه سازی:

گفتیم که یکی از فعالیتهای حوزویان، تربیت دینی، و فعالیت دیگر جامعه سازی است. حال فرق ایندو در چیست؟

ممکن است گفته شود که جامعه، مجموع آحاد انسان است. یعنی اگر ما موفق شویم که همه ی افراد جامعه را تربیت دینی کنیم، بطور خودکار جامعه ای دینی ایجاد خواهد شد.

اگر اینگونه بگوییم در اینصورت جامعه سازی جزء فعالیتهای حوزوی نیست، بلکه نتیجه ی تربیت دینی و انسان سازی دینی می باشد؛ در حالیکه طبق قول اصحّ، جامعه چیزی فراتر از آحاد انسانهاست. بلکه جامعه مساوی است با آحاد انسانها بعلاوه ی شبکه ی روابط، نظام مناسبات، نهادها، ساختارها، شخصیت های حقوقی، نظام مقررات، فرهنگ، قانون.

مثلا پرواز کردن یک دسته از پروانه ها، جامعه ای از پروانه حاصل نشده است. صرف کنار هم واقع شدن فیزیکی، جامعه بوجود نمی آورد. بله! زندگی زنبور عسل و مورچه، جامعه است.

بطور مثال شما یک بانک را فرض فرمایید که رییسش تغییر می کند؛ با این تغییر، تمام کارمندان بانک عوض می شود؛ ساختمان بانک نیز بدلیل فرسوده بودن، عوض می شود، ولی هنوز بانک باقی مانده است. این بانک چیست که باقی مانده است؟ می گوییم یک قانون یا نظام مقررات، نهاد، ساختار، شخصیت حقوقی و ... است.

نتیجه ی پذیرش این کلام این می شود که اگر من آمدم و روی تک تک افراد جامعه، تربیت را انجام دهم، الزاما به این معنا نیست که جامعه اصلاح شده باشد. مثلا اگر تمام پرسنل و مدیریت بانک ، تربیت اسلامی شوند، بانک اسلامی نشده است.

پس تربیت دینی، به موازات مهندسی ساخت اجتماعی می باشد.

این ساخت اجتماعی، بستر تربیت انسان هاست. یعنی برای اینکه تربیت دینی انسانها بهتر حاصل شود، باید ساخت اجتماعی آنها دینی باشد.

مثلا سه مبلّغ را در نظر بگیرید. مبلّغ اول ، در جایی می رود که 10 منبر فقط ارائه می دهد. یعنی روزی 40 دقیقه.

مبلّغ دوم ، از تمام وقت خود استفاده می کند و علاوه بر 10 منبر، کلاس و تبلیغ های متفاوتی اجراء میکند. یعنی روزی 10 ساعت.

مبلغ سوم، می گوید من به تنهایی برای تأثیر روی این مردم شهر کم هستم، بطوریکه اگر 24 ساعت هم کار کنم، نمی توانم در این 10 روز موفق باشم، بلکه به این فکر می افتد که یک ساز و کار پدید آورم که علاوه بر اینکه روی تربیت تک تک افراد فکر کنم، یک بار هم روی فرهنگ، قانون، تشکیلات و ... فکر کنم. در اثر این فکر می آید و افراد مؤثر روستا را جمع می کند و کلنگ یک کانون فرهنگی در شهر را می زند. سپس می آید و جوانهای شهر را جمع می کند و حلقه های مطالعاتی تشکیل می دهد. و خلاصه ی آنرا در مغازه ها می زنند.

نتیجه این است که آن دو مبلّغ با رفتنشان از شهر، تأثیر کارشان تمام می شود ولی مبلّغ سوم، بعد از رفتن از محلّ تبلیغ، بدلیل شبکه ی فرهنگی ای که ایجاد کرده است، دائما در حال اصلاح اجتماعی است.

تزکیه ی انسانی ای که وظیفه ی پیامبران بوده است، بجای اینکه تک تک انسان ها را مخاطب قرار دهند، کارخانه ی انسان سازی پدید آورده اند و با ساختن کلیت جامعه، احتمال ایجاد آدم خوب بالا می رود.

شبهه:

گفتید که تربیت دینی انسان ها متوقف بر داشتن جامعه ی سالم است؛ ولی از طرف دیگر داشتن جامعه ی سالم، متوقف بر آدم سالم است که همان تربیت دینی انسانها است. پس یک دور صریح وجود دارد.

جواب:

جامعه ی سالم، بستر تربیت انسان سالم است، ولی اینطور نیست که تربیت انسان سالم ضرورتا وابسته به جامعه اسلامی باشد؛ بلکه اگر انسانی، اراده ی خوبی داشته باشد، سعی می کند که خود را در بین انسانهای فاسد حفظ کند هرچند که خیلی سخت است.

مانند زن فرعون که در مرکز فساد و دربار فرعون بوده است؛ و از آنطرف یک فرد فاسد می تواند در یک سیستم صالح باشد؛ مانند زن نوح در منزل نوح.

به عبارتی جامعه ی خوب برای تربیت انسان خوب، اقتضاء دارد ولی علیّت تامّه ندارد؛ هرچند که در جامعه ی فاسد، انسان خوب بودن، خیلی سخت است.

پس ابتدا باید یک سری افراد خاص را تربیت اسلامی کرد، که خیلی هم سخت است؛ سپس این این افراد خاص، جامعه ی اول را بوجود می آورد، این جامعه باعث تربیت اسلامی افراد دیگر می شود، که این افراد دیگر، جامعه ی اسلامی دومی را ایجاد می کنند و این جامعه ی اسلامی دوم، انسانهای دیگری را تربیت می کند و بدنبال آن جامعه ی سوم الی اخر.

تحلیل روانشناختی در باب ضرورت جامعه سازی:

ما انسان ها سختی ها را تا حدی مشخص تحمل می کنیم؛ یعنی استانه ی تحمل خاصی برای تحمل سختی داریم. بطوریکه اگر این سختی از حدی بگذرد، کار را رها می کنیم.

ما باید دو کار در موازات هم انجام دهیم؛ از یک طرف درس اخلاق بگوییم، برای تقویت اراده ی آنها برای حفظ خود در بدترین شرایط. که به این تربیت گوییم.

از طرف دیگر باید خوب بودن را سهل نماییم؛ یعنی کاری کنیم که خوب بودن انسان ها، سخت نباشد.

مثلا در حال حاضر با تبلیغات فراوان در مورد پفک، با قیمت پایین نسبت به مغزیجات، فضایی است که هرچه پزشکان بگویند ، پفک نخورید بسیار سخت است که پفک خورده نشود با توجه به اینکه فرزندان ما نیز اراده ی مناسب جهت نخوردن پفک ندارند. بلکه ما باید در دو جبهه کار کنیم، از یک طرف کودکان خود را تربیت کنیم که پفک نخور و از یک طرف زمینه ی اجتماعی را به گونه ای ایجاد کنیم، که فضای پخش پفک از بین رود و اصلا پفک از جامعه ، جمع شود.

مثال عینی اش، سحرخیزی است که در حال حاضر انجام آن بسیار سخت است. مثلا برنامه های جذاب صدا و سیما از ساعت 11 شروع می شود یا رفت و آمدها تا دیرهنگام وجود دارد. حال علاوه بر اینکه باید اراده های انسانها را تقویت کنیم، باید یک نظام و ساختار پشتیبان هماهنگ ایجاد کند که شرایط برای ایجاد سحرخیزی ایجاد شود.

حکومت باید در راستای اجرای دین، یک نظام پشتیبان ایجاد کند که افراد در اجرای دین، احساس راحتی و فراخ کنند. زمین اجرای دین، جامعه ی سالم است. باید جامعه به گونه ای باشد که فرد مسلمان جهت اجرای دین در جامعه، احساس خفگی نکند. حتی باعث می شود که افراد بد نیز خوب شوند.

این جامعه سازی، بُعد بَعد از انقلابی حوزه است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دوازدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری4- میدان

استاد حجت السلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

بحثمان مربوط به الزامات پرچمداری بود با توجه به خطبه ی 173 امیرالمؤمنین علیه السلام. آنجا می فرمایند که الان دعوا سر اسلام ناب است و کسی دوام می آورد که 5 عنصر داشته باشد:

سه عنصر شناختی: نگرش دینی او درست باشد، درک از صحنه اش درست باشد، درک از رهبری اش درست باشد.

دو عنصر روحی و رفتاری: شکیبایی و مقاومت، اطاعت و همراهی.

ما اکنون نیز باید به پرچمدارانمان اندیشه بدهیم، از میدان باخبرشان کنیم و کمکشان کنیم رهبر انقلاب را درک کنند.

ب. بعد سوم محتوایی و شناختی: میدان

خوب رسیدیم به دیدن و درک صحنه (میدان).

ما در اینجا سه مطلوبیت داریم:

  1. به کل انقلاب نظر نمودن؛ نه فقط به یک قسمت از کشور نگاه کردن مثلا فقط تهران.
  2. از منظر امام نگاه کردن؛ یک ملحد یکجور صحنه را تفسیر می کند و یک انقلابی به گونه ای دیگر.
  3. ابعاد متعددی را شامل شدن؛ مثلا تحلیل ما فقط تاریخی یا سیاسی نباشد.

سه زاویه ی نگاه یا برش به میدان:

اگر این مطلوبیتهای سه گانه را نگاه کنیم، می شود از سه زاویه یا سه برش به میدان نگاه کرد:

  1. برش شناخت تاریخی، از منظر تطوراتی که انقلاب پیدا کرده است:

انقلاب اسلامی از یک سری خروشها و فرودها برخوردار است که کم کم موجب می شود زمزمه هایی از انقلاب شکل گیرد. این را خوب توضیح داده اند که انقلاب چقدر در خفقان بوده است و در نتیجه ی پویش انقلاب سازی مداوم در حال رشد بود همراه با فراز و فرود و شوک و .... . یک قسمتهای فخرآمیزی دارد مثل اینکه خوشحال می شویم که انقلاب می تواند اینگونه افرادی را تربیت کند، مانند میرزای کوچک، نواب صفوی، مصدق و جریان نفت و ... . متوجه می شویم که این افراد با عرصه های سختی روبرو بوده اند و کارهای بزرگی انجام داده اند تا می رسد به حضرت امام. در محضر حضرت امام این حرکت یک فرمت می خورد و یک ویرایشی می شود مثلا حوزه را پایگاه انقلاب قرار می دهد و ... .

سبک جنگیدن ایشان که مثلا می خواستند مردم قیام کنند. نمی خواستند حکومت را ساقط کنند بلکه می خواستند مردم حکومت را ساقط کنند.

بدون این شناختن ها، قطعا امروز فریب خواهیم خورد و انقلاب را در معرض تهدیدهای ناشناخته قرار خواهیم داد.

بررسی تطورات انقلاب نشان می دهد که با یک حرکت فخرآمیزی روبرو هستیم و بسیار امیدوار می شویم و مثلا قیمت سیب زمینی ما را بهم نمی ریزد و اینکه انقلاب الان کجاست و دارد چکار می کند.

نقاط گره در این تطورات خیلی مهم است. مثلا قطع نامه ی 598 مشخص نشد که چه بوده است که امام مهر جام زهر بر آن زدند؟ آیا فتنه ی 88 مشخص شد؟ اگر ما روشن نکنیم، دشمن تحلیلش می کند.

  1. برش شناخت روز؛ که به آرایش نقاط کلیدی می پردازیم:

در اینجا دو جور نگاه لازم داریم:

الف. تهدیدهای راهبردی را فهرست کنیم و ضریب تهدیدها و هندسه ی تهدیدها را بدانیم:

انقلاب با تهدیدهای زیادی روبرو است. آنی که مهم است باید تهدیدهای درشت را بشناسیم و ضریب اهمیتشان را نیز بدانیم. و در همه ی طراحی ها حواسمان به اینها باشد. مثلا کسی دارد طراحی می کند ولی حواسش به گسل شیعه و سنّی نمی باشد.

ما انقلابیون هنوز نتوانسته ایم تهدیدهای انقلاب را لیست کنیم و یا طبقه بندی شان نماییم بر اساس اولویتهایشان، یا اینکه هندسه ی این تهدیدها و ارتباط این تهدیدها با یکدیگر  را نمی دانیم.

اگر تصمیم گیران ما تهدیدها را نشناسند، اینها برای ما منفعلانه برنامه ریزی می کنند. یعنی در حین حرکت مدام سنگ می خوریم و نمی گذارند ماشین انقلاب رو به جلو برود.

حضرت آقا می فرمایند: "خدا لعنت کند که سعی می کنند که قشر دانشگاهی ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که در باغ سیاسی نباشند و تحلیل سیاسی نداشته باشند، مگر می توانند روی دوش مردم حرکت و مبارزه و جهاد کنند؟..." 12 آبان 1372

ب. ضرورتهای راهبردی انقلاب:

 حرکت بزرگ ملت ایران، نقطه ی بلندی را هدف گرفته است و بجز با انقلاب همه جانبه ی اسلامی قابل دسترسی نیست. لذا زندگی انقلابی امروز، با ضرورتهای راهبردی متعددی مواجه است. یعنی اصلا بحث تهدید هم نیست بحث ضرورت است. یعنی این نحوه ی زندگی موجب ایجاد یک سری ضرورتها می شود مانند تولید علم بومی، تولید علم اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی، نظام اداری اسلامی، خام نفروختن نفت و ... . باید این ضرورتها را فهرست کنیم. طبقه بندی کنیم.

گاهی گفتن ما در حد کفایت نبود، بلکه فقط گفته ایم.

این می شود شناخت میدان.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی یازدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری3- اندیشه اجتماعی و اندیشه راهبردی

استاد : حجت السلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر : یاسرکافی

 ما دنبال الزامات پرچمداری بودیم با توجه به خطبه ای از حضرت امیر علیه السلام.

در ضلع اندیشه گفتیم سه اندیشه ی توحیدی، اجتماعی، راهبردی مطرح است.

اندیشه توحیدی:

اندیشه ی توحیدی، اجمالا بیان شد و آنچه مهم است که مرادمان از اندیشه ی توحیدی، آن اندیشه ای است که مستقیما از منابع دینی بدست می آید، زیرا سنخی دیگر از اندیشه ی دینی وجود دارد که امروز بیان خواهیم نمود.

اندیشه اجتماعی:

چیستی اندیشه اجتماعی:

در دین اسلام به عنوان بشر موظف شدیم به دیدن، تجربه کردن و فهمیدن؛ برخلاف بعضی که گمانشان این است که ما در دین اسلام فقط موظف شده ایم که قرآن بخوانیم. احساس می کنند که فهمیدنی غیر از فهمیدن قرآن ممنوع است. در حالیکه در خود این قرآن امر به تجربه کردن شده است مانند أفلا یعقلون، هل ینظرون الی الابل کیف خلقت و .... .

طبعا این اندیشه ی تجربی باید در امتداد اندیشه ی توحیدی باشد. ما شریعت را فهم برتر می دانیم. برای همین شخصیت معرفتی خود را با شریعت باید ببندیم. منظور از شریعت همین متونی است که به ما رسیده است.

علاوه بر این وارد زیستن که می شویم، چیزهایی را می فهمیم، و سپس در پرتو این اندیشه ی توحیدی به یک سری ادراکات می رسیم. این ادراکات تجربی را چه باید کرد؟

مثلا قرآن می گوید الا بذکر الله تطمئن القلوب. این یک قانون توحیدی است. حال یک شخصی شروع می کند به ذکر و بعد از 40 روز که ذاکر شد می بیند که به یک طمأنینه ای رسیده است. بطوریکه این غیر از فهم لفظ اطمینان است. سپس یک اثر و نتایجی از این طمأنینه می بیند که در یک خصیصه ی دیگر این نتیجه را نمی بیند.

آیا اسلام اجازه به تجربه و تعقّل داده است یا خیر؟ فراتر از این آیا تشویق به تجربه کرده است؟ فراتر از این آیا این دانش تجربی را منتسب به دین می کند؟

این اندیشه ی تجربی، یک اندیشه ی دینی است نه اینکه خود دین باشد. ولی این اندیشه ی تجربی مخصوص یک دوران نیست بلکه امتداد آن اندیشه ی قدسی است که از متون بدست آورده ابم.

این اندیشه آمیخته به حیات تجربه کننده است که این حیات، اجتماعی است و یک پدیده ی فرازمانی است. به این طور جدید از معرف دینی، اندیشه ی اجتماعی می گوییم.

امکان گفت و گو با دیگر ادیان حول معرفت اجتماعی:

اندیشه ی دینی را عمدتاً با موحّدین می شود مطرح کرد ولی اندیشه ی اجتماعی هرچند امتداد اندیشه ی توحیدی است در نزد فرد موحّد، ولی اندیشه ی اجتماعی چون در دل اندیشه های تجربی است از امکان گفت و گو با دیگر ادیان نیز پیدا می کنیم.

وجه تسمیه اندیشه به اجتماعی انقلابی و مکتب سیاسی امام:

خوب! در اینجا می شود قایل به اندیشه ی اجتماعی انقلابی شد؛ زیرا زیست ما انقلابی است.

ایده ی مادر، منبع اندیشه های اجتماعی و ایده های تمدّنی:

باید تأکید کرد اندیشه ی اجتماعی امروز ما، بسیار متأثر از مدرسه ی معرفتی امام و تجربه ی زیسته ی شکوهمند امروز ماست که اسمش را مکتب سیاسی امام می گذاریم.

اندیشه ی اجتماعی از یک ایده ی مادر برخوردار است و دسته ای از ایده های تمدّنی.

ایده ی مادر یعنی اینکه از یک سری مبانی تغذیه می کنید، به اندیشه ی اجتماعی که می رسید یک مرکز ثقل پیدا می کند که کل نظام های توصیه و حتی تحلیل های بعدی را تحت تأثیر قرار می دهد. این ایده ی مادر در تمام حوزه ای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی مطرح می شود و بسط پیدا می کند. ایده ی مادر قلب اندیشه ی اجتماعی است که در بحث ما مکتب سیاسی امام است، بطوریکه تمام اندیشه ی اجتماعی از این اندیشه ی مادر تغذیه می کند. این ایده ی مادر، قلب مکتب به شمار می رود.

آن ایده های تمدنی نیز از این اندیشه ی مادر تغذیه می کند.

اینگونه فکر کردن به مکتب امام، اقتدارات زیادی به مکتب امام می دهد.

اگر شخص ایمان به این ایده ی مادر داشته باشد، در هر حوزه ای وارد شود، ایده ای را خلق می کند که از یک طرف توحیدی است و از یک طرف رنگ ایده ی مادر را پیدا می کند.

آن ایده ی مادر، در مکتب امام چیست؟

حال چیستی آن به بحث های تفصیلی نیاز دارد در آینده.

اندیشه ی اجتماعی یک مسلمان، کاملا از اندیشه ی توحیدی تغذیه می کند و اصلا آنرا نفی نمی کند و اصلا بی اعتنا نسبت به آن نمی باشد. اما این تغذیه را آورده است روی محیط اجتماعی و روی خلق یک پدیده متمرکز کرده است و این را روی تمام عرصه های حیات بسط داده است یعنی تمام عرصه های حیات باید تبدیل شود برای پدیدار کردن آن اندیشه ی مادر.

اندیشه راهبردی (ایده و اندیشه انقلاب، طرح کلی یک انقلاب):

هرچند که آشنایی با محتویات این سطح از اندیشه را تا حدودی داریم ولی این لایه کمتر مورد شناسایی به عنوان درجه دو بوده است.

بعد از کسب اندیشه ی توحیدی و اندیشه اجتماعی نوبت به یک "خُب"، می رسد!! یعنی نوبت به تدبیر روز می رسد.

تدبیر روز را می شود در قالب توصیه های خرد یا کلان دید. ولی تدبیر روز نیز می شود از یک ساحت اندیشه ای برخوردار شود.

تدبیر روز یعنی به زمان و مکان گره خوردن. یعنی به زمان و مکان گره می خورید ولی دچار توصیه های خرد و حتی کلان نمی شوید. به زمان و مکان گره می خورید و از رهگذر آن اندیشه ی توحیدی و اجتماعی، اینجا یک طعم راهبردی پیدا می کند نگاه شما و یک صورتبندی کلی می کنید در باب چه باید کرد.

مثلا اصل اینکه الان باید انقلاب کرد یا خیر؟ جایگاه اسلام و ایران و تمدن غرب و راه نجات چیست؟ اینها در شمار این حوزه ی اندیشه ای است. همه ی فهم های ژرف دینی از دهلیز این اندیشه است که به حیات ما می رسند.

وجه ضرورت اندیشه ی راهبردی:

در واقع این اندیشه با دیدن یا فهمیدن عمده ی عناصر تأثیرگذار در منطقه، یک طبع رهبرانه و یک سوگیری همیشگی به ما می دهد. یعنی می تواند با توجه به شرایط زمانی و مکانی، چشم انداز، اصول راهبردی، سیر مراحل و ... را مطرح کند.

پیش بردن دولایه ی پیشین، تسلط بر اوضاع، جوشش تحلیل ها وامدار این حوزه ی اندیشه ای است که ما تجمیع خوبی از این اندیشه ی راهبردی حضرت امام نمی کنیم.

حضرت امام و آقا بدون آنکه سابقه ی تحصیلاتی از این اندیشه را داشته باشند اندیشه های راهبردی دارند ولی چون ما ابزار و ادبیات آنرا نداریم نمی توانیم از این اندیشه استفاده کنیم، گاهی اوقات برداشت سطحی و گاهی برداشت علمی از آن می کنیم در حالیکه هردو اشتباه است. بخش های جدی ای از اندیشه ی حکومتی امام به این ساحت تعلق می گیرد.

 

 

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری 2- اندیشه توحیدی

استاد حجت السلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر:یاسرکافی

گفته شد که انقلاب اسلامی، الان از ناحیه ی پیش تازان انقلابی دچار تهدید است زیرا جبهه ی انقلاب، دچار افت فکری و شخصیتی و دچار تشتت گفتمانی شده است و از کلمات حضرت امیر علیه السلام استفاده کردیم که باید سه ویژگی "اندیشه، فرمان، میدان" را داشت البته دو ویژگی دیگر یعنی "شکیبایی و مقاومت" و "اطاعت و همراهی" نیز، لازم است.

حال به ابعاد کار محتوایی می پردازیم تا بفهمیم در سه حوزه ی اندیشه، فرمان و میدان چه باید بکنیم.

ابعاد کار محتوایی:

الف. اندیشه:

ما با یک تفکر دینی به صحنه زدیم. یک قرائت متفاوت از حضرت امام ره وارد صحنه شد و موجب انقلاب گردید. بعد از قرائت امام از دین بود که امکان استفاده از ظرفیتهای قرآن و نهج البلاغه در سطحی بسیار بالاتر از آنچه تا آن روز مورد استفاده قرار می گرفت، فراهم آمد.

حال ضلع اندیشه ی ما ، همان قرائت حضرت امام ره از اسلام می باشد که موجب "ما یحییکم" می باشد.

اضلاع اندیشه ای حرکت امام:

اما این ضلع اندیشه، چند لایه ی معرفتی دارد:

الف. اندیشه ی توحیدی (کلام انقلابی)

ب. اندیشه ی اجتماعی (مکتب سیاسی امام)

ج. اندیشه ی راهبردی (طرح راهبردی انقلاب)

مکتب امام آموزه هایی در هر سه لایه داشت.

اگر این لایه های اندیشه ای را به انقلابی ها برسانیم، این اعوجاجات در جبهه ی انقلاب از بین می رود.

الف. اندیشه ی توحیدی:

خداوند با تمام اطرافمان، به دنبال هدایت ما است. خداوند با چیزی فراتر از آموزه ها که عبارت از متون باشد، به دنبال هدایت ما است. این حوادث روزانه همگی دنبال هدایت ما است.

اما در میان الگوهای هدایت بشر، بخشی بر عهده ی آموزه هاست. که یک بخشی از این آموزه ها از طریق متن و لفظ رسیده است حال در چهره ی مندمج مانند لااله الا الله و یا در چهره ی منبسطه که در احکام فقهی می بینید.

مفاد این تعلیمات چیزی جز توحید نیست.

چیستی اندیشه ی توحیدی:

اندیشه ی توحیدی یعنی چه؟

اندیشه ی توحیدی به نگرش های پایه درباره ی خدا، جهان و انسان گفته می شود.

ویژگی های اندیشه ی توحیدی:

  1. این اندیشه در عین حال اینکه ابعاد هستی را بطور کامل تصویر می کند و به سمت بی نهایت حرکت می کند، به جهان نظم شکوهمندی می بخشد.
  2. این اندیشه حاوی همه ی آرمانهای تعالی بخش بشری است.

این سیطره باعث می شود بر همه ی مکاتب فائق بیاید و توان هضم آنها را داشته باشد.

توضیح اینکه یکی از رویه های شهید مطهری این است که ابتدا حرف خوب نظر مخالف را با بهترین تقریر مطرح می کند و سپس حرف خود را مطرح می کند و می گوید شما نمی توانید بالاتر از این بگویید.

سپس در مقام دوم می گوید این حرف خوبی که تو می خواهی بگویی، این حرف شما نیست این حرف ما است. هر حرف حقی از ما است. حرف حق اگر در سینه ی منافق باشد، یک پاره ای است که در غیرجای خود بوده است.

مثلا نوع دوستی هیچ ربطی به لیبرالیسم ندارد، بلکه این از اسلام است. خودشان می گویند که در نظام لیبرالیستی، هر ارزش به ضد ارزش تبدیل می شود. توماس هابز می گوید انسان، گرگ انسان است.

در مکتب اسلام است که بشر تفسیر می شود و هشیار می شود نسبت به واقعیتها و از دلهره ها خلاص می شود.

  1. اندیشه ی توحیدی از درون انسان بوسیله ی فطرت پشتیبانی می شود.

فطرت، امّ المعارف است و همه دارند ولی شکوفا نیست. رویش غبار آمده است. دفینه است. حجابهایی که تا ما از آن بالا تا پایین آمده ایم روی فطرت گرفته شده است. و این فطرت، خود علم است. فطرت اصل دین است. برای همین کار پیامبران این است که این دفائن العقول را آشکار کند. پیامبران نمی خواهند چیزی در کلّه ی انسان بکنند.

  1. اندیشه ی توحیدی، به اندیشه ی حیات فردی بشر محدود نمی شود.
  2. نظام اندیشه ی توحیدی مبتنی بر توحید است.
  3. موحد، درباره ی کمال انسان و انسان کامل و جمال جامعه و جامعه ی کامل صحبت می کند. در واقع موحّد نظریه ی سعادت یا پیشرفت انسانی را ارائه می کند. مثلا: تربیت توحیدی، درباره ی سعادتمند زیستن و به سمت سعادت حرکت کردن بحث می کند.
  4. نکته ی قابل توجه اینکه مراد ما از اندیشه ی توحیدی، آن اندیشه هایی است که مستقیما از منابع دینی استفاده می شود. این اندیشه ی استنباطی و استنطاقی است. از متن بدست آمده است.

وجه تسمیه کلام انقلابی:

اندیشه ی توحیدی را کلام انقلابی گفتیم، بخاطر اینکه آن حیات نوینی که ما در آن هستیم، انقلاب است و اندیشه ی توحیدی دارد این حیات نوین را ارائه می کند.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه نهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری1

استاد حجت الاسلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

این انقلاب یک پدیده گرانقیمتی است فلذا به جدّ باید به خواسته هایش بپردازیم و برنامه بریزیم تا در خدمت آن باشیم.

بیان یک تحلیل پایه:

جهت این امر ابتدا یک تحلیل پایه را با هم مرور می کنیم.

مقدمه اول: تشتت فکری در جامعه ی انقلابی و عدم وجود مراکز تأثیرگذار فرهنگی-انقلابی

یک مسأله ای را که باید مورد توجه قرار داد، مسأله ی تشتت فکری جامعه ی انقلابی است.

جامعه ی انقلابی یعنی جبهه ی انقلاب یعنی السابقون السابقون، کسانی که صدای انقلاب را شنیده اند و هزینه می کنند از جان و مال و آبرو، اینها با یک فکری از دیگران متمایزاند که همان فکر انقلابی است.

فکر انقلابی، همان است که آقا می گویند همان سخن نویی است که آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود.

اینجا یک نکته را باید مورد توجه نمود که دو بلوک شرق و غرب، تفکرات خود را به اسم علم به خورد جهان داده و می دهند. یعنی آنچه را که انقلابی ها پس زده اند، الان اسمش علم است و این فکری را که انقلابی ها مطرح می کنند، سخن محجوری است و فعلا سخنی غیر علمی است.

انقلاب اسلامی ایران، یک پارادایم جدید است و اساساً خود بیانیه ی گام دوم، خود این بیانیه موجب افتخار است که بعد از 40 سال همان حرفهای 40 سال پیش را می زنید ولی امروز کسی شما را مسخره نمی کند.

پس این حرف درستی است که ما به آرمانهای خویش خیانت نکرده ایم. یعنی هرچند در عمل، این آرمانها بطور کامل جاری نشده اند ولی همین که این آرمان را حفظ کرده ایم بسیار مهم است.

امروز الگوی حل مسأله و به عبارتی محیط فرهنگی پیرامونمان ضدّ این نگاه رهبری است. امروزه ما تقریبا 4000 متولی کارشناسی داریم که اصلا آنتشان در مسجد نیست و اصلا فکر انقلابی را نمی فهمند و از تصمیمات انقلابی، هول و هراس دارد. اینها برای جامعه، نسخه می پیچند و بدنه ی اجرایی آنرا اجراء می کند.

این کارشناسان وقتی با علوم انسانی تربیت غربی تربیت می شوند، جور دیگری می فهمند. حال این می شود مدیر و تأثیر گذار بر طرح ها و اصلا نمی تواند تفکر انقلابی را برتابد.

این از یک طرف و از طرف دیگر کانون های باسابقه و دارای حضورهای نزدیک به صحنه و نیازهای لحظه نداریم که به خلق و آبیاری اندیشه ی مترقی انقلابی بپردازند.

سال 73 حضرت آقا گلایه می کنند که در عرصه ی فرهنگی مراکز پرقدرتی وجود ندارد. و سپس در ادامه می فرمایند گلایه ی بزرگ تر این است که وقتی چند نخبه ای وارد فرهنگ می شوند می بینیم بعد از مدتی وارد عرصه ی سیاست می شوند.

این کشور الان از جهت فرهنگی دچار ولنگاری است. و این ناشی از این است که نخبه ها وارد عرصه ی فرهنگ نمی شوند یا اگر وارد می شوند باقی نمی مانند بدلیل بی اهمیّتی که به آنها می شود.

پس وضعیت ما الان این است.

مقدمه دوم: ضعف و پریشانی جبهه ی فرهنگی انقلاب در نتیجه ی ضعف مراکز و نخبگان تأثیرگذار فرهنگی

نتیجه این شده است که جبهه ی انقلاب نیز افت زیادی پیدا کرده است نسبت به اندام رشد یافته ی انقلاب. هرچند نسبت به اول انقلاب خیلی جلوتر هستیم ولی اینهم درست است که انقلاب اسلامی خیلی قد و قامت گرفته و فرهنگ که به مثابه ی عقل برای این بدن است، به این اندازه رشد نیافته است و دچار افت جدی عقلی هستیم.

علاوه بر اینکه دچار پریشانی فکری نیز هستیم.

جزو مصیبتهای ما است که بچه های حزب اللهی وارد علوم انسانی غربی شده اند و دارند همان نسخه های غربی که سمّ مهلک برای کشور است با قصد قربت برای کشور می پیچند.

مقدمه سوم: عدم عزم انقلابی در نتیجه ی ضعف و پریشانی فکری-فرهنگی

اگر این آشفتگی فکری باشد، نمی شود عزم انقلابی کرد.

ببینید که بچه های انقلابی چقدر حرف واگرا و متفاوت می زنند و در نتیجه نمی شود به عزم راسخ رسید و اگر به عزم راسخ هم برسیم، کاملاً واگرا عمل می کنیم.

مقدمه چهارم: نیازمندی انقلاب به فکر انقلابی

فلذا ما الان احتیاج داریم که جامعه ی انقلابی احساس کند که یک فلسفه ی مستقل حیات دارد و یک اندیشه ی برتری دارد "إن کنتم اعلون ان کنتم مؤمنین " که مستقلا بعداً توضیح می دهیم.

باید علاوه بر اینکه باور به مکتب انقلاب داریم باید دارای فکر انقلابی نیز باشیم. باید در هر حوزه ای باید ایده ی تمدنی داشته باشیم مانند تعلیم و تربیت، اقتصاد مقاومتی، جایگاه زن، هنر و ... . مثلا ایده ی تمدنی شما در تعلیم و تربیت چیست؟

مقدمه پنجم: نسبت داشتن دین و دنیا، جوهره ی اصلی مکتب امام و عامل دشمنی نظام سلطه با انقلاب

گام دوم انقلاب، گام صراحتهای انقلابی است. ما هرچه می بایست حوصله می کردیم و خود را حفظ می کردیم این در گام اول محقق شد و الان همه پذیرفته اند، حالا نوبت ویرایش های اساسی انقلاب است که آقا می فرمایند همان چیزی که جوهر اصلی در مکتب امام می باشد.

این جوهر اصلی در نگاه امام چیست؟

حضرت آقا می فرمایند که هرچند دغدغه ی اساسی حضرت امام ره، توحید است ولی جوهر اصلی که همین امتداد توحید است، نسبت دین و دنیا است.

یعنی از نظر امام ره، باید دین مهندس و مدیر دنیا باشد.

و بعد آقا می فرمایند که چون جوهر اصلی انقلاب این است، لذا لن ترضی عنک الیهود و النصاری.

مقدمه ی ششم: شرایط لازم برای پرچم داری انقلاب

فلذا ما رسیده ایم الان به مقطعی که باید خیلی صریح تر از قبل اسلام را مطرح کنیم. اصلا اسلام بطور کامل در این کشور جاری نشده است. ما امروز با اسلام های متعددی روبرو هسیتم. مانند دوران حکومت حضرت امیر علیه السلام که همه ی گرفتاری هایش در داخل خود جهان اسلام بود. امروز دعوا بر سر اسلام ناب است. که به فرموده ی حضرت امیر علیه السلام: ....و لایحمل هذا الالم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق

پرچم دار افراد معمولی نیستند، بلکه خط را نگه می داشتند و هدف را نشان می دهند.

حال کسانی می توانند پرچم دار باشند که :

اولا اهل بصر باشند. یعنی آگاهی داشته باشند. وضعیت واقع را بدانند.

ثانیا اهل صبر باشند. شکیبا باشند.

ثالثا اهل دانایی باشند. اصلا اندیشه ی دینی داشته باشند. اساسا بدانند حق چه چیزی است.

بعد حضرت ادامه می دهند که فرمان بگیرید و خودسر نباشید. یعنی حرف گوش کن باشید. این عنصر چهارم است؛ اطاعت.

سپس عنصر پنجم را می فرمایند که عجله نکنید تا مسأله را برای خود روشن کنید.

پس سه عنصر شناختی داریم و یک عنصر روحی و یک عنصر رفتاری:

  1. نگرش متعالی دینی داشتن که عنصری شناختی است.
  2. درک صحنه که عنصری شناختی است.
  3. درک رهبری که عنصری شناختی است.
  4. شکیبایی و مقاومت که عنصر روحی است.
  5. اطاعت و همراهی که عنصر مهم رفتاری است.

ما اگر می خواهیم پرچمدارهایمان را حفظ کنیم که اینها خدمت کنند در صحنه و دیگران را وارد صحنه کنند باید به این سه بعد کار محتوایی توجه کنیم:

  1. اندیشه: العلم بمواضع الحق
  2. میدان: البصر
  3. فرمان: لاتعجلوا فی امر حتی تتبیّنوا.
  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی هشتم کلام انقلابی: چگونگی پیروزی انقلاب به عنوان یک حرکت عظیم و منظم با وجود خلأ نظری

استاد حجت الاسلام فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

ما گفتیم که باید دانش به خورد یک حرکت بزرگ اجتماعی داد تا منضبط بماند و منضبط حرکت کند.

در اینجا باید دقت بیشتری کرد.

فرق دانش با اندیشه:

ما دو عنصر را می توانیم از هم جدا کنیم: دانش ، اندیشه.

اینها دو چیز هستند ولو اینکه می توانیم بگوییم که دانش ، یک جور اندیشه است. این حرف درستی است ولی به این عنوان که یک عنصری است که می تواند در حیات انسانی مؤثر باشد و نقش آفرینی کند، ما با دو عنصر مواجه هستیم.

کند بودن تحقق دانش، و عدم برخورداری از سرعت لازم جهت ایجاد انقلاب ها:

عنصر اول، عنصر دانش که تعریف شد.

ویژگی دانش ها این است که شما در یک عرصه ی دانشی نمی توانید به سهولت، حتی یک مسأله ی علمی تعریف کنید.

یک مسأله ی علمی اینگونه نیست که یک معضل در بیرون دیده شود و سپس بلافاصله در مجامع علمی مثل حوزه ی علمیه وارد شود و فوراً درباره ی آن به عنوان یک مسأله تحقیق کنید و پاسخش را بدست آورید.

این اسمش مسأله ی علمی نیست. معمولا معضلات در جامعه با دو نگاه به آن نگاه می شود:

  1. نگاه عرفی: در اینصورت یک مسأله ی سطحی شکل می گیرد.
  2. نگاه علمی: نگاهی که دانشمند به یک معضل می اندازد و آنرا با تقریری خاص، به مسأله ای تبدیل می کند. این مسأله با ذهنیت عادی فاصله دارد. این مسأله از دانایی های زیادی تغذیه می کند. یعنی این مسأله تا مسأله بشود، دانش های زیادی می خورد.

مسأله ی علمی تا بخواهد تقریر شود، کلّی مقدّمات دارد. مثلا شامل ایده پردازی، طرح تحقیق، اجرای تحقیق، بررسی ادله، بررسی نتیجه و ... .

به عبارتی طبع دانش کند است و به اصطلاح می گویند طبع دانش سرد است. لذا با دانش نمی شود به سراغ انقلاب رفت.

این حال و هوای دانش است، و البته بخاطر همین هم است که خیلی ارزشمند است.

فرق دانش با اندیشه و تناسب فکر و اندیشه جهت برپایی انقلابها:

اما یک حال و هوای دیگری نیز داریم که چالاک است. یعنی اینقدر رشته، رشته نیست. چالاک است و اینقدر خود را در نظریه پردازی و ... گیر نمی اندازد. و استشمام های بالایی دارد.

کسی که دارد یک حیات اندیشمندانه در پیش می گیرد، در طراز پایین نمی تواند فکر کند.

اگر یک محیط علمی، اندیشه را نشناسد، مجموعه ی خود را کند و کم تولید می کند. زیرا به اندیشه ها میدان نمی دهد. تا اندیشه ای را مطرح می کنید، می گوید سند این اندیشه چیست؟

یعنی موقعی که بلد نیست به اندیشه میدان دهد، دچار کندی های شدید می شود. اساسا این پدیده را شناسایی نکرده است و نمی فهمد که دانش و اندیشه از هم جدا هستند.

اگر در محیط علمی شما، این اندیشه را نشناسد، این را یک نارسایی بزرگ باید فرض کرد. و ما با این مسأله مواجه هستیم.

پرکردن فاصله ی بین دانش اسلامی و حرکت انقلابی امام ره از طریق اندیشه ها:

این را بخاطر این عرض می کنم که گفتیم که حرکت های عظیم اجتماعی باید از یک اندیشه ای تغذیه کند که مصداقش می شود فراورده های علمی و دانش.

و بعد می بینید که دانش شما چند کیلومتر با صحنه ی فعال زندگی شما فاصله دارد. این موجب می شود که افراد زیادی باسوادند ولی رفتارهای متحجّرانه در مقابل حضرت امام از خود بروز می دهند.

پاسخ این است که درست است دانش ها از حرکت امام فاصله دارد، لیکن امام این فاصله را با اندیشه های خود پر کرده است.

حضرت آقا در اولین جلسه نشست راهبردی می گویند ما در 4 عرصه باید پیشرفت کنیم:

  1. فکر
  2. علم
  3. زندگی
  4. معنویت

یعنی فکر و علم را از هم جدا می کنند. و فرمودند که درست است که علم، فکر است ولی فکر غیر از علم است و فکر مهم تر از علم است.یعنی آن"العلم سلطان"، کم اهمیت تر از عرصه ی فکر است.

لزوم بررسی نظام فکری حضرت امام ره:

پس ما چون اندیشه را نمی شناسیم، می گوییم امام بر اساس احساس عمل کرده است نه دانش و علم. لذا دیگر شروع نمی کنیم مطالعه ی نظام فکری حضرت امام. در حالیکه حضرت امام ، دارد تمدن نوین را با این فکر اداره می کند. نه اینکه هر فعل امام را بخواهید با یک بعد دانشی کلامی یا فلسفی قدیم بررسی کنید.

بررسی تفکر امام و آقا نشان می دهد که ایشان تقریبا از تمام مفاهیم دینی تقریر جدیدی دارند. اصلا منطقه ی تفکر را از یک دغدغه ی فردی موحّدانه آورده اند در یک دغدغه ی تمدّنی.

لذا اصلا نمی توانیم منظومه ی فکری امام و آقا را بیان کنیم.

انقلاب با این سوخت فکری هدایت شده است و تا به الان نیز این سوخت به آن رسیده است. چرا بعد از یک چله ی پرافتخار بر مبانی خود پایبند هستیم؟ زیرا یک نخبگی پشت آن است و باید بلد باشیم این نخبگی را روایت کنیم.

حضرت آقا می فرمایند : "امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه گاه مستحکم فکری را از اسلام استخراج کند. پایه های عمده ی این تفکر همان اصول اسلامی بود که بازشناسی و بازفهمی می شد بدون اینکه مورد بی توجهی قرار گیرد."

پس این یعنی بیانات حضرت امام و آقا را باید دنبال کنیم و الّا فقهمان، فقه فردی می شود.

 

 

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی هفتم کلام انقلابی: اهمیت دانش ها در تحقق انقلابها

استاد حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

بحث این بود که انقلاب با نظام سلطه ی طاغوتی جهانی درافتاده بود که متکی بر تمدن مادی غرب بود که مبتنی بر دانش بود. لذا کار را بر انقلابیون دشوار کرده بود.

تعریف دانش و نقش اجتماعی آن:

دانش، به مجموعه ای از شناخت ها و گزاره های مستدل و به هم پیوسته گویند.

دانش ها در مسیر تبدیل شدن از ایده تا قاعده ی علمی، خیلی واکاوی و بررسی و چکش کاری می شوند لذا در بازه های زمانهای کوتاه از تبدّلهای زیاد در امان هستند.

افزون بر اینکه در دانش، از مقدمات و منطق نیرومندی در قاعده مندی یک گزاره ی علمی استفاده می شود، لذا یک راهگشایی دارد. لذا به آن اعتنای زیادی می شود. دانش، صرف پاسخ بر یک کنجکاوی نیست بلکه مجموعه قواعدی است که جنبه ی کارآمدی دارد.

وقتی اقدامات انسان گسترده می شود و بازه ی آن طولانی می شود، در اینجا با یک یا دو پسند و عواطف و خواهش های دل نمی شود از آن حمایت کرد. باید یک مسیری را با ثبات در پیش بگیریم.

این توجه به عامل انضباط بخش، زمانی ضریب می خورد که شما یک چیزی را در بازه ی طولانی یا گستره ی وسیع بخواهید دنبال کنید. در اینجا نیاز به این عامل انضباط یعنی دانش، بسیار جدی می شود.

حضرت آقا نیز استقبال از دانش می کنند لذا می فرمایند که آنچه در درجه ی اول در قدرت ملی مهم است عبارت است از علم و ایمان. خود دانش قدرت آفرین است.

نیازمندی انقلاب اسلامی بر یک دانش متناسب با دانش نظام سلطه:

گفته شد که مردم ایران فقط با نظام استبداد درونی درگیر نشدند بلکه با نظام سلطه ای متکی بر دانش درگیر شدند. این درگیری علاوه بر اینکه بسیار جدی بود بسیار سخت نیز بود زیرا نظام سلطه کل فاکتورهای حیات بشر را تحت تأثیر تفکر خویش قرار داده بود .

حضرت امام وقتی فریاد کرد اسلام در خطر است، آن کسانی که آشنای در حوزه ی تمدنی بودند فهمیدند که این به معنای یک منازعه ی تمدنی است. زیرا گفتیم که یک عقلانیت کاملا متمایز می شود منتهی می شود به یک عقلانیت کاملا متمایز.

میشل فوکو می گوید از قرن 18 به بعد هر تحول اجتماعی بسط مدرنیته بوده است ولی انقلاب اسلامی در برابر مدرنیته است.

هانتینگتون نیز می گوید مشکل غرب بنیادگرایی اسلام نیست بلکه خود اسلام است یعنی تمدنی متفاوت که مردمانش به فرهنگ جهانشمول خود ایمان دارند.

این منازعه ی امام با منازعه ی منتسب به مصدق فرق می کند. ملی شدن صنعت نفت در همان پارادایم غرب می گنجد همچنانکه امروز می بینیم که خیلی کشورهای غربی بر سر منافع مادی با هم درگیری دارند.

می شود اینگونه خلاصه کرد که این درگیری، با دانش غرب بود. با تمدن غرب بود. با نظام سلطه بود.

اگر درگیری در این سطح بود نیاز به یک زور متناسبی داشتیم. هرچند ایمان ما باعث می شود که هر یک نفر بر ده نفر پیروز شویم ولی از جهت ابزار و امکانات نیز باید قدرت هماوردی نسبی داشته باشیم؛ لذا این انقلاب نیاز به یک دانش بزرگی داشت.

حضرت آقا می فرمایند "مبارزه ی بنیانی با صرف شعارهای پوک نمی شود بلکه نیاز به فکر و یک سدّ مستحکم فکری داریم.

ما در مقابل نظام سلطه می خواهیم بایستیم یکی از این اقتداراتی که نیاز داریم، دانایی است."

عدم وجود دانش اسلامی متناسب با انقلاب امام خمینی ره، جهت تحقّق آن:

حضرت امام انقلابش اسلامی است، لذا دانایی اش نیز باید اسلامی باشد. اما حضرت امام در وسط حیات پر از ذلت و بی احترامی حکومتی طاغوت، می خواهد یک قیام و برخاستن و سرنوشت خود را بدست گرفتن ایجاد کند.

برای این درگیری، در این نقطه یک پشتیبانی دانشی می خواهید. ولی وقتی به این دانش های اسلامی که می خواهد کمک کننده ی حضرت امام باشد وقتی می نگرید می بینید کرانه های آن فاصله اش با این صحنه ی درگیری بسیار زیاد است.

یعنی یک شکاف و خلأ مأیوس کننده وجود دارد. یعنی دانش در یک جایی و حضرت امام خیلی جلوتر در حال مانور بود.

نه فقه مصطلح و فلسفه و اخلاق مصطلح کافی نبودند و الان نیز نیستند. این را مقایسه کنید با مکتب کومونیسم که از هر طرف نگاه می کنید، می بینید مکتب قیام است. لذا آن زمان بسیاری از کسانی که می خواستند با مکتب مدرنیته مقابله کند ذیل پرچم کمونیستم می رفت.

اولین سؤال امام این بود که قیام کنیم یا خیر؟ دانش دینی آن موقع ما نسبت به این سؤال خاموش بود. یا می گفت ما اهل جهاد نیستیم بلکه اسلام، دین دفاع است. و این نتیجه ی تبلیغ غربی ها بود که می گفتند اسلام دین خشونت است و اسلامیون در واکنش تدافعی دست از ادعای جهاد ابتدایی خود کشیدند.

وقتی از جهت دانشی ضعیف باشید، آنها پارامترهای مهم در یک مسأله مانند فرزند آوری را بررسی می کنند و سپس با تحت تأثیر قرار دادن آنها مانع رشد جمعیت می شوند و حتی از خود شما کمک می گیرند جهت اختلال در این پارامترها. چون شما علم ندارید که این پارامترها در رشد جمعیت مؤثر است ولی آنها می دانند.

فقه الان برای یک حیات فردی طراحی شده است و فکری برای نهضت تمدن سازی ندارد.

لذا وقتی حضرت امام تصمیم به قیام گرفت با مخالفتهایی روبرو شد.

ایشان فرمودند که این انقلاب را نیز گفتند از ایران باید شروع شود.

و انقلاب حتما باید غیرمسلحانه صورت پذیرد و توسط مردم انجام شود.

و انقلاب با زیرسازی فرهنگی صورت پذیرد.

و به شرق و غرب نباید اتکا کرد.

و آمریکا را باید شیطان بزرگ بدانیم.

و در این حرکت طوفنده مردم خود رهبر هستند.

و زنان نقشی به میزان پیش تازان نهضت دارند و حضور آنها سبب حضور مردان می گردد و عامل سلامت نهضت است. یعنی اسلامی شدن نهضت را از طریق حضور زنان مطالبه داشت.

اینها را امام با تکیه بر کدام الگوی علمی و دانشی دارند می گویند؟!

حضرت امام با صحنه ی سختی روبرو هستند. علم ما علم قیام و اداره ی جامعه نیست در مقابل کسانی که داشتند جامعه را اداره می کردند.

مثلا علم کلام، فقط در جهت اقناع ذهن مخاطبان و نهایتا اسکات خصم است و اصلا به تأمین معرفتهای مورد نیاز زندگی اسلامی فکر نمی کند.

دلیلش نیز این بوده است که شیعه حکومت نداشته است تا بخواهد احکامی مثل جهاد و حکومت داری مطرح شود لذا فقهش بیشتر امور فردی بود.

حضرت آقا حتی گلایه می کنند که بعد از انقلاب نیز پشتوانه های دانشی آنگونه که باید تولید نشده اند.

پس دانشهای زمان انقلاب امام، دارای خلأ است و نمی تواند پشتوانه ی تئوریک امام باشد ولی می بینیم که این انقلاب پیروز شد و قدمهای بزرگی را نیز برداشت. حال سؤال این است که چگونه چنین چیزی محقق شد که حضرت امام با وجود یک خلأ دانشی، انقلابی را محقق کردند که تا کنون نیز ادامه دارد و به قول حضرت آقا بعد از دو دهه همچنان بر سر آرمانهای خود باقی مانده و از آنها منحرف نشده است؟

  • یاسر کافی