در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

۸ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نظریه های رشد:

نظریه های رشد با توجه به ابعاد رشد مطرح می باشند.

نظریه اول: نظریه ی رشد شناختی پیاژه

آقای پیاژه بعد شناختی را ملاک تغییرات انسان می داند و مراحلی را برای شناخت انسان قایل است.

برای پیاژه چگونگی ادراک در سنین مختلف برای کودکان و نوجوانان مطرح بود؛ لذا توجهش به تحوّل شناخت بود. لذا بعد از جانورشناسی و فلسفه و معرفت شناسی، به روانشناسی روی آورد.

پیاژه روش بالینی را برای تست آی کیوی بچه ها انتخاب کرد. به این شکل که با کودکان مصاحبه می کرد و بعد از آنها می پرسید که آیا منطق انتخاب خود را بلد است یا خیر؟ این شد که روش بالینی یک مطالعه ی نیمه ساختار یافته است و این فرق دارد با تست هوش کاغذ-مدادی که توسط سیمون یا ریبن برگزار می شد.

در رشد شناختی پیاژه، ایشان دنبال شناخت تحول ادراک در کودک و نوجوان بود. ایشان با بررسی کورتکس مغز، دنبال این بود که ادراکهای مختلف کودک از تولد تا 16 سالگی چگونه اتفاق می افتد؟

توجه شود که پیاژه قایل به رشد عامل درونی است؛ قایل به رشد رسشی است. معنی این کلام این است که پیاژه، عامل اصلی در شناخت را رسش و عامل درونی می داند نه اینکه بخواهد عامل بیرونی را در تحقق شناخت بطور کلی انکار کند.

بیان مفاهیم اساسی:

پیاژه اصطلاحاتی در نظریه اش بکاربرده است که برای فهم نظریه ی پیاژه مهم است:

  • روان بنه:

بنه ی روان ، یعنی ریشه ی روان. بعضی به آن طرح واره می گویند که تعبیر خوبی است ولی خانم دادستان این عبارت را دقیق نمی دانستند.

وقتی بچه بدنیا می آید ریشه ی روانش ، چیزی نیست، بلکه فقط مکیدن دارد. به عبارتی هیچ شناختی و تصویری ندارد. حتی پی گردی هم ندارد. یعنی شیئ را نیز دنبال نمی کند. این دنبال نکردن بخاطر این است که رسش در ناحیه ی چشم شکل نگرفته است.

بنه ی روان یک نوزاد یک کنش بازتابی و انعکاسی است. روان بنه یک شیئ در ذهن انسان نیست، بلکه یک ساخت روانی است یعنی یک قالب است.

پیاژه می گوید سه ساخت بیشتر برای انسان نمی باشد: 1.ساخت روانی حسی-حرکتی 2.ساخت روانی عینی 3.ساخت روانی انتزاعی.

این قالب روانی برای نوزادی که تازه بدنیا می آید یک ساخت بیشتر ندارد که مکیدن است. این ساخت روانی اولیه، یک حالت پویا و فعالی را دنبال می کند. ابتدا مکیدن است، ولی یک ماهی که گذشت، یک چیزهای دیگری نیز پیدا می کند.

اولین طرح در ذهن کودک، مکیدن است.

به این ساخت های روانی در ذهن، روان بنه می گویند. مثل روان بنه تصویر از صندلی، ناشی از یک روان بنه می باشد که موجب تصویرسازی صندلی در ذهن کودک می شود. روان بنه رابطه ی عاطفی با مادر آن ساخت روانی است که موجب این رابطه ی عاطفی با مادر می شود. محبت به مادر ناشی از یک روان بنه است.

  • درون سازی و برون سازی:

درون سازی و برون سازی اختصاص به نظریه ی پیاژه دارد.

مفاهیمی شبیه درون سازی وجود دارد که بایستی مواظب بود با مفهوم در اینجا خلط نگردد:

درونی سازی به معنای یادگیری:

توجه شود که یک عنوان درونی سازی به معنای یادگیری به معنای دقیق کلمه هم داریم که درون سازی در اینجا ، به این معنا نیست.

درونی سازی به عنوان یک اختلال:

یک معنای دیگر نیز ناظر به اختلالات است که می گوییم خلقیات درونی سازی شده است؛ که این معنا نیز در اینجا مراد نیست.

معنای درون سازی:

درون سازی در اینجا یعنی ادخال داده ها در ذهن. یعنی کودک می خواهد اشیاء را بر اساس تصورات در ذهنش تحلیل نماید. مثلا قبلاً تصویری از صندلی در ذهنش شکل گرفته است، سپس میز را می بیند، و با توجه به شباهت هایی که به صندلی دارد، می گوید این شیئ، صندلی است؛ یا مثلا کودک با درون سازی انگشت خود به سینه ی مادر، شروع به مکیدن انگشت خود می کند.

معنای برون سازی:

اما یک مقدار که کودک جلوتر می رود، خودش را مطابق با بیرون می کند؛ یعنی برون سازی می کند؛ یعنی روان بنه ی خود را مطابق با بیرون تغییر می دهد.

این یک قانون است که ادراک کودک از وقایع، پدیده و اشیاء، همیشه از درون سازی شروع می شود و به برون سازی ختم می شود.

پس درون سازی و برون سازی موجب شناخت می شود.

در همه ی ادراکات و شکل گیری مفاهیم از اشیاء، این دو مفهوم وجود پیدا می کند؛ یعنی ابتدا درون سازی و سپس بیرون سازی شکل می گیرد ولو اینکه سرعت آن بطوری زیاد باشد که کودک متوجه ی برداشتن این دو گام نباشد و مثلا متوجه ی تحقق درون سازی نباشد.

  • تعادل یابی (تعادل جویی):

انسان از همان ابتدا که در حال سامان دادن به ادراکش می باشد، یک حرکت تدریجی در تحقق ادراک برایش رخ می دهد. ابتدا جهل مرکب است بعد به شک و سپس به گمان و در نهایت به یقین می رسد.

مثلا بچه ی یک ساله اگر ظرفش کوچک باشد، می گوید ظرف در این غذا کم است، من نمی خواهم؛ حال اگر همین مقدار غذای در این ظرف را در یک ظرف بزرگ بریزید می گوید حالا خوب شد. یعنی نسبت به تساوی این دو ظرف جهل مرکّب دارد. سپس در طی مراحل رشد در تساوی ظرفیّت این دو ظرف، شک می کند و سپس ظن و سپس به یقین می رسد.

می گویند این کودک به دنبال رسیدن به تعادل است؛ یعنی می خواهد به یقین برسد. یعنی در ادراک از اشیاء و پدیده ها و مسائل، یک فراز و نشیب هایی در مغز و سیستم ادارکی او رخ می دهد؛ همانند فراز و نشیبی که در رشد درخت حاصل می شود که در هر دایره، در حال آماده کردن خود برای رسیدن به دایره ی دیگر می باشد.

انسان ها در فرآیند ادراک از حقایق، ابتدا نمی دانند، بعد شک و تردید و بعد یقین برایشان حاصل می شود. اینطور نیست که وقتی جواب سؤالی برایش مطرح شد، فوراً به یقین برسد.

وقتی انسان به اطمینان و علم و شناخت مطابق با واقع می رسد می گوید: آهان! یعنی آن تنش درونی اش از بین می رود، و به عبارتی به تعادل می رسد.

  • خودمیان بینی:

در برخی کتابها از این اگو سنتریزم، واژه ی خودمحورانه تعبیر می شود.

خودمیان بینی یک حالت بهنجار است نه نابهنجار. اختلال نیست. به عبارتی خودمیان بینی ای که متناسب با سن نباشد، نابهنجار است ولی خودمیان بینی متناسب با سن و در دوره ی خودش، متعارف و بهنجار است.

دوره های رشد از نظر پیاژه سه مرحله است، واژه ی خودمیان بینی در هریک از این دوره ها، کاربردهای متفاوت ولی نزدیک به هم دارد. نمی گوییم سه معنای متفاوت بلکه می گوییم سه کاربرد متفاوت دارد، که عبارت باشند از:

خودمیان بینی در دوره اول: عدم تمایز بین خود و دیگران.

خودمیان بینی در دوره دوم: عدم تمایز بین دیدگاه خود و دیدگاه دیگران.

یعنی بین زاویه ی نگاه خود و زاویه ی نگاه از شخص دیگر، فرقی ببیند که این به دو شکل قابل تصویر است:

تصویر اول: مثلا کودک به پدر خود می گوید این صفحه ی کتاب را برای من بخوان. در حالیکه پدر این صفحه ی کتاب را نمی بیند بلکه فقط کودک دارد این صفحه ی کتاب را می بیند.

تصویر دوم: مثلا پدر به کودک خود می گوید این عروسکت را به دوستت بده، ولی کودک این کار را انجام نمی دهد. علت عدم انجام این کار، این است که کودک در این سن، بین زاویه ی نگاه خود و دیگران فرقی نمی گذارد.

روانشناسان می گویند با بچه ی در این سن، معامله بکن! زیرا بچه ی سه، چهارساله سود را می فهمد.

خودمیان بینی در دوره سوم: ادراک ناقص از مفاهیم کلی و انتزاعی؛ یعنی نمی تواند کل و کلّی را فرق بگذارد.

خودمیان بینی هشیارانه نیست، از روی قصد و اراده نیست، تا بشود هشیارانه آنرا از بین برد. آموزشی نیست.

  • میان واگرایی:

میان واگرایی، نقطه ی مقابل خودمیان بینی است. میان واگرایی یعنی تمایز بین خود و دیگران.

این تعبیر را اریکسون نیز در نظریه ی خود مطرح می کند که کودک یک نوع یگانگی شخصیتی بین خود و مادر دارد.

انسانها به سمت میان واگرایی می روند؛ یعنی به سمت ادراک درست و مطابق با واقع. یعنی می تواند دیدگاه دیگران را پذیرش کند و فهم کند، برخلاف بعضی افراد که اصلا فرض تصویر ذهنی در ذهن دیگران برایش محال است.

میان واگرایی در دوره اول رشد: تمایز بین خود و دیگران؛

میان واگرایی در دوره دوم رشد: تمایز بین دیدگاه خود و دیدگاه دیگران

میان واگرایی در مرحله سوم رشد: ادراک نسبتاً کامل از مفاهیم انتزاعی.

در هر سه دوره فرآیند از خودمیان بینی شروع می شود و کم کم به سوی میان واگرایی سیر می کند. مثلا در دوره ی اول خودمیان بینی شروع می شود و در پایان دوره ی اول، پایان خودمیان بینی دوره ی اول و شروع میان واگرایی دوره ی اول می باشد.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

ابعاد رشد:

در اصول رشد بیان شد که یکی از اصول رشد این است که رشد دارای ابعاد مختلف و در هم تنیده است.

در ابعاد رشد، دارای دو تقسیم بندی است:

الف. با توجه به موضوع رشد: رشد بدنی، شناختی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی.

در یک تقسیم بندی کلی با توجه به ابعاد روانشناختی به سه حوزه ی شناختی و عاطفی و رفتاری تقسیم می شود. حال در روانشناسی رشد این ابعاد بیشتر می شود یعنی همان بعد عاطفی که از نوع گرایش است به رشد اجتماعی، اخلاقی، هیجانی و عاطفی قابل تقسیم است.

ب. با توجه به عامل تأثیرگذار بر رشد: عامل بیرونی، عامل درونی.

برخی، عامل درونی را عامل اساسی تغییرات رشدی می دانند؛ مانند پیاژه که از یک سو، روانشناس رشد شناختی است ولی از سوی دیگر عامل رشد شناختی را عامی درونی می داند. به عبارتی این افراد قایل به رشد رسشی هستند.

برخی عوامل بیرونی و محیطی را عامل اساسی تغییر در رفتار می بینند. مانند رفتارگراها.

حال هر اندیشمندی به یکی از این ابعاد شناخت پرداخته اند؛ یا از این باب است که اصل تغییرات را و عامل اصلی تغییرات و ریشه تغییرات را مثلا شناخت یا رفتار می دانند یا از این باب است که هرچند رشد در ابعاد مختلف را قایل است، ولی فقط به یکی از ابعاد رشد می پردازند.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

عوامل مؤثر بر رشد:

در یک نگاه کلّی تغییرات در انسان ریشه در

  1. وراثت، پایه های زیستی، عوامل درونی، رسش.
  2. محیط، پایه های محیطی، عوامل بیرونی، اکتساب.  nature
  3. تعامل وراثت و محیط
  4. اراده و اختیار

حق این است که هر چهار عامل در تغییرات انسان دخیل است. بله! برخی رویکردها فقط به یکی از عوامل فوق اشاره کرده اند مانند رفتارگراها که به محیط اشاره دارند، فروید که به وراثت اشاره دارد و انسان گرایان که به عامل اراده و اختیار معتقدند.

وراثت:

ما وقتی به وضعیت ظاهری انسانها و حتی حیوانات نگاه می کنیم می بینیم شباهتهایی بین آنها وجود دارد و یک سری اوصاف از والدین به این فرزندان منتقل می شود، حال روانشناسی از زیست شناسی کمک گرفته است و گفته است که انتقال یک ویژگی از نسلی به نسل دیگر، از طریق وراثت است. دو شاخه از علم زیست شناسی در این زمینه به کار گرفته شده است: علم ژنتیک، علم ژنتیک رفتار.

علم ژنتیک: علم بررسی ژنها می باشد. ژنها ویژگی های آدمهاست که بیشتر نیز ویژگی بدنها است.

علم ژنتیک رفتار: به این می پردازد که کدامیک از ویژگی ها، جنبه ی ارثی دارد و کدامیک جنبه ی ارثی ندارد.

اولین سؤال این است که کدام ویژگی ها از طریق ژنها منتقل می شود؟ مثلاً آیا خلقیّات مانند صبور بودن یا وسواسی بودن یا با حیاء بودن یا اجتماعی نبودن و ... از ژنها منتقل می شود.

در روانشناسی معاصر روی این موارد جست و جوهایی انجام داده اند و گفته اند که قلمرو تأثیر ژنها (پایه های زیستی) در خصوصیات فیزیکی و فیزیولوژیکی می باشد.

خصوصیات فیزیکی یعنی ویژگی های بدنی. این خصوصیات را نمی شود آنچنان تغییر داد.

خصوصیات فیزیولوژیکی یعنی کارکردهای اندامهای داخلی بدن. مثلا نوع عملکرد قلب و سیستم گوارش یا غدد درون ریز. اینها ارثی است.

ولی اینکه ویژگی های روانی و اخلاقیّات از طریق ژنها منتقل شود، اثبات نشده است. بله! برخی اختلالات روانی مانند اختلال دوقطبی گفته شده است که از طریق ژنها به ارث می رسد ولی اینکه بگوییم صفات از طریق ژنها منتقل شود، اثبات نشده است.

محیط:

در هنگام انعقاد نطفه، ویژگی هایی از طریق ژنها منتقل می شود ولی بعد از این، دیگر وراثت نقشی نخواهد داشت بلکه در هنگام تکثیر سلولی، تنها عامل ایجاد تغییرات و رشد، محیط است، بطوریکه ویژگی ها در زمان جنینی از طریق بند ناف مادر به کودک منتقل می شود. همانطور که اشعه ایکس، دخانیات، حالات هیجانی مادر در این دوران، بر این امر دخالت دارد. ( مستند تولد مغز، ساخت آلمان)

پس مراد از محیط، درون رحمی و برون رحمی می باشد.

محیط برون رحمی مانند جغرافیا، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، اجتماع مانند خانه، مدرسه، رسانه.

تعامل وراثت و محیط:

یعنی محیط روی ژنها و ژنها روی محیط تأثیر می گذارد.

گفتیم که قد و وزن تحت وراثت است یعنی ژنتیکی است. ولی دیده شده است که ژاپنی هایی که متوسط قدشان کوتاه بوده است وقتی در آمریکا برده شده اند بعد از 5 نسل با ازدواج های درون ملیّتی، قدشان بلندتر شده است مثلا از 160 به 165 رسیده است.

در اینجا می گویند محیط روی ژنها اثر گذاشته اند و ژنها روی قد اثر گذاشته است.

پیش فرض این نظریه این است که محیط نمی تواند مستقیما روی قد که متغیری وابسته به ژن است تأثیر بگذارد.

به این ژن در اینجا، متغیّر وابسته ای می گویند.

حال بعضی روانشناسان رشد این تعامل وراثت و محیط را عامل مستقل حساب کرده اند ولی بعضی دیگر می گویند که این تعامل وراثت و محیط در نهایت به پایه های زیستی یا پایه های محیطی بر می گردد.

وراثت نیز اینگونه بر محیط تأثیر می گذارد که مثلا وقتی شخصی قد بلند باشد تأثیری بر محیط می گذارد که شخص کوتاه قد نمی گذارد و بالعکس.

اراده و اختیار:

تا اینجا وراثت و محیط بر روی حیوان نیز مطرح می شود ولی در مورد انسان که دارای اختیار است، انسانگراها گفتند که تغییرات تحت تأثیر اختیار و اراده ی آزاد انسان شکل میگیرد. انسان مانند زنبول عسل نیست که زندگی اجتماعی را از روی غریزه پذیرفته باشند. بله! بعض صفات مانند همسرگزینی، دفاع در برابر دشمنان و امثالهم، در همه ی موجودات یکسان است ولی خیلی از ویژگی های رفتاری انسان مختصّ انسان است. حتی بالاتر از کامپیوتر است که صرفاً پردازش می کند. زیرا پردازش طبق برنامه ای که به آن داده شده است، جلو می رود ولی انسان خلّاقانه برخورد می کند. بنابراین انسان تحت تأثیر اختیار آزاد می باشد.

انسان گراها می گویند که انسان ابداعاتی را دارد که این فراتر از پردازش کامپیوتری است. پس انسان نه تحت تأثیر داخل است و نه تحت تأثیر بیرون است بلکه اختیار او عامل تغییر است.

انسان، انتخاب گری می کند. خلّاقانه رفتار می کند.

اختیار انسان ، آپشن های مختلفی دارد، لذا انسان با همسالان خود متفاوت رفتار می کند.

اما برد این تغییرات تا کجاست؟ در جواب گوییم عامل اراده و اختیار، رفتارها و اعمال اختیاری است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

اصول رشد:

قواعدی که حاکم بر رشد انسان می باشد.

آیا این تغییرات تابع قواعد، قوانین یا به تعبیر بهتر اصولی است یا خیر؟

اصول رشد عبارتند از:

تغییراتی که بر انسان حکم فرماست دارای قاعده مندی است.

این قواعد عبارتند از:

  1. رشد مرحله ای است:

یعنی می توان برای تغییرات در انسان، مقاطع بالفعل داشت. یعنی می توان این مرحله را از آن مرحله جدا کرد. یعنی تغییرات هم کمّا اضافه می شود و هم کیفاً. مثلا یادگیری در دوران کودکی اول، با حضور اشیاء است ولی در دوران کودکی دوم، بدون حضور اشیاء است. یا مثلا یکبار خندیدن، شدتش بیشتر می شود ولی یکبار کیفیتش نیز از رفلکسی به خنده ی اجتماعی حاصل می شود.

نمودار این تغییرات، پلّه ای می باشد برخلاف قایلین به پیوسته ای بودن رشد که نمودار صرفاً صعودی به شکل خطّی می باشد.

برخلاف رفتارگراها که می گویند در رشد، صرفاً کودک از جهت کمّی رشد دارد.

  1. رشد دارای الگوهای قابل پیش بینی است:

یعنی اگر تغییرات را در انسان پیش و بعد از تولد ملاحظه کنیم می توانیم بگوییم که این زمان این ویژگی بوجود خواهد آمد. مثلاً قبل از تولد از نظر تغییرات بدنی، تابع الگوی سری-پایی است؛ یعنی در تکوّن و شکل گیری جنین، ابتدا سر شکل می گیرد و بعد می آید قسمت پاها. یا می گویند رشد تابع الگوی مرکزی پیرامونی است؛ یعنی ابتدا مرکز بدن و سپس اطراف و پیرامونی بدن شکل می گیرد.

در بعد شناختی نیز پیاژه مراحل شناخت را مطرح کرده است و می گوید که مثلاً در دو سال اول ادارک حسی و حرکتی است؛ از دو تا یازده سالگی، ادراکش از نوع عملیات عینی است، از یازده سالگی تا شانزده سالگی، ادراکش از نوع انتزاعی است.

یا مثلا در باب تغییرات در حرکت، حرکت از کل به جزء است یعنی در سن های نوزادی برای گرفتن شیئ، تمام اندامش را حرکت می دهد و هرچه بزرگ تر می شود دو دستش و بعد یک دستش بعد با انگشتانش شیئ را می گیرد.

یا مثلا نرم و هنجار سخن گفتن این است که مثلا در 2 سالگی چند کلمه باید بلد باشد و در دو و نیم سالگی چند کلمه و در سه سالگی چند کلمه باید بلد باشد.

  1. رشد دارای تفاوت های فردی است:

هرچند که رشد دارای نرم و قاعده است، ولی ممکن است در افراد مختلف این تغییرات زودتر یا دیرتر از نرم و قاعده ی غالبی رخ دهد. این تفاوت در رشد تابع وراثت و محیط می باشد. مثلا ارث والدین دیرسخن هستند یا اینکه مادر روی تکلم فرزندش بیشتر کار کرده باشد و فرزندش زودتر به سخن در می آید.

در نتیجه از بچه ها نباید انتظار یکسان داشته باشیم حتّی از دوقلوهای همسان؛ زیرا هرچند ژنهای یکسان دارند ولی برخوردهای محیطی متفاوت می توانند باشند.

  1. رشد دارای ابعاد مختلف و در هم تنیده است:

انسانی که مرکب از بدن و نفس است دارای ابعاد مختلف بدنی (حرکتی، زیستی)، شناختی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی، است. و حال بعضی ها می گویند که ده سال اول بدنی و ده سال دوم عاطفی-هیجانی و ده سال سوم عقلی است. ولی روانشناسان رشد می گویند که این رشد ابعاد مختلف با هم رخ می دهد و این تفکیک از باب تسهیل در امر تعلیم و تربیت است. این با هم بودن تغییرات، یعنی در هم تنیده بودن. اگر این تغییرات در هم تنیده نباشد، می گویند رشد کاریکاتوری.

  1. رشد دارای مراحل حساس است:

در زمانهایی از رشد است که مرحله ی بحرانی است؛ یعنی اگر نقص و ضعفی ایجاد شد، غیرقابل جبران است. مثلا دوران نوجوانی از حیث هویتی بحرانی است، زیر شش ماهگی از حیث ضربات جسمی بحرانی است.

ولی قول دوم این است که مراحل حساس نداریم و همه ی مراحل یکسان هستند.

قول شایع این است که مراحل حساس داریم که شامل دو دوره است و عبارت باشند از:

الف. نه ماه جنینی به علاوه ی شش ماه بدو تولد = 15 ماهگی:

در این دوره هرگونه ضربات فیزیکی و فشارهای هیجانی شدید باید خودداری کرد.

ب. بلوغ : 12-13 سالگی تا 16 سالگی؛ در اینجا هویت شکل می گیرد. اگر نوجوان دچار بحران شدید هویتی گردد، دچار جنون نوجوانی می گردد.

  1. رشد دارای مقاطع تعادل و عدم تعادل است:

از یک و نیم سالگی تا شش سالگی هر شش ماه به شش ماه، یک تنیدگی هایی یا تنش هایی یا بد قلقی هایی یا بهانه گیری هایی در بچه ها می بینیم. مثلا در یک و نیم سالگی یک تنش می بینیم تا دو سالگی. از دو سالگی تا دو و نیم سالگی این تنش کم می شود دوباره از دو نیم تا سه این بهانه گیری شروع می شود.

این تناوب نیم سال- نیم سال بودن تا شش سالگی ادامه دارد ولی از شش سالگی تا بلوغ، آرامش حاصل می شود تا بلوغ. وقتی بلوغ برایش حاصل آمد، ناآرامی برایش ایجاد می شود، و دوباره تا بعد از بلوغ آرامش می یابد.

سؤال:

ممکن است والدینی بگوید من این فراز و نشیب ها را در کودک خود ندیده ام.

جواب:

1. ممکن است این فراز و نشیب ها شدید نباشد. به عبارتی تنش و بهانه گیری شدید نباشد. یعنی طول موج تغییرات کم می باشد.

2. شاید برخی از والدین آستانه ی تحریکشان بالا باشد.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

فقه سرپرستی

ایت الله میرباقری

همایش ملی فقه نظام-موسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع)

قم-تیرماه 1401

اجازه دهید بحثم را تحت همین عنوان جلسه یعنی فقه نظام ساز مطرح کنم.

تعریف فقه:

طبیعی است مراد از فقه، آن دسته از معارفی است که با یک تلاش قاعده مند و به حجّت رسیده، از منابع اصلی دینی استنباط می کنیم. مجموعه این می شود فقه.

حال این فقه دین می تواند نظام ساز باشد.

تعریف نظام:

مراد از نظام نیز مشخص است.

تعریف فقه نظام:

ساخت نظام دو جور می شود تصویر شود، که متناسب با آن فقه نظام به دو گونه تصویر می شود:

الف. فقه استنباط نظام مطلوب:

الف. مقصود از فقه نظام ساز، فقهی می باشد که استنباط نظام مطلوب را می کند؛ مانند نظام تربیتی، نظام اقتصادی و....

طبق این معنا، یک نظامی ایستا و مطلوب را در نظر می گیریم و می گوییم می خواهیم یک نظام متعیّن را از دین استنباط کنیم.

این مطلوب است و حتما دین در این مقیاس می تواند کمک کند.

نقد و بررسی فقه استنباط نظام مطلوب:

این فقه نظام ساز یک امتیازاتی دارد و یک ضعف هایی.

اولا معلوم است که معطوف به مکلّف جمعی است با تعریفی که از مکلّف جمعی داریم. مزیت های این فقه نظام ساز این است که ناظر به مکلف کلان است. دنبال کلّ سازی است و جامعه را به عنوان کلّی نگاه می کند. نمی خواهد احکام کلّی را بر موضوعات بار کند.

ثانیا جنس حکمش نیز خاص است؛ مثلا در جایی می توانیم نظامی از احکام داشته باشیم.

ثالثا ناظر بر ساختارهای اجتماعی هم است. فرض کنید هم مذهب دارد، به تعبیر شهید صدر هم نظریه دارد و هم نظریة الدُّستور دارد که ناظر به ساختارها است.

رابعاً اصل در این فقه نظام ساز، نظم است و نظام است. یک نظام را استنباط می کنیم و عالم تحقق، اجرائیات این نظام است؛

ضعف اول: مقتضای این دیدگاه، واگذاری مقام عمل بر عهده ی عرف عقلاء:

 و برای همین در اکثر مواقع اجرائیات این نظام، واگذار می شود به عرف عقلاء. یعنی سازوکارهای عرفی و عقلایی، ابزار تحقق چنین نظامی می شود، که حالا یک بخشش دانش های مدرن است که به یک معنا در عرصه ی موضوع شناسی بکار  می رود.

پس آنچه استنباط می شود، نظام ساز و کارهای اجرایی است. در این نگاه چه بسا ساز و کارهای عرفی و عقلایی به شدت امضاء می شوند ؛ و ملاحظه می فرمایید که بنای عقلایی و عرف ، بناهایی است که از نسبت بین عقل نظر و عقل عمل بر می خیزد. یعنی دستگاه محاسبات نظری یک جامعه هرگاه می خواهد آرمانهای آن جامعه را محقق کند، به یک قرارهایی می رسد و می شود بناهای عقلایی. لذا حجیت این بناهای عقلایی تابع آن غایت آن دستگاه نظری است. لذا اگر غایات شما متفاوت شد، حتما بناهای شما متفاوت خواهد شد. لذا به نظر من در شرع اصلا امضای بنای عقلاء نداریم. بلکه شرع تأسیس بنا می کند و عقلاء بایستی تولّی به دین پیدا کنند.

پس در این نگاه، مقام تحقق و اجرائیات ، وقتی آن نظام می خواهد اجرا شود، پیچیده شده و عرفی و عقلایی می شود.

ضعف دوم: انفعال فقه نظام ساز در مقابل مدیریت توسعه ی اجتماعی:

یک سؤال دیگر این است که اگر فقه نظام ساز را در این حد خلاصه کنیم، نسبت این فقه نظام ساز با آن جریانی که مدیریت توسعه ی اجتماعی و تکامل اجتماعی را طراحی می کند چیست؟

قطعا می شود انفعال. یعنی آنها دائما حادثه ها را در دایره ی نظامات ایجاد می کنند و حال ما دنبال نظامی هستیم که در شرایط موجود می شود ایجاد کرد.

گمان بنده این است که اگر در همین حدّ اکتفا کنیم و بگوییم فقه نظام ساز یعنی فقهی است که ظرفیت ساختن نظامات را دارد ، یک جایی در مقابل دستگاههایی که سرپرست تکاملی دارند و تحت عناوین توسعه و پیشرفت سیاست گذاری می کنند، منفعل می شود و یک جایی نیز به شدت عرفی و عقلایی می شود به معنای غیرقابل قبولش.

رابطه ی نظامات استنباط شده با احکام موضوعات:

حال سؤالی اینجا مطرح می شود که نسبت بین این نظامات استنباط شده با احکام موضوعات چیست؟ در جواب گاهی گفته شده است که جایگاه این نظامات در منطقة الفراغ از احکام الزامی است ولی در حیطه ی احکام الزامی، آن احکام الزامی اجرا می شود. گاهی گفته می شود حوزه ی این نظامات، در منطقه ی طیب نفس مکلّفین است. آنجایی که به طیب نفس مکلّفین واگذار شده است.

ب. فقه سرپرستی:

یک معنای دیگر از فقه نظام ساز می شود ارائه کرد که به نظرم این، نظر حضرت امام (ره) است و ادبیات ایشان بیشتر با این تعبیر است و آن، فقه ایجاد یک نظام در عینیت است. ایشان کمتر جایی می بینید که از تعبیر فقه نظام استفاده کرده باشند.

سرپرستی اراده ها، غایت اصلی فقه سرپرستی و ثانیا و بالعرض، طراحی ساختار کلان موضوعات:

یعنی یک نظامی می خواهیم محقق کنیم و نظام در عینیت را رشد دهیم. یعنی ایجاد یک نظام عینی در حال رشد که شاید بشود از این تعبیر کرد به فقه سرپرستی و تکامل رشد.

فقهی که می خواهد تکامل اراده های انسانی را هدف قرار دهد و برای سرپرستی اراده های اجتماعی، نظامات اجتماعی را هم می سازد.

با این نگاه موضوع اصلی این فقه، احکام فقه سرپرستی است. حضرت امام نیز بیشتر این را دارند. سرپرستی، مدیریت. احکام سرپرستی فرد نیست، بلکه احکام سرپرستی رشد اجتماعی است.

با این نگاه، فقه بیشتر از اینکه ناظر به احکام موضوعات باشد، به اراده ها توجه دارد. یعنی سرپرستی موضوعات نیست، سرپرستی اراده هاست. آنچه بالاصالة برای دین موضوعیت دارد ، موضوعات مانند خمر و غناء نیست، بلکه اراده ها می باشد.

حال این باید بحث شود که اراده ی اجتماعی چیست. آیا امری حقیقی است یا اعتباری؟ و این حقیقی بودن را باید معنا کرد.

در این نگاه فقه سرپرستی بالاصاله می خواهد منظومه ی اراده های انسانی را از منزلتی وارد منزلت دیگر کند، آنهم از طریق ساخت نظامات اجتماعی.

در این مقیاس، موضوعات نیز اجتماعی است نه موضوعات فردی. اگر یک ساختار کلان اجتماعی را ایجاد می کند ، این ساختار ابزار برای رشد اراده هاست. احکام موضوعات تابع احکام اراده هاست. یعنی دین ناظر به تکامل اراده است. بالاصالة دین می خواهد اراده را از منزلتی به منزلت دیگر ببرد، این نیاز به بستری دارد. این بسترها همان موضوعات جریان احکام اند برای غرض رشد اراده.

استراتژی فقه نظام ساز: درگیری با نظام کفر

نکته ی دوم این است که با این نگاه، فقه نظام ساز، فقهی است که ظرفیت ایجاد یک نظام عینی در حال تحوّل و رشد را دارد و می خواهد این نظام و تغییرات و رشدش را تحلیل کند؛ و این چون این نظام در عینیت مطالعه می شود، و فقط یک نظام نظری مطلوب نیست -که البته شاید در یک منزلتی ناچار شویم یک نظام نظری مطلوب هم بسازیم- ولی چون می خواهیم این تحقق را اداره کنیم، حتما ناظر به بسترهای پیرامونی هم است که اولین موضوعی که با آن درگیر هستیم، اراده های دستگاه مقابل اوست.

یعنی نظام اراده های ایمانی هیچگاه خالی از درگیری با نظام اراده های استکبار نیست.

بنابراین فقه نظام ساز می خواهد یک نظام اراده های اجتماعی را در بستر یک سلسله موضوعات در میدان درگیری با نظام اراده های تابع دستگاه باطل، بسازد. به تعبیر دیگر استراتژی این نظام سازی، درگیری است.

و مقیاس این نظام سازی نیز تابع زمان و مکان است. در یک جایی شاید دنبال نظام سازی در مقیاس جامعه ی جهانی باشیم.

فقه نظام ساز، یک فقه نظام سازی است که می خواهد نظام عینی را در بستر درگیری با نظام کفر پیش ببرد و بسازد این نظام را و دائما بهینه کند این نظام را در موازنه؛ و یک جایی هم مقایسش این می شود که باید در مقیاس جهانی در مورد نظام سازی فکر کنیم.

نظارت فقه نظام ساز در مقایس جهانی و تمدّنی:

به تعبیری باید در شرایط کنونی، ناظر به مقایس جهانی باشیم تا این فقه، فقه نظام ساز باشد.

فقه سرپرستی، فقه مفاهیم استنباطی، علمی، اجرایی؛ استنباط، معادله، مدال

بنابراین فقه بعد از اینکه معطوف به اراده ها شد، باید معطوف به ساخت یک تمدن باشد که این تمدن، مفاهیم دارد، ساختار دارد، محصولات دارد.

فقه نظام، فقهی است که در آن، این نظام مفاهیم ساخته می شود که اعم از مفاهیم استنباطی ، مفاهیم علمی و تجربی و مفاهیم اجرایی می باشد. یعنی اعم از استنباط، معادله و مدل است.

یعنی مفاهیم استنباطی ، اجرایی و کاربردی را باید تماما ایجاد کند. فقه نظام، قدرت سرپرستی اراده ها برای ساخت یک تمدن که در آن مفاهیم، ساختار و محصولات است، این را باید داشته باشد.

یعنی فقه ما باید سرپرستی کند تولید مفاهیم، ساختارها و محصولات اجتماعی را.

نسبت فقه سرپرستی با احکام موضوعات: فقه سرپرستی موضوع ساز برای احکام فردی و اجتماعی

حال نسبت این فقه سرپرستی تکامل با احکام موضوعات چیست؟ فرض کنید احکامی داریم که در حدّ رساله است حال بعضی در حدّ احکام اجتماعی است و بعضی در حدّ احکام فردی.

به اندازه ای که ما می توانیم ایجاد یک نظام در حال رشد کنیم، بستر تحقق احکام فراهم می شود. به عبارتی زمان و مکان موضوعات احکام را، حکومت می سازد. لذا هرچند احکام اولیه و احکام ثانویه، احکامی ثابت هستند ولی این احکام، موضوعشان در زمان و مکان متفاوت می شوند. لذا یک جایی موضوع نخواهند داشت و موضوعشان را این امر اداره ایجاد می کند. کما اینکه بعض موضوعات فقهی الان موجود نیست.

اگر شما فقهی داشته باشید که تکامل اجتماعی را، تکامل اراده ها را و به تبعش تکامل موضوعات مبتلا به جامعه را برعهده گیرد، بستر برای تحقق احکام فردی محقق می شود. یعنی اقامه ، زمان و مکان ساز است . و وقتی زمان و مکان تغییر می کند، موضوعات نیز تغییر می کند.

تعبیری دوم از فرمایش امام ره : عدم ملاک داشتن احکام فردی بدون تحقق فقه سرپرستی

در یک نظر دیگر اگر بخواهم نظر حضرت امام ره را عرض کنم، این امر حکومت مقدم است یعنی سلطان موظف به اجرای آن است، این یک سلسله وظایف سرپرستی اراده ها، برعهده ی حکومت می باشد و وقتی این منزلت از احکام مقدم بر آن احکام است. آن احکام بدون این منزلت از احکام، اصلاً ملاک ندارد.

فلذا در بستری که نظام سرمایه داری حاکم است و سرمایه های متمرکز بزرگ درست می شود، اگر به احکام اجاره ی اسلام عمل شود، احکام اجاره ی اسلام نیست. یعنی در بستری که سرمایه های بزرگ ، بنگاه های کوچک یا سرمایه دار خرد را که حق تصمیم گیری بر سرمایه اش را ندارد، را تعطیل می کنند ، عمل به احکام اجاره، احکام اجاره ی اسلام نیست.

زکات در دستگاه بنی امیّه ملاک ندارد. یک منزلتی از اسلام که منزلت حکومت است که سرپرستی اراده ها در آنجا انجام می شود، احکام فردی دیگر ملاک ندارند.

علی ایّ حال نسبتش با احکام موضوعات عرض شد.

فقه سرپرستی، فقه حادثه ساز:

این فقه، در واقع فقه حادثه ساز است. یعنی سرپرستی اراده ها را می کند و بسترها را متناسب با اراده ها ایجاد می کند. نه اینکه می ایستد که دیگران نظامی ایجاد کنند و در مقابل آنها نظامی ایجاد کند.

فقهی است که مقدم بر زمان است. فقهی است که استراتژی حاکم بر جهان را تعیین می کند.

نحوه ی ارتباط فقه سرپرستی با علوم و برنامه ریزی:

ساز و کارهای اجرایی این فقه، ذیل خود این فقه تولید می شود. یعنی در یک شبکه ی تحقیق که در آن شبکه ی تحقیق، علوم استنباطی و علوم تجربی و نظری و حتی علوم اجرایی که تعبیر می کنیم به مدلها و برنامه ریزی ها، همه ی اینها در شبکه ای بر محور تفقّه شکل می گیرد که در این شبکه تفقه ی دینی (ااستنباط)، در ارتباط مستمر با علوم و برنامه ریزی از آنها تأثیر می پذیرد و بر آنها تأثیر می گذارد و این شبکه ی تحقیقات دائما فقهش با علمش با برنامه ریزی اش هماهنگ است.

ما نمی خواهیم علم و برنامه ریزی و قانونگذاری را از طریق شورای نگهبان، خروجی اش را با دین هماهنگ کنیم؛ حتی نمی خواهیم با دخالت فرآیندی در برنامه ریزی و با یک منطق انطباق خروجی فقه و خروجی علم را هماهنگ کنیم بلکه می خواهیم از ابتدا پژوهش در عرصه ی استنباط، معادله و مدل بهم گره بخورد در یک شبکه و یک منظومه ی در هم تنیده ی عقلانیت ایجاد شود که تعبیر می شود به ذوب نرم افزاری حوزه و دانشگاه در یکدیگر.

بنابراین ساز و کارهای اجرایی هم در یک چنین فرآیندی در این دستگاه شکل می گیرند.

احکام فقه سرپرستی: احکام جهت، احکام مقوّمات، احکام تناسبات

این فقه اگر بخواهد اتفاق افتد باید نظام احکامی را استنباط کند. باید احکام جهت داشته باشد ، احکام مقوّمات داشته باشد و احکام تناسبات داشته باشد که این مهم ترین منزلت است که ما تناسبات آن جهت و این مقومات را در شرایط ببینیم و بدست آوریم.

مثلا آنها برای جمعیت وقتی می خواهند برنامه ریزی کنند یک آرمان توسعه دارند و نسبت توسعه را با جمعیت از زوایای مختلف می بینند. از محیط زیست، اشتغال، اقتصاد و ... را می بینند و بعد یک بسته ای از  برنامه ای می دهند . ما چنین چیزی می خواهیم. این بسته ی برنامه ای باید مستند به فقه باشد. مبتنی بر جهت و ارکان.

رقیب این فقه، کارشناسی نیست، بلکه حاکمان اند. استراتژیست ها هستند. آنها تحقیقات را هم اداره می کنند. و من نظرم این است که حضرت امام ره این را مدنظرشان بوده است.

دو کج فهمی از فرمایشات حضرت امام ره: حاکم کردن فقه مصلحت بر موضوعات، عرفی سازی یا  فقهی استصلاحی

دو کج فهمی از فرمایشان حضرت امام شده است:

کج فهمی روشنفکران این است که حاکم کردن فقه مصلحت بر فقه موضوعات، به منزله ی تسریع کننده ی عرفی سازی فقه است. (رج. مقاله ی حجاریان : ولی فقیه از طریق مجمع تشخیص مصلحت کاتالیزورسازی عرفی سازی فقه است.)

بله! اگر نظر ولی فقیه بر اساس نظر کارشناسی عرفی باشد نتیجه همین است ولی فقه امام ره، یک فقه در سطح اراده ها و سرپرستی است. امام در نامه ی به آقای انصاری حتی موضوع شناسی در سطح راهبری جامعه را کار فقیه می دانند.

از آنطرف کج فهمی متحجّران این است که فقه امام ، فقه مصلحت است و پایبند به شرع نیستند بلکه فقهی استصلاحی است. ولی قطعا اینگونه نیست بلکه همین امام که می گوید حکومت مقدم است می گوید اسلام، حکومت با قانون است؛ ولی قانونی که حاکم است بر فعل سرپرستی فقیه و ایجاد یک نظام در حال رشد است؛ آن قانون، غیر از فقه حاکم بر موضوعات است حتی غیر از فقه نظامات اجتماعی است، فقه سرپرستی تکامل جامعه است. واحد مطالعه اش رشد اجتماعی است نه جامعه. واحد مطالعه فلسفه ی تاریخ ، تکامل اجتماعی است، برخلاف واحد مطالعه در علوم اجتماعی که جامعه است و موضوع علوم انسانی که فرد است.

این سرپرستی، یک سرپرستی مقنّن است و نیاز به سرپرستی است و قواعد اصولی خاصّ خود را دارد و اینگونه نیست که فقیه بر اساس مصلحت سنجی شخصی حکومت را جلو ببرد. حکومت مأموریتش سرپرستی تکامل اجتماعی است ، ایجاد یک نظام در بستر درگیری با استکبار. استراتژی اصلی اش نیز حفظ موازنه در این مبارزه است. مصلحت یعنی همین . ذیل این، ساختارهای اجتماعی شکل میگیرد. ساختارها فرع بر تکامل اجتماعی شکل می گیرد. راهبری تحول ساختارها و نظامات است.

والحمدلله رب العالمین

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

کاربرد روان شناسی رشد:

  1. تعلیم و تربیت:

مهم ترین و بیشترین کاربردش در تعلیم و تربیت است.

مثلاتعلیم و تربیت بر عهده ی والدین و معلمان است. حال یک فایده روانشناسی رشد این است که پدر و مادر بداند در هر سنّی چه انتظاری باید از کودکش داشته باشد و همچنین بتواند او را آموزش متناسب دهد.

یا مثلا نوجوان که تازه دارد تفکرات انتزاعی اش شکل می گیرد و سطح شناختش رشد پیدا کرده است، می خواهد همه چیز را خودش بفهمد، لذا در والدین و کلام بزرگان خدشه می کند و به راحتی قبول نمی کنند.

یا مثلا عزلت نشینی نوجوان طبیعی است زیرا می خواهد با این تفکر انتزاعی، جواب سؤالات فلسفی و اعتقادی اش را بیابد.

یا مثلا نحوه ی آموزش:

 مثلا اینکه تعلیم ریاضی برای بچه ی اول دبستان بایستی از طریق تصویر و شکل باشد.

یا مثلا در ارزشیابی بایستی به روابط عاطفی معلم و کودک توجه کرد. مثل اینکه ارزشیابی در دوران دبستان باید کیفی باشد.

یا مثلا حجم و وزن را نمی شود برای بچه ی 5 ساله آموزش داد.

بنابراین ویژگی های رشد هر دوره را باید پدر و مادر بدانند تا با فرزند خود به خوبی تعامل نمایند.

  1. بهداشت و درمان:

مثلا اگر طبق نظر بالبی بپذیریم که پیوند بین مادر و کودک بدلیل نیاز است، سلامت این کودک مشروط به این است که نیازهای این کودک برآورده شود. در نتیجه اگر به نیازهای کودک توجه نشود، کودک از بین می رود.

یکی از این نیازها، نیازهای عاطفی است. کودک باید در ماه های اول زندگی به مادر بچسبد.

یا مثلا مادر در ماه های هشتم و نهم کودک نباید مادر از کودکش به مدت زیاد دور باشد زیرا موجب اضطراب ماه هشتم اشپیگل می شود.

  1. قانونگذاری:

زیرا قانونگذار اگر بداند که مادر در دوران بارداری اگر بخواهد کار کند در یک اداره و بخواهد جنین را حمل کند هم فشار روانی می بیند و هم فشار جسمی. و این به جنین اثر سوء می گذارد، در نتیجه قانون متناسب را وضع می کند. یا مثلا نگهداری کودکان شیرخوار در مهد، رد شده است؛ زیرا مربی مهد نمی تواند در کثرت کودکان به همه به نحو مطلوب رسیدگی کند. علاوه بر اینکه رفتار هر مادر با کودکش متفاوت با یکدیگر است حال مربی نمی تواند به مانند مادر با این کودک برخورد کند.

  1. امور رفاهی:

مثلا طلاق بین زن و شوهری، قطعی شده باشد حال بحث می شود که این طلاق در چه سن کودک طلاق بین والدینشان رخ دهد که کمترین ضرر را برساند. مثلا می گویند در سه یا چهارسالگی بیشترین ضرر را دارد.

حال اقدام کردن بر اساس این دانش ها، کار مددکارهای اجتماعی است که مثلا محیط کسب مناسبی را پی گیری کند یا دست نوجوان را بگیرد و او را در محیطی ببرد که مورد پذیرش جامعه اش باشد.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

ضرورت و چرایی روانشناسی رشد (ضرورت مطالعه ی رشد در انسان) :

  1. کشف مقیاس ها و معیارهای مناسب برای هریک از مراحل رشد:

آیا بین سن کودک و قد کودک تناسب است یا خیر؟ یا مثلا نمودار رشد تکلّم یا رشد جسمی کودک چگونه باید باشد؟

  1. کشف و تمایز کودکان بهنجار از کودکان نابهنجار با استفاده از ملاکهای رشد
  2. مقایسه ی مقیاس های مختلف هر سن در زمینه ی رشد شناختی، عاطفی، رفتاری (بررسی سرعت رشد کودک در ابعاد مختلف و در بازه های مختلف سنی)
  3. شناسایی عوامل اثرگذار و بهترین محیط برای بهترین رشد کودک
  4. آگاهی یافتن از سطح مطلوب مربیان (ارایه ی استانداردهایی برای سطح انتظار مربیان نسبت به کودک)

بیان هدف:

آشنایی از تغییرات انسان در تمام ابعاد مختلف و مراحل آن و ویژگی های آن مراحل.

انواع اهداف: (یعنی آنچه را که روانشناسان آن به دنبال آن هستند)

اهداف توصیفی: توصیف کنیم تغییرات فرد را از نوزادی تا بزرگسالی.

اهداف تبیینی-تشریحی (بحث از چرایی) : یعنی چرایی های آن توصیفات فرد را که در بالا ذکر شد نیز بیان می شود.

مثلا می گوید علت اینکه این بچه با توپش شیشه می شکند چون پسردایی اش نیز اینکار را می کند.

اهداف تحقیقی: تحقیق و مشاهدات بالینی انجام می دهد جهت ایجاد یک پایه ی علمی.

مثلا حرکت در چه زمانی محقق می شود؟ اولین پی گردی؟ اولین دندان ها؟ اولین جمله ها؟ دور سر در یک سالگی چقدر باید باشد؟

موضوع روانشناسی رشد:

تغییرات کمی و کیفی در تمام ابعاد روان شناختی انسان.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

روانشناسی رشد (Developmental Psychology)

طرح درس روانشناسی رشد:

  1. بیان هدف
  2. سرفصل ها
  3. منابع
  4. ارزشیابی

طرح درس:

می گویند بجای روانشناسی رشد، اگر روانشناسی تحولی یا روانشناسی رشدی گفته شود بهتر است.

روانشناسی رشد، تغییرات از انعقاد نطفه تا مرگ را شامل می شود.

بیان هدف:

آشنایی از تغییرات انسان در تمام ابعاد مختلف و مراحل آن و ویژگی های آن مراحل.

ابعاد: شناختی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی، بدنی، جنسی.

مراحل: جنینی، نوزادی، کودکی اول، کودکی دوم، نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری.

پس هدف ما در گام اول، آشنایی است؛ سپس شناخت، سپس تولید علم.

در این کلاس می خواهیم با ادبیات روانشناسی رشد آشنا شویم.

سرفصل ها:

  1. کلیّات:

کلیات در هر درسی، جزء اولین مسائلی است که از آن صحبت می شود؛ که شامل رئوس ثمانیه ی آن علم می باشد. (موضوع علم، تعریف علم، هدف، کاربرد، فوائد، تاریخچه)

  1. اصول رشد:

قواعد حاکم بر رشد و این تغییرات که شامل 6 اصل می باشد.

  1. عوامل مؤثر بر رشد
  2. ابعاد رشد
  3. نظریه های رشد: مانند نظریه ی پیاژه، اریکسون، بالبی، کلبرگ

منابع:

منبع اصلی و فرعی:

  1. روانشناسی رشد با نگرشی به منابع اسلامی (2جلد)  انتشارات: سازمان سمت   نویسنده: جمعی از نویسندگان     (منبع اصلی)
  2. روانشناسی رشد (2 جلد)       انتشارات: سازمان سمت       جلد یک: سیف، کدیور، لطف آبادی؛ جلد دو:لطف آبادی
  3. رشد و شخصیت کودک        نویسنده: هنری ماسن         مترجم: مهشید یاسایی
  4. روانشناسی رشد                  نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد       انتشارات: امیرکبیر
  5. مراحل تحول و رشد انسان              ن: محمدرضا شرفی
  6. روانشناسی رشد                           ن: احدی
  7. روانشناسی ژنتیک  (2جلدی)                      ن: منصور+ دادستان                 ناشر: دانشگاه تهران           
  8. نظریه های رشد    (ویژگی: نقد و بررسی در پایان هر نظریه)                           ن: ویلیام کرین           ترجمه: خویی نژاد             انتشارات رشد
  9. روانشناسی رشد از انعقاد نطفه تا کدکی از کودکی تا مرگ  ن:لورابرگ م:سید محمدی    انتشارات رشد    (منبع دانشگاهی)
  10. دیدگاه پیاژه                 نویسنده: منصور               انتشارات: دانشگاه تهران
  • یاسر کافی