در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

۳۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جلسه دوم حقوق تربیتی

استاد حجت الاسلام سید نقی موسوی

مقرّر: یاسر کافی

تعریف حقوق تربیتی:

آقای حاجی ده آبادی:

حقوق تربیتی، مجموعه حقوقی است که بیانگر امتیازات متربیان (و مربیان) در بهرمند شدن از آموزش و پرورش در راستای شکوفایی و استکمال خود، در ابعاد مختلف، جسمی، عاطفی و اخلاقی است.

نکته ی این تعریف اینجاست که ایشان فقط به معنای اول حق اشاره می کنند. معنای دوم که حقوق موضوعه بود را مدّ نظر ندارند.

نسبت بین فقه تربیتی و حقوق تربیتی:

از حیث موضوع:

اگر بگوییم که حقوق تربیتی به مجموعه ای است که مربوط به امتیازات و اختصاصات و حقوق موضوعه ناظر است، و موضوع فقه تربیتی که افعال اختیاری مکلفان در تربیت است، در اینصورت بین موضوع دو علم هم پوشانی خواهد بود.

از حیث محمول:

محمولات حقوق تربیتی، از سنخ حق است و جاهایی هم تکلیف را می گوید اما در فقه تکلیف اعم است. یعنی رابطه عموم و خصوص مطلق است. تجویزات حقوق تربیتی از سنخ الزام است ولی تجویزات فقه تربیتی اعم از الزامیات و غیر الزامیات است.

نتیجه ی توجه به این دو نکته از حیث موضوع و محمول، تمام تجویزات دانش حقوق تربیتی، در تجویزات فقه تربیتی است.

از حیث هدف:

هدف دانش حقوق تربیتی، عدالت و امنیت در روابط اجتماعی که بیشتر نیز سبقه ی دنیایی دارد از حیث توسعه، اما هدف دانش فقه تربیت، دارای درجاتی است اهداف اولیه (عملیاتی)، واسطی، غایی است و فقه تربیت متکفل تأمین این سه رتبه ی از هدف است. یعنی هدف غایی دانش فقه تربیت، ساماندهی افعال مکلفان است که فرد به قرب الی الله برسد و اهداف اولیه اش این است که به توسعه برسد.

در اینصورت رابطه ی این دو علم از حیث هدف، عام و خاص مطلق خواهد شد.

از حیث مبنا:

یکی از مبانی، حجیت آوری است. حجیت آور فقه تربیت، شارع است و حجیت آور حقوق تربیت، در عرف سکولا، عرف حقوقدان است.

به عبارتی حجیت دهنده ی به قوانین فقه تربیتی، خداوند تعالی می باشد و حجیت دهنده ی به قوانین حقوق تربیتی، عرف حقوق دان می باشد.

پس رابطه، تباین است.

از حیث منابع و مأخذ:

منابع حقوق تربیتی، از نظر کامندا: رویه ی قضایی (احکامی را که دیگر قضات به آن رأی داده اند)، قانون، عرف و عادت، عقل، دکترین (مجموعه عقایدی که درباره ی توجیه و تفسیر قوانین حقوقی توسط علمای فنّ بیان شده است) می باشد.

از نظر نظام رومی ژرمنی: قانون، عرف و سنت و عادت، رویه ی قضایی، دکترین، اصول کلی.

منبع فقه تربیتی: کتاب، سنت، عقل، اجماع، فطرت

نسبت: عموم و خصوص من وجه.

حداقل و حداکثر حقوق تربیتی:

پیاژه: حقوق تربیتی حداقلی، رفتن به مدرسه است و حقوق حداکثری تربیتی، شکوفایی انسانی می باشد.

در تاریخچه ی نهاد تربیت رسمی یعنی نهاد مدرسه، به معنای مدرنش، آنچه مورد توجه است این است که نهاد مدرسه ی مدرن، با انقلاب صنعتی همراه بوده است و منتقدان لیبرالیستی اعم از بعض لیبرالیستها و مارکسیستها می گویند که مدرسه در فرهنگ مدرنیسم، کارخانه ی نیروی کارسازی می باشد.

تربیت:

تعریف تربیت:

فرآیند مستمر و پویا در جهت رشد همه جانبه ی متربّی، در جهت دستیابی به کمالات وجودی او.

خسرو باقری[1]:

آقای خسرو باقری نظریه ای دارند به اسم نظریه ی انسان عامل. طبق این نظریه، تربیت یعنی ربوبی شدن و برای ربوبی شدن، انتخاب گری و فعالیت آزادانه و آگاهانه شرط می باشد، و عمل متربّی، عامل اصلی در تحقق تربیت است.

با توجه به این نکته، تربیت از سنی است که بلوغ شکل گرفته است و قبل از آن تمهید است نه تربیت. تربیت ، وقتی است که همراه با فعالیت متربّی و انتخاب گری آگاهانه ی متربّی باشد.

نقد آقای ده آبادی بر خسرو باقری:

آقای ده آبادی بر این نظر آقای خسرو باقری نقدهایی وارد کرده است:

اولا صغرویا می دانیم و علم نیز ثابت کرده است که در سنین پایین نیز آگاهی و تصمیم گیری وجود دارد.

ثانیا این مرزبندی که تربیت از بلوغ جنسی شروع می شود، زیاد دقیق نیست. زیرا طبق بیان خودتان، آنچه موجب تحقق تربیت می شود بلوغ عقلی است و این بلوغ عقلی می تواند قبل یا بعد از بلوغ جنسی باشد.

ثالثا اینکه شما تربیت اسلامی را تنها ربوبی شدن دانستید و ربوبی کردن را نادیده گرفتید، این اشتباه است. بلکه بسیاری از آموزه های تربیتی اسلام است که قبل از بلوغ و مربوط به دوران طفولیت است.

رابعا گاهی بعض افراد حتی بعد از بلوغ جنسی، ربوبی نمی شوند در اینصورت طبق نظر آقای باقری باید بگوییم دائما این فرد در مرحله ی تمهید است نه تربیت، فهذا بدیهی البطلان.

بازه ی تربیتی:

بعضی گفته اند ابتدای تربیت از بعد تولد است؛

و بعضی گفته اند ابتدای تربیت از جنینی است.

بعضی گفته اند انتهای تربیت، تا 21 سالگی است؛

و بعضی گفته اند انتهای تربیت، تا گور است.

قلمروی تربیتی:

در باب قلمروی تربیتی، دو مبنا و رویکرد می شود داشت:

گاهی تربیت را به مثابه ی یک مبنا می دانیم؛ یعنی در اینصورت خود تربیت، منشأ و مبدأ حقوق دیگر می تواند باشد. این، یک حق حداکثری خواهد بود. این حق، در طول حقوق دیگر خواهد بود. یعنی در حقوق سیاسی نیز حقوق تربیتی را دخیل می دانیم. طبق این رویکرد، حق تربیت، مقسم حقوق دیگر خواهد بود. طبق این رویکرد، قانونگذار در تمام عرصه های جامعه بایستی قوانین تربیتی را مراعات نماید. این به نگاه ارزشی اسلام نزدیک تر است.

گاهی تربیب را به مثابه ی یک حق می پذیریم؛ در اینصورت یعنی متربی باید از آموزش و پرورش بهرمند شود. در اینصورت، از حقوق تربیتی، دیگر حقوقی نمی شود از آن استنباط کرد. این تعریف، یک حق حداقلی است. این حقوق، در عرض حقوق دیگر مانند حقوق سیاسی و غیره می باشد. طبق این تعریف حق تربیت، قسم حقوق دیگر خواهد بود.

بررسی فطری بودن حقوق تربیتی:

آیا حقوق تربیتی مطابق با فطرت انسان (طبیعت انسان) است یا صرف جعل و اعتبار است؟ به عبارتی حقوق تربیتی از کجا ناشی می شود؟ منشأ حقوق تربیتی چیست؟

الف. نظر اول این است که حقوق تربیتی ناشی از فطرت انسان است و فطرت انسان، اقتضای این حقوق را دارد:

طبق این نظر می گوییم تربیت شدن ، نیاز و ویژگی و توانش انسان است، لذا جزء حقوق فطری و طبیعی انسان است.

ان قلت اول:

با استقراء قوانین تربیتی در می یابیم که بعض حقوق تربیتی مطابق با فطرت انسان است و بعض حقوق تربیتی صرف حقوق موضوعه است و صرف جعل است جهت سامان دادن مسائل اجتماعی. فلذا بایستی قایل به تفصیل شد.

ان قلت دوم:

حقوق تربیتی اگر حقوقی فطری هستند، بایستی ثابت باشد مانند حق حیات که برای همه ی سنین انسان ثابت است حتی برای همه ی انسانها، در حالیکه حقوق تربیتی را بنابر تعریفی که از تربیت می کنید و موقّت است و ابتدا و انتهایی دارد، بایستی موقّت و محدّد باشد، و در اینصورت مطابقتی بین این دو نیست.

جواب:

تربیت مادام العمر است، اما تأکید، بر تربیتِ در دوران کودکی است. پس حقوق تربیت نیز مادام العمر خواهد بود، لیکن توجه بیشتر، بر حقوق تربیتی کودک می باشد.

در نتیجه آنچه به نظر می رسد این است که حقوق تربیتی کودکان ، حقوقی فطری اند که باید جهت دهنده ی دیگر فعالیتهای جامعه دانست.

ب. نظر دوم این است که حقوق تربیتی، حقوقی بشری اند:

حقوق بشر، سه نسل به خود دیده است:

  1. حقوق آزادی های مدنی: مانند حق آزادی بیان؛ حق زندانی و بازداشت بدون دلیل (فردگرایانه)
  2. حقوق اقتصادی اجتماعی: مانند حق برخورداری از آموزش و پرورش (فردگرایانه)
  3. حقوقی که ماهیتی جمع گرایانه دارد: مانند حق محیط زیست سالم، حق صلح و مدارا. بشر مدرن وقتی بر اساس نگاه سود انگار و تمامیت خواه جلو رفت، آثاری بر اساس امانیست فردگرایانه بوجود آمد که ناشی از مدرنیته بوده است و موجب خسارت بر محیط زیست و جامعه گردید، فلذا حقوق جمع گرایانه را جعل کردند.
 

[1] آقای باقری، یک نامه نگاری هایی با آقای هرتس داشته است که در آن آثار آقای هرتس می گوید که تربیت دینی، امری پارادوکسیکال است زیرا تربیت، امری علمی است ولی دین امری خرافی است. و آقای باقری در جواب استدلال می گویند که تربیت دینی امری منطقی است نه پارادوکسیکال. و صرف این اقدام و این ادعا، خود عملی ارزشمند است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

روان شناسی اجتماعی جلسه اول

استاد حجت السلام و المسلمی هادی

مبحث اول: آشنایی و تعریف

تعریف روانشناسی:

مشهورترین تعریف: بررسی رفتار و فرآیندهای ذهنی

تعریف دقیق: بررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی

رفتار: کلیه ی کنش ها و واکنش ها را شامل می شود.

چشم بهم زدن نیز حتی رفتار است. در روش شناسی، در مورد کلیه ی رفتارها بحث می کنیم.

فرآیندهای ذهنی، عطف خاص بر عام است. ولی بدلیل اهمیت فوق العاده ای که بعض مکاتب مانند فروید، به فرآیندهای ذهنی می دهند، جدایش کردند.

ذهن: تبادلات پیش آمده در سلول های مغز

کلمه ی انسان را در تعریف نمی آورند تا بشود رفتارهای طبقه ی بقیه ی موجودات زنده را نیز بررسی کنند.

روان شناسی اجتماعی:

یکی از این شاخه ها و رشته های روان شناسی، روانشناسی اجتماعی است.

تعریف روانشناسی اجتماعی:

تعریف مشهور: بررسی علمی رفتارها و فرآیندهای ذهنی در موقعیت اجتماعی است.

موقعیت اجتماعی: حضور واقعی دیگران یا حضور خیالی دیگران.

مثلا یکی از علل تفاوت رفتار در فضای مجازی با حقیقی در این است که در فضای مجازی شخص خود را در محضر دیگران نمی بیند.

تحقیقات میدانی اجتماعی را تا می شود انجام ندهید، زیرا آسیب زا است.

منابع مهم در روان شناسی اجتماعی:

کتاب یوسف کریمی نویسنده ای پرکار در این زمینه و حداقل دو تألیف و چند ترجمه دارد.

کتاب متن درسی: روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی ، جمعی از اساتید، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

ویراست دوم 1391.

مسائل مهم در روانشناسی اجتماعی:

ارتباط ، برداشت، خشم و پرخاش گری، نگرش، میان برهای ذهنی، گروه، رهبری، ایثار و رفتارهای حمایتی، مسؤولیت پذیری اجتماعی، شهادت و گواهی دادن افراد.

مثالی برای گواهی دادن افراد این است که40 نفر را انتخاب کردند، نصف قاضی، نصف روانشناس، تحت عنوان آسیبهای اجتماعی و این 40 نفر نمی دانستند این دعوت یک آزمایش است. وسط جلسه یک نفر وارد جلسه شد و به نفر دیگر چاقو زد و هردو از جلسه رفتند، بعد پلیس آمد تو و همه را گفتند باید شهادت بدهند. تنها یک نفر از این 40 نفر گزارشش صحیح بود، حتی رنگ لباس را از خود گفته بودند یا تعداد ضربات را از پیش خود گفته بودند. یعنی اشتباه کرده بودند.

و اینجا این سؤآل پیش آمد که چگونه شهادات مردم صحیح است؟

از اینجا وارد تبلیغات سیاسی و رسانه ها می شویم.

رسانه ها به شدت ، افراد جامعه را مهندسی می کنند؟ مثلا می گویند بداخلاقی پلیس را چگونه باید رفع کرد؟ و این ذهن مردم را از استکباری بودن رژیم به استکباری بودن پلیس منحرف می کند.

آمادگی ذهنی افراد بسیار در این اثر گذاری پیام توسط مردم، مؤثر است.

مثلا در بحث برج های دوقلوی آمریکا برای اینکه مردم قبول کنند که برجهای دوقلو توسط تروریستها انجام شده است. قبلش یک فیلم می سازند که شخصی تروریست با ماشین برج های دوقلو را منفجر می کند. این باعث می شود که در ناخودآگاه افراد، این شکل بگیرد که عامل اول انفجار برجهای دوقلو، تروریستها است.

لازم به ذکر است که روان شناسی تبلیغات و روان شناسی رسانه و ارتباطات، خود را از تحت روان شناسی اجتماعی درآورده و خود رشته ی مستقلی شده اند.

نکته: سه دوره لجبازی

کودکی 1 تا 2 سالگی:

بچه می خواهد تمرین کند بزرگ شدن را و می خواهد هماهنگی بین دست و چشم و مغز تحصیل کند. حال مادرها می ترسند سوء تغذیه بگیرد لذا به زور غذا می دهند. این باعث می شود بچه بشدت لجباز یا به شدت احساس حقارت کند.

کودکی 3 تا 6 سالگی:

 نصیحت در این دوران فایده ی چندانی ندارد بلکه لجبازی می کند و عملش را تکرار می کند. می خواهد بچه ابراز شخصیت کند. این تمرین ، اثرگذاری بر محیط است.

اگر این دو دوره خوب گذرانده شود، کودک در 7 تا 12 سالگی بسیار آرام و درسخوان است. خوب برخورد کردن یعنی شاخ به شاخ بچه نشوید بلکه زمینه ی آنرا از بین ببرید. یا با او بازی کنید. مثلا اگر می خواهید بچه در این سن کاری را انجام دهد اینگونه باید به او گفته شود که مثلا کسی لامپ را خاموش نکند من خودم می خواهم خاموش کنم. در اینصورت این بچّه، خودش می دود می رود لامپ را خاموش می کند. هم لجبازی اش را انجام داده است هم کار را انجام داده است.

نوجوانی:

اوج لجبازی. می گویی نماز بخوان. می گوید نمی خوانم باید خودم به این نتیجه برسم بخوانم.

اگر این لجبازی ها به خوبی طی نشود، در بزرگسالی خودش را نشان می دهد. یعنی باید فرد در این سه دوره، لجبازی خود را انجام دهد. تعبیر لجبازی نیز ، تعبیری مسامحی است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه هشتم فقه تربیت- بررسی حکم وجوب ارشاد جاهل

استاد حجت السلام والمسلمین مقیمی

مقرّر: یاسرکافی

جواب دوم بر اشکال تعارض:

بعضی دیگر جهت رفع تعارض گفته اند که اگر الخیر، ظهور در معنای عام داشته باشد، بدلیل ظهور "ولتکن" در امر وجوبی، از ظهور الخیر در اعم از واجب و مستحب دست برداشته و می گوییم فقط منظور واجبات است؛ زیرا ظهور هیئت امر در وجوب، اقوای از ظهور خیر در معنای عام است.

پاسخ بر جواب دوم:

جهت بررسی جواب دوم، بایستی به دو سؤال پرداخته شود:

اولا: دلالت "الخیر" بر معنای اعم، به اطلاق است یا عموم؟

ثانیا: دلالت امر، به وجوب، به چه گونه است؟ بالوضع است، یا به عقل و سیره ی عقلایی یا به اطلاق؟

اگر دلالت امر بر وجوب به وضع است و خیر بر عموم به نحو اطلاق باشد، از آنجا که قاعده این است که در تعارض بین ظهور لفظی و ظهور عقلی، جانب ظهور لفظی گرفته می شود لذا ظهور امر به وجوب اخذ می شود.

اگر دلالت امر بر وجوب به اطلاق و خیر بر عام به نحو عموم باشد، در اینصورت امر بر وجوب دلالت نخواهد کرد.

اگر دلالت هردو به وضع یا به اطلاق باشد، تعارض حاصل می شود مگر اینکه قایل شویم که قاعده این است که همواره ذیل، مفسّر صدر می باشد، که در اینصورت نیز در دلالت امر بر وجوب، توقّف می گردد. ولی قدر متیقّن این قاعده در دو جمله ی صدر و ذیل می باشد نه در مفردات در یک کلام.

دلالت "الخیر" بر عموم به نحو اطلاقی:

حال اگر قایل به دلالت هردو لفظ به اطلاق شویم آنچنانکه محقق عراقی قایل به ظهور اطلاقی امر در وجوب می باشد، در اینجا تحقق دو اطلاق، مبتنی بر اثبات مقدمات حکمت است و یکی از مقدمات حکمت، احراز عدم قرینه بر تقیید می باشد.

حال از دو صورت خارج نیست:

یا این است که قرینه ی خارجیه بر تقیید یکی از دو لفظ پیدا می کنیم: در اینصورت به اطلاق دیگری اخذ می کنیم.

یا این است که قرینه ی خارجیه بر تقیید هیچ یکی از دو لفظ پیدا نمی کنیم:

در اینصورت اطلاق هریک، جلوی تحقق اطلاق دیگری را می گیرد؛ در نتیجه تعارض بین دو اطلاق پیش آمده و به هیچ یک نمی شود تمسک جست.

نکته این است که اگر شک شود که آیا ذیل برای صدر قرینیت دارد یا ندارد مانند اینکه بگوییم که یک قاعده داریم که می دانیم جملات متأخر، همواره قرینه برای جملات متقدّم می باشد، در نتیجه در اینجا شک می کنیم که آیا در یک کلام نیز، ما تأخر، مفسّر ما تقدّم است یا خیر؟ می گوییم همین که متأخّر ("الخیر")، ما یصلح للقرینیة برای تقیید صدر (فعل امر) می باشد، باعث می شود که مقدمات حکمت در جانب "ولتکن" شکن نگیرد؛ زیرا بایستی مقدمات حکمت در اطلاق گیری محرز شود و از آنجا که در اینجا عدم قرینه بر تقیید، محرز نمی شود، بلکه احتمال می دهیم که "الخیر" قرینه ی برای تقیید "ولتکن" به موارد استحبابی باشد، در نتیجه اطلاق شکل نگرفته و مانع در ظهور "ولتکن" در وجوب باشد.

همچنین اگر نظر مرحوم نایینی بر دلالت عقلی هیئت امر بر وجوب شویم یا مانند حضرت امام، دلالت هیئت امر را بر وجوب به سیره ی عقلاء بدانیم، در اینصورت مایصلح للقرینیة بودن ذیل آیه بر استحبابی بودن فعل "ولتکن"، باعث می شود که دلالت فعل "ولتکن"، بر وجوب، شکل نگیرد. به عبارتی در اینجا حکم عقل و بنای عقلاء بر وجوب امر، احراز نمی شود.

به عبارتی:

احراز اطلاق امر متوقف بر احراز تقیید خیر می باشد و از طرف دیگر احراز تقیید خیر نیز متوقف بر احراز اطلاق امر است. و هذا توقف الشیئ علی نفسه.

دلالت "الخیر" بر عموم، به نحو وضعی:

اما اگر دلالت امر به نحو اطلاقی لیکن دلالت الخیر بر اعم از واجب و مستحب به نحو عموم باشد به این تقریر که ال در الخیر، ال استغراق یا ال جنس می باشد. و ال جنس از اداتی است که وضع برای عموم شده است. در نتیجه تعارض بین استغراق خیر است به نحو عام که دلالتی وضعی و لفظی است با دلالت اطلاق امر بر وجوب، که دلالت لفظی، جلوی ظهور امر در وجوب را می گیرد.

بنابراین نظر حتی اگر ظهور امر در وجوب را وضعی بدانیم، در اینصورت تعارض با این ظهور وضعی ال در استغراق پیدا می کند و  باز هم جلوی ظهور امر در وجوب را می گیرد.

بررسی این نظر:

آیا باید دید، ال استغراق داریم یا خیر؟ صاحب کفایه می فرمایند ال بر دو نوع است: ال تعریف و ال زینت مانند الحسن و الحسین زیرا اسم علم خود معرفه است و نیازی به معرفه کردن ندارد تا اینکه بگوییم این ال، ال تعریف است.

 پس اصل ال، ال تعریف است و نوع دیگری نداریم. ال جنس، نداریم و افاده ی جنس ال را از جای دیگری می فهمیم نه اینکه ال برای تعریف وضع شده باشد. برای ما محرز نیست که ال دیگری غیر از ال تعریف داشته باشیم.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دوازدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری4- میدان

استاد حجت السلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

بحثمان مربوط به الزامات پرچمداری بود با توجه به خطبه ی 173 امیرالمؤمنین علیه السلام. آنجا می فرمایند که الان دعوا سر اسلام ناب است و کسی دوام می آورد که 5 عنصر داشته باشد:

سه عنصر شناختی: نگرش دینی او درست باشد، درک از صحنه اش درست باشد، درک از رهبری اش درست باشد.

دو عنصر روحی و رفتاری: شکیبایی و مقاومت، اطاعت و همراهی.

ما اکنون نیز باید به پرچمدارانمان اندیشه بدهیم، از میدان باخبرشان کنیم و کمکشان کنیم رهبر انقلاب را درک کنند.

ب. بعد سوم محتوایی و شناختی: میدان

خوب رسیدیم به دیدن و درک صحنه (میدان).

ما در اینجا سه مطلوبیت داریم:

  1. به کل انقلاب نظر نمودن؛ نه فقط به یک قسمت از کشور نگاه کردن مثلا فقط تهران.
  2. از منظر امام نگاه کردن؛ یک ملحد یکجور صحنه را تفسیر می کند و یک انقلابی به گونه ای دیگر.
  3. ابعاد متعددی را شامل شدن؛ مثلا تحلیل ما فقط تاریخی یا سیاسی نباشد.

سه زاویه ی نگاه یا برش به میدان:

اگر این مطلوبیتهای سه گانه را نگاه کنیم، می شود از سه زاویه یا سه برش به میدان نگاه کرد:

  1. برش شناخت تاریخی، از منظر تطوراتی که انقلاب پیدا کرده است:

انقلاب اسلامی از یک سری خروشها و فرودها برخوردار است که کم کم موجب می شود زمزمه هایی از انقلاب شکل گیرد. این را خوب توضیح داده اند که انقلاب چقدر در خفقان بوده است و در نتیجه ی پویش انقلاب سازی مداوم در حال رشد بود همراه با فراز و فرود و شوک و .... . یک قسمتهای فخرآمیزی دارد مثل اینکه خوشحال می شویم که انقلاب می تواند اینگونه افرادی را تربیت کند، مانند میرزای کوچک، نواب صفوی، مصدق و جریان نفت و ... . متوجه می شویم که این افراد با عرصه های سختی روبرو بوده اند و کارهای بزرگی انجام داده اند تا می رسد به حضرت امام. در محضر حضرت امام این حرکت یک فرمت می خورد و یک ویرایشی می شود مثلا حوزه را پایگاه انقلاب قرار می دهد و ... .

سبک جنگیدن ایشان که مثلا می خواستند مردم قیام کنند. نمی خواستند حکومت را ساقط کنند بلکه می خواستند مردم حکومت را ساقط کنند.

بدون این شناختن ها، قطعا امروز فریب خواهیم خورد و انقلاب را در معرض تهدیدهای ناشناخته قرار خواهیم داد.

بررسی تطورات انقلاب نشان می دهد که با یک حرکت فخرآمیزی روبرو هستیم و بسیار امیدوار می شویم و مثلا قیمت سیب زمینی ما را بهم نمی ریزد و اینکه انقلاب الان کجاست و دارد چکار می کند.

نقاط گره در این تطورات خیلی مهم است. مثلا قطع نامه ی 598 مشخص نشد که چه بوده است که امام مهر جام زهر بر آن زدند؟ آیا فتنه ی 88 مشخص شد؟ اگر ما روشن نکنیم، دشمن تحلیلش می کند.

  1. برش شناخت روز؛ که به آرایش نقاط کلیدی می پردازیم:

در اینجا دو جور نگاه لازم داریم:

الف. تهدیدهای راهبردی را فهرست کنیم و ضریب تهدیدها و هندسه ی تهدیدها را بدانیم:

انقلاب با تهدیدهای زیادی روبرو است. آنی که مهم است باید تهدیدهای درشت را بشناسیم و ضریب اهمیتشان را نیز بدانیم. و در همه ی طراحی ها حواسمان به اینها باشد. مثلا کسی دارد طراحی می کند ولی حواسش به گسل شیعه و سنّی نمی باشد.

ما انقلابیون هنوز نتوانسته ایم تهدیدهای انقلاب را لیست کنیم و یا طبقه بندی شان نماییم بر اساس اولویتهایشان، یا اینکه هندسه ی این تهدیدها و ارتباط این تهدیدها با یکدیگر  را نمی دانیم.

اگر تصمیم گیران ما تهدیدها را نشناسند، اینها برای ما منفعلانه برنامه ریزی می کنند. یعنی در حین حرکت مدام سنگ می خوریم و نمی گذارند ماشین انقلاب رو به جلو برود.

حضرت آقا می فرمایند: "خدا لعنت کند که سعی می کنند که قشر دانشگاهی ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که در باغ سیاسی نباشند و تحلیل سیاسی نداشته باشند، مگر می توانند روی دوش مردم حرکت و مبارزه و جهاد کنند؟..." 12 آبان 1372

ب. ضرورتهای راهبردی انقلاب:

 حرکت بزرگ ملت ایران، نقطه ی بلندی را هدف گرفته است و بجز با انقلاب همه جانبه ی اسلامی قابل دسترسی نیست. لذا زندگی انقلابی امروز، با ضرورتهای راهبردی متعددی مواجه است. یعنی اصلا بحث تهدید هم نیست بحث ضرورت است. یعنی این نحوه ی زندگی موجب ایجاد یک سری ضرورتها می شود مانند تولید علم بومی، تولید علم اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی، نظام اداری اسلامی، خام نفروختن نفت و ... . باید این ضرورتها را فهرست کنیم. طبقه بندی کنیم.

گاهی گفتن ما در حد کفایت نبود، بلکه فقط گفته ایم.

این می شود شناخت میدان.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی یازدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری3- اندیشه اجتماعی و اندیشه راهبردی

استاد : حجت السلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر : یاسرکافی

 ما دنبال الزامات پرچمداری بودیم با توجه به خطبه ای از حضرت امیر علیه السلام.

در ضلع اندیشه گفتیم سه اندیشه ی توحیدی، اجتماعی، راهبردی مطرح است.

اندیشه توحیدی:

اندیشه ی توحیدی، اجمالا بیان شد و آنچه مهم است که مرادمان از اندیشه ی توحیدی، آن اندیشه ای است که مستقیما از منابع دینی بدست می آید، زیرا سنخی دیگر از اندیشه ی دینی وجود دارد که امروز بیان خواهیم نمود.

اندیشه اجتماعی:

چیستی اندیشه اجتماعی:

در دین اسلام به عنوان بشر موظف شدیم به دیدن، تجربه کردن و فهمیدن؛ برخلاف بعضی که گمانشان این است که ما در دین اسلام فقط موظف شده ایم که قرآن بخوانیم. احساس می کنند که فهمیدنی غیر از فهمیدن قرآن ممنوع است. در حالیکه در خود این قرآن امر به تجربه کردن شده است مانند أفلا یعقلون، هل ینظرون الی الابل کیف خلقت و .... .

طبعا این اندیشه ی تجربی باید در امتداد اندیشه ی توحیدی باشد. ما شریعت را فهم برتر می دانیم. برای همین شخصیت معرفتی خود را با شریعت باید ببندیم. منظور از شریعت همین متونی است که به ما رسیده است.

علاوه بر این وارد زیستن که می شویم، چیزهایی را می فهمیم، و سپس در پرتو این اندیشه ی توحیدی به یک سری ادراکات می رسیم. این ادراکات تجربی را چه باید کرد؟

مثلا قرآن می گوید الا بذکر الله تطمئن القلوب. این یک قانون توحیدی است. حال یک شخصی شروع می کند به ذکر و بعد از 40 روز که ذاکر شد می بیند که به یک طمأنینه ای رسیده است. بطوریکه این غیر از فهم لفظ اطمینان است. سپس یک اثر و نتایجی از این طمأنینه می بیند که در یک خصیصه ی دیگر این نتیجه را نمی بیند.

آیا اسلام اجازه به تجربه و تعقّل داده است یا خیر؟ فراتر از این آیا تشویق به تجربه کرده است؟ فراتر از این آیا این دانش تجربی را منتسب به دین می کند؟

این اندیشه ی تجربی، یک اندیشه ی دینی است نه اینکه خود دین باشد. ولی این اندیشه ی تجربی مخصوص یک دوران نیست بلکه امتداد آن اندیشه ی قدسی است که از متون بدست آورده ابم.

این اندیشه آمیخته به حیات تجربه کننده است که این حیات، اجتماعی است و یک پدیده ی فرازمانی است. به این طور جدید از معرف دینی، اندیشه ی اجتماعی می گوییم.

امکان گفت و گو با دیگر ادیان حول معرفت اجتماعی:

اندیشه ی دینی را عمدتاً با موحّدین می شود مطرح کرد ولی اندیشه ی اجتماعی هرچند امتداد اندیشه ی توحیدی است در نزد فرد موحّد، ولی اندیشه ی اجتماعی چون در دل اندیشه های تجربی است از امکان گفت و گو با دیگر ادیان نیز پیدا می کنیم.

وجه تسمیه اندیشه به اجتماعی انقلابی و مکتب سیاسی امام:

خوب! در اینجا می شود قایل به اندیشه ی اجتماعی انقلابی شد؛ زیرا زیست ما انقلابی است.

ایده ی مادر، منبع اندیشه های اجتماعی و ایده های تمدّنی:

باید تأکید کرد اندیشه ی اجتماعی امروز ما، بسیار متأثر از مدرسه ی معرفتی امام و تجربه ی زیسته ی شکوهمند امروز ماست که اسمش را مکتب سیاسی امام می گذاریم.

اندیشه ی اجتماعی از یک ایده ی مادر برخوردار است و دسته ای از ایده های تمدّنی.

ایده ی مادر یعنی اینکه از یک سری مبانی تغذیه می کنید، به اندیشه ی اجتماعی که می رسید یک مرکز ثقل پیدا می کند که کل نظام های توصیه و حتی تحلیل های بعدی را تحت تأثیر قرار می دهد. این ایده ی مادر در تمام حوزه ای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی مطرح می شود و بسط پیدا می کند. ایده ی مادر قلب اندیشه ی اجتماعی است که در بحث ما مکتب سیاسی امام است، بطوریکه تمام اندیشه ی اجتماعی از این اندیشه ی مادر تغذیه می کند. این ایده ی مادر، قلب مکتب به شمار می رود.

آن ایده های تمدنی نیز از این اندیشه ی مادر تغذیه می کند.

اینگونه فکر کردن به مکتب امام، اقتدارات زیادی به مکتب امام می دهد.

اگر شخص ایمان به این ایده ی مادر داشته باشد، در هر حوزه ای وارد شود، ایده ای را خلق می کند که از یک طرف توحیدی است و از یک طرف رنگ ایده ی مادر را پیدا می کند.

آن ایده ی مادر، در مکتب امام چیست؟

حال چیستی آن به بحث های تفصیلی نیاز دارد در آینده.

اندیشه ی اجتماعی یک مسلمان، کاملا از اندیشه ی توحیدی تغذیه می کند و اصلا آنرا نفی نمی کند و اصلا بی اعتنا نسبت به آن نمی باشد. اما این تغذیه را آورده است روی محیط اجتماعی و روی خلق یک پدیده متمرکز کرده است و این را روی تمام عرصه های حیات بسط داده است یعنی تمام عرصه های حیات باید تبدیل شود برای پدیدار کردن آن اندیشه ی مادر.

اندیشه راهبردی (ایده و اندیشه انقلاب، طرح کلی یک انقلاب):

هرچند که آشنایی با محتویات این سطح از اندیشه را تا حدودی داریم ولی این لایه کمتر مورد شناسایی به عنوان درجه دو بوده است.

بعد از کسب اندیشه ی توحیدی و اندیشه اجتماعی نوبت به یک "خُب"، می رسد!! یعنی نوبت به تدبیر روز می رسد.

تدبیر روز را می شود در قالب توصیه های خرد یا کلان دید. ولی تدبیر روز نیز می شود از یک ساحت اندیشه ای برخوردار شود.

تدبیر روز یعنی به زمان و مکان گره خوردن. یعنی به زمان و مکان گره می خورید ولی دچار توصیه های خرد و حتی کلان نمی شوید. به زمان و مکان گره می خورید و از رهگذر آن اندیشه ی توحیدی و اجتماعی، اینجا یک طعم راهبردی پیدا می کند نگاه شما و یک صورتبندی کلی می کنید در باب چه باید کرد.

مثلا اصل اینکه الان باید انقلاب کرد یا خیر؟ جایگاه اسلام و ایران و تمدن غرب و راه نجات چیست؟ اینها در شمار این حوزه ی اندیشه ای است. همه ی فهم های ژرف دینی از دهلیز این اندیشه است که به حیات ما می رسند.

وجه ضرورت اندیشه ی راهبردی:

در واقع این اندیشه با دیدن یا فهمیدن عمده ی عناصر تأثیرگذار در منطقه، یک طبع رهبرانه و یک سوگیری همیشگی به ما می دهد. یعنی می تواند با توجه به شرایط زمانی و مکانی، چشم انداز، اصول راهبردی، سیر مراحل و ... را مطرح کند.

پیش بردن دولایه ی پیشین، تسلط بر اوضاع، جوشش تحلیل ها وامدار این حوزه ی اندیشه ای است که ما تجمیع خوبی از این اندیشه ی راهبردی حضرت امام نمی کنیم.

حضرت امام و آقا بدون آنکه سابقه ی تحصیلاتی از این اندیشه را داشته باشند اندیشه های راهبردی دارند ولی چون ما ابزار و ادبیات آنرا نداریم نمی توانیم از این اندیشه استفاده کنیم، گاهی اوقات برداشت سطحی و گاهی برداشت علمی از آن می کنیم در حالیکه هردو اشتباه است. بخش های جدی ای از اندیشه ی حکومتی امام به این ساحت تعلق می گیرد.

 

 

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری 2- اندیشه توحیدی

استاد حجت السلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر:یاسرکافی

گفته شد که انقلاب اسلامی، الان از ناحیه ی پیش تازان انقلابی دچار تهدید است زیرا جبهه ی انقلاب، دچار افت فکری و شخصیتی و دچار تشتت گفتمانی شده است و از کلمات حضرت امیر علیه السلام استفاده کردیم که باید سه ویژگی "اندیشه، فرمان، میدان" را داشت البته دو ویژگی دیگر یعنی "شکیبایی و مقاومت" و "اطاعت و همراهی" نیز، لازم است.

حال به ابعاد کار محتوایی می پردازیم تا بفهمیم در سه حوزه ی اندیشه، فرمان و میدان چه باید بکنیم.

ابعاد کار محتوایی:

الف. اندیشه:

ما با یک تفکر دینی به صحنه زدیم. یک قرائت متفاوت از حضرت امام ره وارد صحنه شد و موجب انقلاب گردید. بعد از قرائت امام از دین بود که امکان استفاده از ظرفیتهای قرآن و نهج البلاغه در سطحی بسیار بالاتر از آنچه تا آن روز مورد استفاده قرار می گرفت، فراهم آمد.

حال ضلع اندیشه ی ما ، همان قرائت حضرت امام ره از اسلام می باشد که موجب "ما یحییکم" می باشد.

اضلاع اندیشه ای حرکت امام:

اما این ضلع اندیشه، چند لایه ی معرفتی دارد:

الف. اندیشه ی توحیدی (کلام انقلابی)

ب. اندیشه ی اجتماعی (مکتب سیاسی امام)

ج. اندیشه ی راهبردی (طرح راهبردی انقلاب)

مکتب امام آموزه هایی در هر سه لایه داشت.

اگر این لایه های اندیشه ای را به انقلابی ها برسانیم، این اعوجاجات در جبهه ی انقلاب از بین می رود.

الف. اندیشه ی توحیدی:

خداوند با تمام اطرافمان، به دنبال هدایت ما است. خداوند با چیزی فراتر از آموزه ها که عبارت از متون باشد، به دنبال هدایت ما است. این حوادث روزانه همگی دنبال هدایت ما است.

اما در میان الگوهای هدایت بشر، بخشی بر عهده ی آموزه هاست. که یک بخشی از این آموزه ها از طریق متن و لفظ رسیده است حال در چهره ی مندمج مانند لااله الا الله و یا در چهره ی منبسطه که در احکام فقهی می بینید.

مفاد این تعلیمات چیزی جز توحید نیست.

چیستی اندیشه ی توحیدی:

اندیشه ی توحیدی یعنی چه؟

اندیشه ی توحیدی به نگرش های پایه درباره ی خدا، جهان و انسان گفته می شود.

ویژگی های اندیشه ی توحیدی:

  1. این اندیشه در عین حال اینکه ابعاد هستی را بطور کامل تصویر می کند و به سمت بی نهایت حرکت می کند، به جهان نظم شکوهمندی می بخشد.
  2. این اندیشه حاوی همه ی آرمانهای تعالی بخش بشری است.

این سیطره باعث می شود بر همه ی مکاتب فائق بیاید و توان هضم آنها را داشته باشد.

توضیح اینکه یکی از رویه های شهید مطهری این است که ابتدا حرف خوب نظر مخالف را با بهترین تقریر مطرح می کند و سپس حرف خود را مطرح می کند و می گوید شما نمی توانید بالاتر از این بگویید.

سپس در مقام دوم می گوید این حرف خوبی که تو می خواهی بگویی، این حرف شما نیست این حرف ما است. هر حرف حقی از ما است. حرف حق اگر در سینه ی منافق باشد، یک پاره ای است که در غیرجای خود بوده است.

مثلا نوع دوستی هیچ ربطی به لیبرالیسم ندارد، بلکه این از اسلام است. خودشان می گویند که در نظام لیبرالیستی، هر ارزش به ضد ارزش تبدیل می شود. توماس هابز می گوید انسان، گرگ انسان است.

در مکتب اسلام است که بشر تفسیر می شود و هشیار می شود نسبت به واقعیتها و از دلهره ها خلاص می شود.

  1. اندیشه ی توحیدی از درون انسان بوسیله ی فطرت پشتیبانی می شود.

فطرت، امّ المعارف است و همه دارند ولی شکوفا نیست. رویش غبار آمده است. دفینه است. حجابهایی که تا ما از آن بالا تا پایین آمده ایم روی فطرت گرفته شده است. و این فطرت، خود علم است. فطرت اصل دین است. برای همین کار پیامبران این است که این دفائن العقول را آشکار کند. پیامبران نمی خواهند چیزی در کلّه ی انسان بکنند.

  1. اندیشه ی توحیدی، به اندیشه ی حیات فردی بشر محدود نمی شود.
  2. نظام اندیشه ی توحیدی مبتنی بر توحید است.
  3. موحد، درباره ی کمال انسان و انسان کامل و جمال جامعه و جامعه ی کامل صحبت می کند. در واقع موحّد نظریه ی سعادت یا پیشرفت انسانی را ارائه می کند. مثلا: تربیت توحیدی، درباره ی سعادتمند زیستن و به سمت سعادت حرکت کردن بحث می کند.
  4. نکته ی قابل توجه اینکه مراد ما از اندیشه ی توحیدی، آن اندیشه هایی است که مستقیما از منابع دینی استفاده می شود. این اندیشه ی استنباطی و استنطاقی است. از متن بدست آمده است.

وجه تسمیه کلام انقلابی:

اندیشه ی توحیدی را کلام انقلابی گفتیم، بخاطر اینکه آن حیات نوینی که ما در آن هستیم، انقلاب است و اندیشه ی توحیدی دارد این حیات نوین را ارائه می کند.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه نهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری1

استاد حجت الاسلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

این انقلاب یک پدیده گرانقیمتی است فلذا به جدّ باید به خواسته هایش بپردازیم و برنامه بریزیم تا در خدمت آن باشیم.

بیان یک تحلیل پایه:

جهت این امر ابتدا یک تحلیل پایه را با هم مرور می کنیم.

مقدمه اول: تشتت فکری در جامعه ی انقلابی و عدم وجود مراکز تأثیرگذار فرهنگی-انقلابی

یک مسأله ای را که باید مورد توجه قرار داد، مسأله ی تشتت فکری جامعه ی انقلابی است.

جامعه ی انقلابی یعنی جبهه ی انقلاب یعنی السابقون السابقون، کسانی که صدای انقلاب را شنیده اند و هزینه می کنند از جان و مال و آبرو، اینها با یک فکری از دیگران متمایزاند که همان فکر انقلابی است.

فکر انقلابی، همان است که آقا می گویند همان سخن نویی است که آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود.

اینجا یک نکته را باید مورد توجه نمود که دو بلوک شرق و غرب، تفکرات خود را به اسم علم به خورد جهان داده و می دهند. یعنی آنچه را که انقلابی ها پس زده اند، الان اسمش علم است و این فکری را که انقلابی ها مطرح می کنند، سخن محجوری است و فعلا سخنی غیر علمی است.

انقلاب اسلامی ایران، یک پارادایم جدید است و اساساً خود بیانیه ی گام دوم، خود این بیانیه موجب افتخار است که بعد از 40 سال همان حرفهای 40 سال پیش را می زنید ولی امروز کسی شما را مسخره نمی کند.

پس این حرف درستی است که ما به آرمانهای خویش خیانت نکرده ایم. یعنی هرچند در عمل، این آرمانها بطور کامل جاری نشده اند ولی همین که این آرمان را حفظ کرده ایم بسیار مهم است.

امروز الگوی حل مسأله و به عبارتی محیط فرهنگی پیرامونمان ضدّ این نگاه رهبری است. امروزه ما تقریبا 4000 متولی کارشناسی داریم که اصلا آنتشان در مسجد نیست و اصلا فکر انقلابی را نمی فهمند و از تصمیمات انقلابی، هول و هراس دارد. اینها برای جامعه، نسخه می پیچند و بدنه ی اجرایی آنرا اجراء می کند.

این کارشناسان وقتی با علوم انسانی تربیت غربی تربیت می شوند، جور دیگری می فهمند. حال این می شود مدیر و تأثیر گذار بر طرح ها و اصلا نمی تواند تفکر انقلابی را برتابد.

این از یک طرف و از طرف دیگر کانون های باسابقه و دارای حضورهای نزدیک به صحنه و نیازهای لحظه نداریم که به خلق و آبیاری اندیشه ی مترقی انقلابی بپردازند.

سال 73 حضرت آقا گلایه می کنند که در عرصه ی فرهنگی مراکز پرقدرتی وجود ندارد. و سپس در ادامه می فرمایند گلایه ی بزرگ تر این است که وقتی چند نخبه ای وارد فرهنگ می شوند می بینیم بعد از مدتی وارد عرصه ی سیاست می شوند.

این کشور الان از جهت فرهنگی دچار ولنگاری است. و این ناشی از این است که نخبه ها وارد عرصه ی فرهنگ نمی شوند یا اگر وارد می شوند باقی نمی مانند بدلیل بی اهمیّتی که به آنها می شود.

پس وضعیت ما الان این است.

مقدمه دوم: ضعف و پریشانی جبهه ی فرهنگی انقلاب در نتیجه ی ضعف مراکز و نخبگان تأثیرگذار فرهنگی

نتیجه این شده است که جبهه ی انقلاب نیز افت زیادی پیدا کرده است نسبت به اندام رشد یافته ی انقلاب. هرچند نسبت به اول انقلاب خیلی جلوتر هستیم ولی اینهم درست است که انقلاب اسلامی خیلی قد و قامت گرفته و فرهنگ که به مثابه ی عقل برای این بدن است، به این اندازه رشد نیافته است و دچار افت جدی عقلی هستیم.

علاوه بر اینکه دچار پریشانی فکری نیز هستیم.

جزو مصیبتهای ما است که بچه های حزب اللهی وارد علوم انسانی غربی شده اند و دارند همان نسخه های غربی که سمّ مهلک برای کشور است با قصد قربت برای کشور می پیچند.

مقدمه سوم: عدم عزم انقلابی در نتیجه ی ضعف و پریشانی فکری-فرهنگی

اگر این آشفتگی فکری باشد، نمی شود عزم انقلابی کرد.

ببینید که بچه های انقلابی چقدر حرف واگرا و متفاوت می زنند و در نتیجه نمی شود به عزم راسخ رسید و اگر به عزم راسخ هم برسیم، کاملاً واگرا عمل می کنیم.

مقدمه چهارم: نیازمندی انقلاب به فکر انقلابی

فلذا ما الان احتیاج داریم که جامعه ی انقلابی احساس کند که یک فلسفه ی مستقل حیات دارد و یک اندیشه ی برتری دارد "إن کنتم اعلون ان کنتم مؤمنین " که مستقلا بعداً توضیح می دهیم.

باید علاوه بر اینکه باور به مکتب انقلاب داریم باید دارای فکر انقلابی نیز باشیم. باید در هر حوزه ای باید ایده ی تمدنی داشته باشیم مانند تعلیم و تربیت، اقتصاد مقاومتی، جایگاه زن، هنر و ... . مثلا ایده ی تمدنی شما در تعلیم و تربیت چیست؟

مقدمه پنجم: نسبت داشتن دین و دنیا، جوهره ی اصلی مکتب امام و عامل دشمنی نظام سلطه با انقلاب

گام دوم انقلاب، گام صراحتهای انقلابی است. ما هرچه می بایست حوصله می کردیم و خود را حفظ می کردیم این در گام اول محقق شد و الان همه پذیرفته اند، حالا نوبت ویرایش های اساسی انقلاب است که آقا می فرمایند همان چیزی که جوهر اصلی در مکتب امام می باشد.

این جوهر اصلی در نگاه امام چیست؟

حضرت آقا می فرمایند که هرچند دغدغه ی اساسی حضرت امام ره، توحید است ولی جوهر اصلی که همین امتداد توحید است، نسبت دین و دنیا است.

یعنی از نظر امام ره، باید دین مهندس و مدیر دنیا باشد.

و بعد آقا می فرمایند که چون جوهر اصلی انقلاب این است، لذا لن ترضی عنک الیهود و النصاری.

مقدمه ی ششم: شرایط لازم برای پرچم داری انقلاب

فلذا ما رسیده ایم الان به مقطعی که باید خیلی صریح تر از قبل اسلام را مطرح کنیم. اصلا اسلام بطور کامل در این کشور جاری نشده است. ما امروز با اسلام های متعددی روبرو هسیتم. مانند دوران حکومت حضرت امیر علیه السلام که همه ی گرفتاری هایش در داخل خود جهان اسلام بود. امروز دعوا بر سر اسلام ناب است. که به فرموده ی حضرت امیر علیه السلام: ....و لایحمل هذا الالم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق

پرچم دار افراد معمولی نیستند، بلکه خط را نگه می داشتند و هدف را نشان می دهند.

حال کسانی می توانند پرچم دار باشند که :

اولا اهل بصر باشند. یعنی آگاهی داشته باشند. وضعیت واقع را بدانند.

ثانیا اهل صبر باشند. شکیبا باشند.

ثالثا اهل دانایی باشند. اصلا اندیشه ی دینی داشته باشند. اساسا بدانند حق چه چیزی است.

بعد حضرت ادامه می دهند که فرمان بگیرید و خودسر نباشید. یعنی حرف گوش کن باشید. این عنصر چهارم است؛ اطاعت.

سپس عنصر پنجم را می فرمایند که عجله نکنید تا مسأله را برای خود روشن کنید.

پس سه عنصر شناختی داریم و یک عنصر روحی و یک عنصر رفتاری:

  1. نگرش متعالی دینی داشتن که عنصری شناختی است.
  2. درک صحنه که عنصری شناختی است.
  3. درک رهبری که عنصری شناختی است.
  4. شکیبایی و مقاومت که عنصر روحی است.
  5. اطاعت و همراهی که عنصر مهم رفتاری است.

ما اگر می خواهیم پرچمدارهایمان را حفظ کنیم که اینها خدمت کنند در صحنه و دیگران را وارد صحنه کنند باید به این سه بعد کار محتوایی توجه کنیم:

  1. اندیشه: العلم بمواضع الحق
  2. میدان: البصر
  3. فرمان: لاتعجلوا فی امر حتی تتبیّنوا.
  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی هشتم کلام انقلابی: چگونگی پیروزی انقلاب به عنوان یک حرکت عظیم و منظم با وجود خلأ نظری

استاد حجت الاسلام فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

ما گفتیم که باید دانش به خورد یک حرکت بزرگ اجتماعی داد تا منضبط بماند و منضبط حرکت کند.

در اینجا باید دقت بیشتری کرد.

فرق دانش با اندیشه:

ما دو عنصر را می توانیم از هم جدا کنیم: دانش ، اندیشه.

اینها دو چیز هستند ولو اینکه می توانیم بگوییم که دانش ، یک جور اندیشه است. این حرف درستی است ولی به این عنوان که یک عنصری است که می تواند در حیات انسانی مؤثر باشد و نقش آفرینی کند، ما با دو عنصر مواجه هستیم.

کند بودن تحقق دانش، و عدم برخورداری از سرعت لازم جهت ایجاد انقلاب ها:

عنصر اول، عنصر دانش که تعریف شد.

ویژگی دانش ها این است که شما در یک عرصه ی دانشی نمی توانید به سهولت، حتی یک مسأله ی علمی تعریف کنید.

یک مسأله ی علمی اینگونه نیست که یک معضل در بیرون دیده شود و سپس بلافاصله در مجامع علمی مثل حوزه ی علمیه وارد شود و فوراً درباره ی آن به عنوان یک مسأله تحقیق کنید و پاسخش را بدست آورید.

این اسمش مسأله ی علمی نیست. معمولا معضلات در جامعه با دو نگاه به آن نگاه می شود:

  1. نگاه عرفی: در اینصورت یک مسأله ی سطحی شکل می گیرد.
  2. نگاه علمی: نگاهی که دانشمند به یک معضل می اندازد و آنرا با تقریری خاص، به مسأله ای تبدیل می کند. این مسأله با ذهنیت عادی فاصله دارد. این مسأله از دانایی های زیادی تغذیه می کند. یعنی این مسأله تا مسأله بشود، دانش های زیادی می خورد.

مسأله ی علمی تا بخواهد تقریر شود، کلّی مقدّمات دارد. مثلا شامل ایده پردازی، طرح تحقیق، اجرای تحقیق، بررسی ادله، بررسی نتیجه و ... .

به عبارتی طبع دانش کند است و به اصطلاح می گویند طبع دانش سرد است. لذا با دانش نمی شود به سراغ انقلاب رفت.

این حال و هوای دانش است، و البته بخاطر همین هم است که خیلی ارزشمند است.

فرق دانش با اندیشه و تناسب فکر و اندیشه جهت برپایی انقلابها:

اما یک حال و هوای دیگری نیز داریم که چالاک است. یعنی اینقدر رشته، رشته نیست. چالاک است و اینقدر خود را در نظریه پردازی و ... گیر نمی اندازد. و استشمام های بالایی دارد.

کسی که دارد یک حیات اندیشمندانه در پیش می گیرد، در طراز پایین نمی تواند فکر کند.

اگر یک محیط علمی، اندیشه را نشناسد، مجموعه ی خود را کند و کم تولید می کند. زیرا به اندیشه ها میدان نمی دهد. تا اندیشه ای را مطرح می کنید، می گوید سند این اندیشه چیست؟

یعنی موقعی که بلد نیست به اندیشه میدان دهد، دچار کندی های شدید می شود. اساسا این پدیده را شناسایی نکرده است و نمی فهمد که دانش و اندیشه از هم جدا هستند.

اگر در محیط علمی شما، این اندیشه را نشناسد، این را یک نارسایی بزرگ باید فرض کرد. و ما با این مسأله مواجه هستیم.

پرکردن فاصله ی بین دانش اسلامی و حرکت انقلابی امام ره از طریق اندیشه ها:

این را بخاطر این عرض می کنم که گفتیم که حرکت های عظیم اجتماعی باید از یک اندیشه ای تغذیه کند که مصداقش می شود فراورده های علمی و دانش.

و بعد می بینید که دانش شما چند کیلومتر با صحنه ی فعال زندگی شما فاصله دارد. این موجب می شود که افراد زیادی باسوادند ولی رفتارهای متحجّرانه در مقابل حضرت امام از خود بروز می دهند.

پاسخ این است که درست است دانش ها از حرکت امام فاصله دارد، لیکن امام این فاصله را با اندیشه های خود پر کرده است.

حضرت آقا در اولین جلسه نشست راهبردی می گویند ما در 4 عرصه باید پیشرفت کنیم:

  1. فکر
  2. علم
  3. زندگی
  4. معنویت

یعنی فکر و علم را از هم جدا می کنند. و فرمودند که درست است که علم، فکر است ولی فکر غیر از علم است و فکر مهم تر از علم است.یعنی آن"العلم سلطان"، کم اهمیت تر از عرصه ی فکر است.

لزوم بررسی نظام فکری حضرت امام ره:

پس ما چون اندیشه را نمی شناسیم، می گوییم امام بر اساس احساس عمل کرده است نه دانش و علم. لذا دیگر شروع نمی کنیم مطالعه ی نظام فکری حضرت امام. در حالیکه حضرت امام ، دارد تمدن نوین را با این فکر اداره می کند. نه اینکه هر فعل امام را بخواهید با یک بعد دانشی کلامی یا فلسفی قدیم بررسی کنید.

بررسی تفکر امام و آقا نشان می دهد که ایشان تقریبا از تمام مفاهیم دینی تقریر جدیدی دارند. اصلا منطقه ی تفکر را از یک دغدغه ی فردی موحّدانه آورده اند در یک دغدغه ی تمدّنی.

لذا اصلا نمی توانیم منظومه ی فکری امام و آقا را بیان کنیم.

انقلاب با این سوخت فکری هدایت شده است و تا به الان نیز این سوخت به آن رسیده است. چرا بعد از یک چله ی پرافتخار بر مبانی خود پایبند هستیم؟ زیرا یک نخبگی پشت آن است و باید بلد باشیم این نخبگی را روایت کنیم.

حضرت آقا می فرمایند : "امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه گاه مستحکم فکری را از اسلام استخراج کند. پایه های عمده ی این تفکر همان اصول اسلامی بود که بازشناسی و بازفهمی می شد بدون اینکه مورد بی توجهی قرار گیرد."

پس این یعنی بیانات حضرت امام و آقا را باید دنبال کنیم و الّا فقهمان، فقه فردی می شود.

 

 

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ی هفتم کلام انقلابی: اهمیت دانش ها در تحقق انقلابها

استاد حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسر کافی

بحث این بود که انقلاب با نظام سلطه ی طاغوتی جهانی درافتاده بود که متکی بر تمدن مادی غرب بود که مبتنی بر دانش بود. لذا کار را بر انقلابیون دشوار کرده بود.

تعریف دانش و نقش اجتماعی آن:

دانش، به مجموعه ای از شناخت ها و گزاره های مستدل و به هم پیوسته گویند.

دانش ها در مسیر تبدیل شدن از ایده تا قاعده ی علمی، خیلی واکاوی و بررسی و چکش کاری می شوند لذا در بازه های زمانهای کوتاه از تبدّلهای زیاد در امان هستند.

افزون بر اینکه در دانش، از مقدمات و منطق نیرومندی در قاعده مندی یک گزاره ی علمی استفاده می شود، لذا یک راهگشایی دارد. لذا به آن اعتنای زیادی می شود. دانش، صرف پاسخ بر یک کنجکاوی نیست بلکه مجموعه قواعدی است که جنبه ی کارآمدی دارد.

وقتی اقدامات انسان گسترده می شود و بازه ی آن طولانی می شود، در اینجا با یک یا دو پسند و عواطف و خواهش های دل نمی شود از آن حمایت کرد. باید یک مسیری را با ثبات در پیش بگیریم.

این توجه به عامل انضباط بخش، زمانی ضریب می خورد که شما یک چیزی را در بازه ی طولانی یا گستره ی وسیع بخواهید دنبال کنید. در اینجا نیاز به این عامل انضباط یعنی دانش، بسیار جدی می شود.

حضرت آقا نیز استقبال از دانش می کنند لذا می فرمایند که آنچه در درجه ی اول در قدرت ملی مهم است عبارت است از علم و ایمان. خود دانش قدرت آفرین است.

نیازمندی انقلاب اسلامی بر یک دانش متناسب با دانش نظام سلطه:

گفته شد که مردم ایران فقط با نظام استبداد درونی درگیر نشدند بلکه با نظام سلطه ای متکی بر دانش درگیر شدند. این درگیری علاوه بر اینکه بسیار جدی بود بسیار سخت نیز بود زیرا نظام سلطه کل فاکتورهای حیات بشر را تحت تأثیر تفکر خویش قرار داده بود .

حضرت امام وقتی فریاد کرد اسلام در خطر است، آن کسانی که آشنای در حوزه ی تمدنی بودند فهمیدند که این به معنای یک منازعه ی تمدنی است. زیرا گفتیم که یک عقلانیت کاملا متمایز می شود منتهی می شود به یک عقلانیت کاملا متمایز.

میشل فوکو می گوید از قرن 18 به بعد هر تحول اجتماعی بسط مدرنیته بوده است ولی انقلاب اسلامی در برابر مدرنیته است.

هانتینگتون نیز می گوید مشکل غرب بنیادگرایی اسلام نیست بلکه خود اسلام است یعنی تمدنی متفاوت که مردمانش به فرهنگ جهانشمول خود ایمان دارند.

این منازعه ی امام با منازعه ی منتسب به مصدق فرق می کند. ملی شدن صنعت نفت در همان پارادایم غرب می گنجد همچنانکه امروز می بینیم که خیلی کشورهای غربی بر سر منافع مادی با هم درگیری دارند.

می شود اینگونه خلاصه کرد که این درگیری، با دانش غرب بود. با تمدن غرب بود. با نظام سلطه بود.

اگر درگیری در این سطح بود نیاز به یک زور متناسبی داشتیم. هرچند ایمان ما باعث می شود که هر یک نفر بر ده نفر پیروز شویم ولی از جهت ابزار و امکانات نیز باید قدرت هماوردی نسبی داشته باشیم؛ لذا این انقلاب نیاز به یک دانش بزرگی داشت.

حضرت آقا می فرمایند "مبارزه ی بنیانی با صرف شعارهای پوک نمی شود بلکه نیاز به فکر و یک سدّ مستحکم فکری داریم.

ما در مقابل نظام سلطه می خواهیم بایستیم یکی از این اقتداراتی که نیاز داریم، دانایی است."

عدم وجود دانش اسلامی متناسب با انقلاب امام خمینی ره، جهت تحقّق آن:

حضرت امام انقلابش اسلامی است، لذا دانایی اش نیز باید اسلامی باشد. اما حضرت امام در وسط حیات پر از ذلت و بی احترامی حکومتی طاغوت، می خواهد یک قیام و برخاستن و سرنوشت خود را بدست گرفتن ایجاد کند.

برای این درگیری، در این نقطه یک پشتیبانی دانشی می خواهید. ولی وقتی به این دانش های اسلامی که می خواهد کمک کننده ی حضرت امام باشد وقتی می نگرید می بینید کرانه های آن فاصله اش با این صحنه ی درگیری بسیار زیاد است.

یعنی یک شکاف و خلأ مأیوس کننده وجود دارد. یعنی دانش در یک جایی و حضرت امام خیلی جلوتر در حال مانور بود.

نه فقه مصطلح و فلسفه و اخلاق مصطلح کافی نبودند و الان نیز نیستند. این را مقایسه کنید با مکتب کومونیسم که از هر طرف نگاه می کنید، می بینید مکتب قیام است. لذا آن زمان بسیاری از کسانی که می خواستند با مکتب مدرنیته مقابله کند ذیل پرچم کمونیستم می رفت.

اولین سؤال امام این بود که قیام کنیم یا خیر؟ دانش دینی آن موقع ما نسبت به این سؤال خاموش بود. یا می گفت ما اهل جهاد نیستیم بلکه اسلام، دین دفاع است. و این نتیجه ی تبلیغ غربی ها بود که می گفتند اسلام دین خشونت است و اسلامیون در واکنش تدافعی دست از ادعای جهاد ابتدایی خود کشیدند.

وقتی از جهت دانشی ضعیف باشید، آنها پارامترهای مهم در یک مسأله مانند فرزند آوری را بررسی می کنند و سپس با تحت تأثیر قرار دادن آنها مانع رشد جمعیت می شوند و حتی از خود شما کمک می گیرند جهت اختلال در این پارامترها. چون شما علم ندارید که این پارامترها در رشد جمعیت مؤثر است ولی آنها می دانند.

فقه الان برای یک حیات فردی طراحی شده است و فکری برای نهضت تمدن سازی ندارد.

لذا وقتی حضرت امام تصمیم به قیام گرفت با مخالفتهایی روبرو شد.

ایشان فرمودند که این انقلاب را نیز گفتند از ایران باید شروع شود.

و انقلاب حتما باید غیرمسلحانه صورت پذیرد و توسط مردم انجام شود.

و انقلاب با زیرسازی فرهنگی صورت پذیرد.

و به شرق و غرب نباید اتکا کرد.

و آمریکا را باید شیطان بزرگ بدانیم.

و در این حرکت طوفنده مردم خود رهبر هستند.

و زنان نقشی به میزان پیش تازان نهضت دارند و حضور آنها سبب حضور مردان می گردد و عامل سلامت نهضت است. یعنی اسلامی شدن نهضت را از طریق حضور زنان مطالبه داشت.

اینها را امام با تکیه بر کدام الگوی علمی و دانشی دارند می گویند؟!

حضرت امام با صحنه ی سختی روبرو هستند. علم ما علم قیام و اداره ی جامعه نیست در مقابل کسانی که داشتند جامعه را اداره می کردند.

مثلا علم کلام، فقط در جهت اقناع ذهن مخاطبان و نهایتا اسکات خصم است و اصلا به تأمین معرفتهای مورد نیاز زندگی اسلامی فکر نمی کند.

دلیلش نیز این بوده است که شیعه حکومت نداشته است تا بخواهد احکامی مثل جهاد و حکومت داری مطرح شود لذا فقهش بیشتر امور فردی بود.

حضرت آقا حتی گلایه می کنند که بعد از انقلاب نیز پشتوانه های دانشی آنگونه که باید تولید نشده اند.

پس دانشهای زمان انقلاب امام، دارای خلأ است و نمی تواند پشتوانه ی تئوریک امام باشد ولی می بینیم که این انقلاب پیروز شد و قدمهای بزرگی را نیز برداشت. حال سؤال این است که چگونه چنین چیزی محقق شد که حضرت امام با وجود یک خلأ دانشی، انقلابی را محقق کردند که تا کنون نیز ادامه دارد و به قول حضرت آقا بعد از دو دهه همچنان بر سر آرمانهای خود باقی مانده و از آنها منحرف نشده است؟

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه ششم کلام انقلابی: ضرورت آگاهی از نظام سلطه

حجت الاسلام والمسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

اولین نکته قابل توجه که وزن راهبردی جدی دارد این است که نظام پهلوی، تنها یک نظام مستبد داخلی در مرزهای ایران نبود. اینجور نبود که با پادشاهی مستبد و اطرافیانش مواجه بودیم بلکه استبداد داخلی امتداد نظام سلطه [جهانی] بود. [این استبداد داخلی، امتداد اراده های نظام سلطه ی جهانی بوده است.]

به همین جهت برای تحلیل انقلاب اسلامی باید شناختی از نظام سلطه داشته باشیم.

نظام سلطه به تعبیر دینی، آگاهانه جلوی ظهور را خواهد گرفت. فلذا باید ماهیت نظام سلطه را شناخت و باید دید طرح تقابلی توحید در مقابل نظام سلطه چیست؟

اولین ویژگی نظام سلطه: هویت استکباری داشتن

یک نکته ی قابل توجه این است که نظام سلطه ما درباره اش تحلیل داریم و معتقدیم که جوهره ی نظام سلطه، رذیله ای انسانی است به نام استکبار.

حضرت امام می فرمایند استکبار اولین گناهی است که در عالم واقع شده است.

حال این کج روی و آسیب، پشتش شکل گیری نظام سلطه قرار دارد.

دو دشمن اساسی جبهه ی حق و شکوفایی انسان:

اساسا جبهه ی حق و شکوفایی انسان، دو دشمن اساسی دارد:

  1. نفسانیت انسانی (نفس)
  2. شیطنت شیطان

یا نفس مانع حرکت فطری انسان است و یا نفس یک انسان دیگری است که دارد مانع حرکت فطری من می شود.

آن جوهره ای که دارد با شکوفایی انسان مقابله می کند، نفسانیت انسان و شیطان است.

شیطان از جنس از جنّ است و می تواند دشمنی هایی بکند در سبک های متفاوت.

فلذا ما داریم که "من ساس نفسه ادرک السیاسة". کسی بتواند نفس خود را تدبیر نماید او به تدبیر انسان دست پیدا می کند.

حال اگر دشمن را شناختیم می توانیم به مبارزه با آن برویم.

نکته ی دیگر این است که انسان نیز می تواند مظهر ارادی شیطان شود، متخلق به اخلاق شیطانی شود. فلذا اگر شیطان به انسان دسترسی دارد بعضی دقیقا کار شیطان را می کنند که می گوییم شیاطین انسی.

حضرت امام یک اندیشه ی مفصلی در این باب دارد که با شیطان و شیطان انسی چگونه باید تعامل کرد.

لذا وقتی می گویند آمریکا شیطان بزرگ است یعنی اولا یک شیطان انسی است در حد دولت و ثانیا یک شیطان بزرگ است.

لذا این هایی که می خواهند نظر امام را نسبت به آمریکا تغییر دهند، نمی توانند؛ زیرا ایشان بر اساس یک نظریه ی عمیق دینی است که این فرمایش را دارند.

پس انقلاب اسلامی در رویارویی با نظام سلطه است، هرچند ظاهرش این است که با یک نظام استبدادی داخلی درگیر شده بوده است.

این نکته ی اول.

ویژگی دوم نظام سلطه: تکیه ی نظام سلطه بر تمدن غرب با دو پایه ی اساسی علمی و عملی

خوب حالا نظام سلطه متکی است به تمدن غرب.

هر تمدنی از یک عقلانیت تبعیت می کند. انبوهی از فهم ها و برداشتها وقتی نزد انسان یا انسانهایی جمع شود و با این فهم ها و معانی شروع کنند به زیستن، این آهسته آهسته خودش را در تمام ساحات انسانی بسط می دهد و تمدن شکل می گیرد.

پس هر تمدنی ، متکی بر اندیشه های خود در تمام لایه های خود می باشد.

حال نظام سلطه در حال حاضر، متکی بر دانش مادی در تمام لایه های خود است.

حضرت آقا می فرمایند مدیریت غرب بر دنیا دو پایه ی اساسی داشت: 1. پایه ی فکری و ارزشی (علم) 2. پایه ی عملی (سیاسی و نظامی)

اگر علم پیدا کنید، پنجه ی قوی پیدا خواهید کرد.

تمدن از دانایی تغذیه می کند. پس نظام سلطه تکیه بر دانش دارد لذا درگیری با آن بسیار سخت است.

این نکته ی خیلی مهمی است . یعنی کار انقلابیون خیلی سخت بوده است. یعنی فقط ساقط کردن یک حکومت مستبد نبوده است.

نظام سلطه فقط یک کشور نیست. و آمریکا بقیه ی نظام های شیطانی را بسیج می کند علیه یک کشور مظلوم. لذا نظام سلطه شکل گرفته است.

کشورهای زیادی در مبارزه با این نظام سلطه شکست خورده بودند و فقط انقلاب ایران است که مانند صاعقه ای بر سر نظام سلطه فرود آمده است.

پس انقلاب، یک معجزه است.

ابزارهای انقلاب اسلامی، جهت پیروزی بر نظام سلطه:

حال ابزار انقلاب اسلامی بر این نظام سلطه ی پیچیده چه بوده است؟

مقدمتاً اینکه انقلاب اسلامی با دو حرکت به پیروزی قطعی رسید:

  1. ساقط کردن نظام استبدادی در سال 57
  2. برپایی نظام نوین:

ما خیلی سریع نظام نوین خود را برپا کردیم. فقط این نبود که نظام استبدادی را ساقط کنیم یا یک دولت موقت را سالها بر کشور حاکم کنیم. انقلابیون بعد از 50 روز نظام جمهوری اسلامی را برپا کردند.

از اینجا بود که حضرت امام در 12 فروردین فرمودند که اضمحلال نظام های طاغوتی شروع شده است.

و این را نیز فرمودند که با مردم کار را شروع کنید.

سپس به فرمان حضرت امام ره، قانون اساسی نوشته شد و رفراندومی نسبت به آن صورت گرفت. در حالیکه بسیار مقاومت می کردند که این قانون اساسی تدوین نشود. در تدوین قانون اساسی 74 نخبه که 45 تا از آنها مجتهد بودند، شرکت داشتند.

پس این یک نکته ی مهم است که حرکت تثبیت نظام مطلوب، گام بسیار بزرگی بود.

ما با یک نظام سلطه ای روبرو بودیم که اگر در ایران چیزی را دست می زدیم ، این در آمریکا و اسراییل تحلیل می شد.

وقتی این بزرگی نظام سلطه را می بینیم ، به فکر فرو می رویم که این انقلاب چگونه به پیروزی رسید؟

حال باید این مقطع را بررسی کنیم اجمالا که این انقلاب در برابر دشمنان فکوری که به طریق علمی، تخصصشان در اضمحلال انقلابهاست، قرار داشت. برای این پیروزی چه چیزهایی نیاز بود؟

  1. هدف گذاری روشن و ثبات هدف ها
  2. انضباط های روشن و ایده های راهگشا
  3. توان اجتماعی بالایی که یارای تحمل فشارهای متنوع نظام سلطه را داشته باشد.

نظام سلطه پشت سر هم و بسیار متنوع و بسیار جذّاب می کوبد، لذا باید اراده ی بسیار قوی ای مقابلش باشد.

در جلسه ی بعد تفصیل این موضوع را می پردازیم.

  • یاسر کافی