در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

در امتداد مسیر تربیت اسلامی

در اواسط راهی هستیم که به امید خدا، پایانی بس شیرین خواهد داشت، ولی پرفراز و نشیب که توشه آن ایمان است و صبر

دست نوشته و تقریرات یاسر کافی طلبه ی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عج رشته فقه التربیة- قم المقدسة

  • ۰
  • ۰

ضرورت و چرایی روانشناسی رشد (ضرورت مطالعه ی رشد در انسان) :

  1. کشف مقیاس ها و معیارهای مناسب برای هریک از مراحل رشد:

آیا بین سن کودک و قد کودک تناسب است یا خیر؟ یا مثلا نمودار رشد تکلّم یا رشد جسمی کودک چگونه باید باشد؟

  1. کشف و تمایز کودکان بهنجار از کودکان نابهنجار با استفاده از ملاکهای رشد
  2. مقایسه ی مقیاس های مختلف هر سن در زمینه ی رشد شناختی، عاطفی، رفتاری (بررسی سرعت رشد کودک در ابعاد مختلف و در بازه های مختلف سنی)
  3. شناسایی عوامل اثرگذار و بهترین محیط برای بهترین رشد کودک
  4. آگاهی یافتن از سطح مطلوب مربیان (ارایه ی استانداردهایی برای سطح انتظار مربیان نسبت به کودک)

بیان هدف:

آشنایی از تغییرات انسان در تمام ابعاد مختلف و مراحل آن و ویژگی های آن مراحل.

انواع اهداف: (یعنی آنچه را که روانشناسان آن به دنبال آن هستند)

اهداف توصیفی: توصیف کنیم تغییرات فرد را از نوزادی تا بزرگسالی.

اهداف تبیینی-تشریحی (بحث از چرایی) : یعنی چرایی های آن توصیفات فرد را که در بالا ذکر شد نیز بیان می شود.

مثلا می گوید علت اینکه این بچه با توپش شیشه می شکند چون پسردایی اش نیز اینکار را می کند.

اهداف تحقیقی: تحقیق و مشاهدات بالینی انجام می دهد جهت ایجاد یک پایه ی علمی.

مثلا حرکت در چه زمانی محقق می شود؟ اولین پی گردی؟ اولین دندان ها؟ اولین جمله ها؟ دور سر در یک سالگی چقدر باید باشد؟

موضوع روانشناسی رشد:

تغییرات کمی و کیفی در تمام ابعاد روان شناختی انسان.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

روانشناسی رشد (Developmental Psychology)

طرح درس روانشناسی رشد:

  1. بیان هدف
  2. سرفصل ها
  3. منابع
  4. ارزشیابی

طرح درس:

می گویند بجای روانشناسی رشد، اگر روانشناسی تحولی یا روانشناسی رشدی گفته شود بهتر است.

روانشناسی رشد، تغییرات از انعقاد نطفه تا مرگ را شامل می شود.

بیان هدف:

آشنایی از تغییرات انسان در تمام ابعاد مختلف و مراحل آن و ویژگی های آن مراحل.

ابعاد: شناختی، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی، بدنی، جنسی.

مراحل: جنینی، نوزادی، کودکی اول، کودکی دوم، نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری.

پس هدف ما در گام اول، آشنایی است؛ سپس شناخت، سپس تولید علم.

در این کلاس می خواهیم با ادبیات روانشناسی رشد آشنا شویم.

سرفصل ها:

  1. کلیّات:

کلیات در هر درسی، جزء اولین مسائلی است که از آن صحبت می شود؛ که شامل رئوس ثمانیه ی آن علم می باشد. (موضوع علم، تعریف علم، هدف، کاربرد، فوائد، تاریخچه)

  1. اصول رشد:

قواعد حاکم بر رشد و این تغییرات که شامل 6 اصل می باشد.

  1. عوامل مؤثر بر رشد
  2. ابعاد رشد
  3. نظریه های رشد: مانند نظریه ی پیاژه، اریکسون، بالبی، کلبرگ

منابع:

منبع اصلی و فرعی:

  1. روانشناسی رشد با نگرشی به منابع اسلامی (2جلد)  انتشارات: سازمان سمت   نویسنده: جمعی از نویسندگان     (منبع اصلی)
  2. روانشناسی رشد (2 جلد)       انتشارات: سازمان سمت       جلد یک: سیف، کدیور، لطف آبادی؛ جلد دو:لطف آبادی
  3. رشد و شخصیت کودک        نویسنده: هنری ماسن         مترجم: مهشید یاسایی
  4. روانشناسی رشد                  نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد       انتشارات: امیرکبیر
  5. مراحل تحول و رشد انسان              ن: محمدرضا شرفی
  6. روانشناسی رشد                           ن: احدی
  7. روانشناسی ژنتیک  (2جلدی)                      ن: منصور+ دادستان                 ناشر: دانشگاه تهران           
  8. نظریه های رشد    (ویژگی: نقد و بررسی در پایان هر نظریه)                           ن: ویلیام کرین           ترجمه: خویی نژاد             انتشارات رشد
  9. روانشناسی رشد از انعقاد نطفه تا کدکی از کودکی تا مرگ  ن:لورابرگ م:سید محمدی    انتشارات رشد    (منبع دانشگاهی)
  10. دیدگاه پیاژه                 نویسنده: منصور               انتشارات: دانشگاه تهران
  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

بررسی مکاتب شاخص تربیت اسلامی

مشهد مقدس

زمستان 1400

استاد غنوی مقرّر نظام تربیتی استاد صفایی حائری:

در اندیشه های مرحوم صفایی حائری ، تربیت نقش بسیار ویژه ای دارد و اندیشه ی ایشان اصولاً تربیت محور است. علاوه بر اینکه ادبیات تولید شده ی توسط ایشان حول تربیت بسیار زیاد است ، حتی شروعشان در مباحث مختلف مثلا نظام سیاسی اسلام، یک شروع تربیتی است با اینکه به نظر می رسد که در فضای سیاسی بیشتر ناظر به روند تشکیل و صعود و سقوط قدرتها باشد؛ یا مثلا در بحث انقلاب، تأکیدتشان روی انقلاب فرهنگی است.

نقاط کلیدی نظام تربیتی استاد صفایی حائری :

اولین دغدغه ایشان، استناد و اصالت طرحشان است که مستند به مدارک دینی و عمدتاً آیات قرآنی باشد.

این دغدغه از ابتدا برای ایشان همیشه بوده است.

همین طور می بینید که ایشان، قایل به یک نحو انسجام مستقل طرح مباحث دینی می باشند.

از نگاه ایشان دین یک مجموعه ای نیست که نیازمند به عاریه گرفتن از جاهای دیگر باشد. ایشان تفکیکی نبودند و اعتقاد زیادی به ارج نهادن اندیشه های دیگر بودند ولی به انسجام مباحث دینی قایل بودند. یعنی قایل به نظام وارگی معارف دینی بودند. خلاصه اینکه ایشان دغدغه ی بالایی داشتند در استناد.

در استناد نیز دغدغه ای داریم که آورده هایی از فلسفه و عرفان داریم که در عین احترام، گاهی اوقات با برداشهای قرآنی ممزوج می شود و در برداشت قرآنی ما تأثیر می گذارد.

تربیت از نگاه دینی، آغاز همه چیز بود. مثلا وقتی طرح نظام ها را ارائه می دهد و می خواهد نظام های دینی را ارائه دهد، اول نظام تربیتی است بعد از آن نظام فکری و بعد نظام اخلاقی و ... است؛ که واقع رفتار رسول خدا نیز از ابتدا بر تربیت بود.

اهداف تربیت از نظر ایشان:

ایشان با توجه به آیات قرآن که هدف هدایت را تصویر می کند، اهداف تربیتی را مشخص می کنند:

  1. آزادی: با توجه به آیاتی مانند انا هدیناه السبیل.... . به این معنا که انسانها باید امکان انتخاب پیدا کنند. انسانها دارای پیش داوری های متنوعی هستند؛ و اگر کسی می خواهد انسان را به مرحله ی انتخاب برساند، باید قدرت های متنوعی داشته باشد.

و در انتها نیز شما نیستید که انتخاب می کنید و تشکیل جامعه ی دینی در ابتدا موکول به این است که مردم جامعه پاسخ به دعوت اسلامی دهند.

  1. و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ هدف دوم اجتماعی که در دعوت انبیاء می بینیم این است که همه ی شرایط را فراهم کردند که انسانها خودشان قیام کنند. تربیت باید به قیام انسانها بیانجامد.

ایشان تصویر متفاوتی از قسط و عدل داشتند. حرکت انبیاء در جهت قسط می باشد و مخالفین انبیاء قاسطین هستند که ضدّ قسط هستند.

  1. اقامه ی جامعه ی دینی؛ زمینه های لازم برای درگیر شدن و قیام و تشکیل جامعه ی اسلامی. "و انزلنا الحدید فیه بأس شدید"

ایشان تأکید شدیدی بر پرهیز از التقاط داشتند که به دو شکل ممکن است رخ دهد: صرف گرفتن نظرات غیر اسلام یا آمیختن نظر اسلام با غیر اسلام.

استاد گلپایگانی مقرّر نظر شهید مطهری:

شاخص های مباحث شهید مطهری در باب تربیت:

تعریف تربیت:

شهید، تربیت را ساختن و صنعت نمی دانند. تربیت مثل درست کردن یک لوح سفیدی برای یک فرد نیست. تربیت اینگونه نیست که یک خمیرمایه ای مانند فرزند داشته باشد مانند مومی که می خواهد آنرا آنگونه که می خواهد بسازد. تربیت فن شکل دهی حالات نیست. نمی خواهد فقط ملکه ای ایجاد شود.

تربیت یعنی به فعلیت درآوردن استعدادها و قوای وجودی متعادلاً و متوازناً. یعنی یکبار می خواهید فرزند را درست کنید ولی یکبار می گویید این فرزند همه چیز در وجودش دارد فقط باید آنرا شکوفا کنید. مثلا در این دانه ی سیب، بطور بالقوه یک درخت سیب است و شما نمی خواهید درخت سیب را درست کنید بلکه می خواهید شکوفا کنید این استعداد درون دانه ی سیب را و آشکار کنید این استعداد را.

فایده ی این تعریف:

کل نظام تربیتی و آموزشی با این تعریف می تواند تغییر کند. الان نظام آموزش و پرورش می خواهد کودک را بسازد یا شکوفایش کند؟ صرف ریختن علوم در ظرف وجودی این کودک، نظام انباشت، نظام حفظ، تربیت نیست.

برای به فعلیت درآوردن تربیت چه باید کرد؟

این بحث متوازن و متعادل بودن پرورش، در بحث شهید جدی است.

ایشان سه عامل برای تحقق تربیت بر می شمارند:

  1. آزادی یعنی رفع مانع
  2. امنیت
  3. ایجاد زمینه که مراد همان تغذیه ی تربیتی است؛.

مثلا یک گیاه را در نظر بگیرید. این برای رشدش نیاز به محیط مناسب دارد جهت تغذیه. دوم باید مانع نداشته باشد. سوم باید مواظبت کنیم از این گیاه که کسی لهش نکند.

در اینصورت ترس، نمی تواند عامل تربیتی باشد.

بحث متعادل بودن در تعریف تربیت یعنی چه؟

انسان سه حیطه ی وجودی، تربیت عقلی و معرفتی، تربیت قلبی، تربیت بدنی دارد.

تربیت عقلی:

تربیت عقلی، چگونه محقق می شود؟ با همان سه ویژگی آزادی ، تغذیه، امنیت.

ولی برای اینکه عقل تربیت بشود، حتما و حتما باید نظام فکری وجود داشته باشد. اگر در مغز ما انباشت اطلاعات حاصل شود، صرفا اینجا خفگی تربیتی برایش حاصل می شود نه تربیت فکری.

نظام یعنی بجای اینکه انباشت دانش داشته باشید، بینش دارید. یعنی نیاز فکری شما در چه حیطه ای است، در همان مورد معرفت کسب کنید.

تربیت قلبی:

یا همان تزکیه. اخلاق بیشتر به اخلاق قلبی احاله می شود.

تربیت بدنی:

در اسلام روی کار به عنوان تربیت بدنی تأکید می شود تا ورزش. بدن مرکب عقل و قلب است.

شروع تربیت از کجاست؟

بسیاری معتقدند که اصل تربیت باطن انسان است ولی درست این است که تربیت شروعش باید از ظاهر باشد. برای تربیت کودک شهید می گویند که از ظاهر شروع کنید . ولی توجه شود که ظاهر شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. بعضی در تربیت، ظاهر را در نظر نمی گیرند و می گویند مهم قلب است.

آیا تربیت دست خداست یا دست مربّی است؟ آیا انسان اصلا باید وارد بحث تربیت شود زیرا هدایت دست خداست؟

بحث شهید این است که شاید بین هدایت و تربیت باید جدا کنیم. مثلا در آن دانه ی سیب که تبدیل به درخت سیب شود، دست ما نیست ولی کاشتن این دانه دست ما می باشد. تربیت یعنی انجام آن سه مؤلفه ولی اینکه با انجام این سه مؤلفه، دانه به درخت سیب تبدیل شود این دیگر دست ما نیست.

لذا تربیت برنامه ریزی می خواهد. اینکه مقدار کود چقدر باشد، نوردهی چقدر باشد و ... همه در تبدیل شدن این درخت سیب مؤثر است.

در باب عوامل تربیتی نیز، ایشان 12 عامل ذکر می کنند.

حال این سؤال است که اول ما باید خود را تربیت کنیم و بعد دیگران یا همزمان می تواند باشد؟

در اندیشه ی شهید، تربیت دیگران همزمان با تربیت خود است.

استاد وکیلی مقرّر علامه طباطبایی:

حضرت علامه، بطور تخصصی وارد تربیت نشده اند و بایستی نظر ایشان را از آثاری مانند المیزان اصطیاد گردد.

طرح راهبردی علامه در تربیت:

  1. نگاه توحیدی پایه و اساس نظام تربیتی توحیدی ایشان می باشد.
  2. باور به وجود خداوند متعال و معاد. نتیجه ی معاد، ادراک حقیقت توحید می باشد.
  3. مبنای انسان شناسی مبنی بر اینکه بالاترین سعادت انسان رسیدن به درجه ی ولایت است. یعنی بین چیزی و چیزی هیچ چیزی فاصله نباشد. انبیاء آمده اند که انسان را به مقام ولایت سیر دهند.

در ادبیات اسلامی بجای تربیت، بیشتر تزکیه استفاده شده است.

  1. هدف نظام تربیتی، رسیدن به مقام ولی اللهی و ادراک مقام توحید در تمام شؤون.

تربیت در این فرآیند شکل می گیرد که نقطه ی اصلی تربیت این است که ابتد به متربّی بیاموزانیم و سپس دائما تذکر و یادآوری داشته باشیم. و اولین نقطه ی آموزاندن، آموزاندن توحید و مفهوم توحید است. اگر شخص توحید را به شکل صحیح بفهمد، خودبخود از صفات رذیله خارج می شود.

به تعبیر دیگر نظام تربیتی علامه، یک چرخ دنده ی محوری وجود دارد که اگر این را تغییر دهیم، بقیه ی چرخ دنده ها تصحیح می گردند که عبارت باشد از توحید. هرچند می شود روی تک تک چرخ دنده ها تمرکز کرد ولی الگوی راهبردی نیست.

ایشان می فرمایند این از معجزات تربیتی قرآن کریم است.

ایشان می فرمایند بحث تربیت را در مقام عمل، باید از مسأله ی نماز آغاز کرد و آنقدر پیچ و خم نمی داده اند. نماز از منظر ایشان، یعنی توجه و تذکر به توحید.

از نظر علامه، بقیه ی جنبه های دیگر تربیت مانند تربیت عقلی یا تربیت بدنی، جنبه ی مقدمی دارد. تمام نظام فقهی و اخلاقی ما بسط یافته ی مسأله توحید است.

پس از نظر ایشان اولین چیزی که می خواهید به شخص بیمار مأیوس ارائه دهید، توضیحی از توحید است. زیرا شخص ناامید و مأیوس، نمی داند که علت العلل خداوند است و نمی داند که با کجا بایستی متصل شود.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دوم تربیت اعتقادی

حجت الاسلام و المسلمین سید نقی موسوی

مقرّر: یاسرکافی

مقدمه چهارم:

نسبتی بین اصطلاح تربیت دینی به معنای قسمی با تربیت اعتقادی وجود دارد.

معنای قسمی تربیت دینی که امروزه بیشتر همین معنا لحاظ می شود، یعنی تربیت ایمان و التزام. آن مخّ دینداری. آن مناط و معیار اصلی دینداری. آن تربیتی که تلاش می کند، مفهوم و دالّ مرکزی دینداری یعنی ایمان، التزام، دلدادگی را بارور کند.

گاهی اوقات تربیت دینی را در اصطلاحات تربیتی آموزش دین و آموزش دینی بکار می برند، نه اینکه منظورشان فقط آموزش باشد بلکه معنای پرورش نیز در آن منظور می باشد، مگر اینکه قرینه ای در میان باشد که بگوید فقط آموزش در اینجا منظور است.

آموزش دین و آموزش دینی تقریبا یک معنا مساوی با تربیت دینی مقسمی ، و در نتیجه با تربیت دینی قسمی هم معنا نیست.

مقدمه پنجم: تفکیک آموزش دین با آموزش دینی

ابتدائاً عرض می شود که آموزش دینی به معانی زیر می آید:

در یک اصطلاح آموزش دینی یعنی آموزش محتوای دین. آموزش دینی، منظور همان آموزش دین است. این یاء، یاء اضافی است؛ نمی دانیم چکار می کند. در این معنا، آموزش دینی یعنی محتوای کتاب مقدس را آموزش می دهد.

در اصطلاح دوم گاهی اوقات آموزش دینی که می گویند یعنی آموزش شما موصوف به دینی باشد. یعنی حتی اگر آموزش فیزیک هم می خواهید بدهید، آموزشتان آموزش دینی باشد، چه در فرم، چه در محتوا. چه در اصول، چه در محتوا. چه در قواعد، چه در محتوا.

یعنی آموزش زمین شناسی، حواست باشد دینی آموزش بده! یعنی کودک را خداباور بار بیاوری. یعنی بداند خدا این زمین را آفریده است. این شد محتوا. یا روش ، روش اسلامی باشد. مثلا اختلاط نامحرم نشود.

پس این اصطلاح دوم به سه صورت بکار برده شده است:

گاهی مراد این است که فقط محتوا، دینی باشد.

گاهی مراد این است که روش ، دینی باشد.

گاهی مراد این است که روش و محتوا ، هردو دینی باشد.

در اصطلاح دیگر آموزش دینی یعنی آموزشی که منبع آن دین است در مقابل آموزش عقلی و شهودی.

و اما آموزش دین:

آموزش دین دو کاربرد دارد:

  1. آموزش دین، در واقع گاهی به معنای آموزش دینی است؛ یعنی کلمه ی دوم گاهی اوقات مضاف الیه است ولو اینکه وصفی دارد بکار می رود. برخلاف آموزش فیزیک. در اینجا کلمه ی دوم، محتوای آموزش است. ولی این آموزش را بر چه اساس انجام می دهیم، بر اساس تئوری های پداگوژیکی و علوم تربیتی و تربیتی.

پس در مثل آموزش ریاضی و فیزیک و شیمی، این سؤال که آیا فیزیک و شیمی و ریاضی، منبع تربیت است یا محتوای تربیت، مطرح نیست ولی این سؤال نسبت به اصطلاح آموزش دین یا آموزش دینی مطرح است که این دین یا دینی، محتوای تربیت است یا روش تربیت است یا منبع تربیت است؟

  1. حال گاهی هم می گویند آموزش دین، ولی آموزش دینی مدّنظرشان نیست. یعنی نگاهشان کاملا ضدّ دینی است یا مثلا تقلیل گرایانه و سکولاریستی است.

مثلا کشوری مثل ترکیه، آموزش دین می دهد و برای آموزش دینش مثلا زندگی پیامبر ص، یک مستشرق می آورد که اصلا دغدغه ی ایمانی ندارد، بلکه می گوید من فقط مورّخ هستم. در اینجا آموزش دین می دهد ولی آموزش دینی نمی دهد. بلکه بشرط لای از آموزش دینی است یعنی موصوف به آموزش دینی نمی باشد.

در اینجا بحث از ، دین اخلاقی و دین معنوی زده می شود در حالیکه فی الواقع خنثی است.

این نگاه در مقیاس بین المللی دارد ترویج می شود و نسخه ی قرن 21 برای تربیت دینی این است. که شما آموزش دین داشته باشید ولی به نحو سکولار.

به تعبیر دقیق تر بجای لائیتسه و حذف دین از مدارس و بجای ابقای دین و گسترش دین در مدارس، پروژه ی کنترل دین در مدارس کلید خورده است و نتیجه اش سکولاریزه کردن پنهان است. یعنی کاملا با نگاه تاریخی و پدیدارشناسانه و خنثی می گویند که دین اسلام و مسیحیت و یهودیت اینها را می گوید ولی بچه ها آدم باشید؛ بااخلاق باشید.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه پانزدهم کلام انقلابی: چیستی و اهمیت کلام انقلابی 2

استاد حجت السلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

مقدمه پنجم: علم کلام، پشتیبان حیات دینی و زندگانی جامعه

توضیح داده شد که یک میدان و قلمرویی از معارف را داریم در سه ساحت توصیف جهان هستی،ارزش گذاری، راه و رسم زندگی.

اسلام در همه ی این حوزه ها مفصل واقع شده است و ما به تفسیر این معارف می پردازیم.

یک ساحت دیگر معرفی کردیم به اسم کلام.

مردم با یک اندیشه ای دارند زندگی می کنند و این اندیشه دین شان است. این اندیشه با دین فاصله دارد و این فاصله باید طی شد. این اندیشه نیز تخصصی و جدا، جدا نیست، بلکه یک معجون است. انسان با تکیه بر اندیشه اش می فهمد که کجاست و چه چیزهایی دغدغه اش و چه چیزهایی را باید رعایت کند.

این اندیشه دارد جامعه را مدیریت می کند.

ما در اینجا یک دانشی را نیاز داریم متکی بر دانش های پایه یعنی فقه، اخلاق، معارف بطوریکه هویت معرفتی مردم و انسانها را دارد نگاه می کند و دارد قضاوت می کند که چه چیزی اش کم است یا نارساست و پیشنهاد می کند چه چیزی نیاز دارد. ما به این علم کلام می گوییم.

بنابراین متکلم اندیشه ی ذهنی مردم را نگاه می کند و از این طرف نیز دستی در مخزن معارف دینی دارد.

هر فرهنگ و هر ذائقه ی مردم، یک سطحی مشخص از معارف را می پذیرد، در یک قالب مشخصی می پذیرد و ... .

متکلم، شریف ترین کارش، پخت و پز طعامی است که روزانه مردم تغذیه اش می کنند. متکلم، محتوای معرفتی را آماده می کند. متکلم، معلّم هم نیست. معلّم، این محتوا را آموزش می دهد. مربّی، این را تبدیل به عقیده می کند و ... .

اگر متکلم را حذف کنیم، ساحت دانش های حوزوی با ساحت عطش های جامعه ارتباط برقرار نمی کند.

علم کلام است که چون زبان هردو طرف را می فهمد، رابط بین این دو بخش می شود.

پس علم کلام پشتیبان حیات دینی و حیات متعالی است. علم کلام به صورت عقیده، خورانده می شود.

الیه یصعد الکلم الطیّب.

علم اعتقادات، پشتیبان زندگی است، بلکه هویّت افراد را تعیین می کند. لذا به مرور عقاید نیاز داریم و اسلام بسیار تأکید بر مرور عقاید داریم، مثلا امر به خواندن 5 وعده نماز در هر روز، نمازهای مستحبی، ذکرهای برای هر ساعت، خواندن قرآن و .... .

حال اگر کسی کارش به این عقیده بر گردد، کارش، خیلی مهم می شود.

این عقیده در آشپزخانه علم کلام ساخته می شود.

این عقاید، یک اتمسفری می سازد که تنفس در این عقاید اگر سالم باشد، موجب تعالی فرد می شود.

حال متکلم کارش رصد است. رصد حیات. یا سنجش نیازهای این حیات. این حیات برای اینکه ببالد به چه محتوایی نیاز دارد.

هنر متکلم این است که از آن منابع دینی خام، یک محتوای پخته شده ی متناسب با ذائقه ی مردم بسازد.

الان همه اعم از سیاستمدار، اقتصادمدار، هنرمند و ... دارند شکایت می کنند که از پشتوانه ی دینی ارتزاق نمی شوند و چیزی به دستشان نمی رسد.

علم کلام کاملا مراقب است و حیات را رصد می کند که آنچه را نیاز زندگی مردم است به آنها آماده کند.

مقدمه ششم: چیستی کلام انقلابی

الف. اختلاف اندیشه ای جامعه ی انقلابی با جامعه ی معمولی

حال اگر زندگی انقلابی شد یعنی شخص آماده شده است و بلند شده است که زندگی بشری را ویرایش کند. زندگی انقلابی یک زندگی اصلاحی است. انقلابی، السابقون السابقون است. بلند شده است جهت اقامه ی دین.

ب. اختلاف علم کلام مورد نیاز جامعه ی انقلابی با علم کلام مورد نیاز جامعه ی معمولی و لزوم تولید علم کلام متناسب با جامعه انقلابی

الان مشکلی که هست، یک عده قیام کرده اند برای دین در یک زندگی پرمسأله ی پرمشغله، بطوریکه یک فرد غیرانقلابی از این مسائل آگاه نیست و مثلا دارد در گوشه ی اتاق خود، تحقیق می کند، و حال متکلم ما از این افراد غافل است.

مثل اینکه یک آتش نشان را فرستاده ایم در دل آتش و بجای آنکه توسط سه شلنگ آب پشتیبانی شود، رهایش کرده ایم.

باید به انقلابی تغذیه رساند. این انقلابی باید ارزش کارش را بداند. باید صبر کند. باید.... .

لذا علم کلام حق ندارد در حق هیچ کسی خصوصاً این انقلابی ها، چرت بزند. دائم باید اندیشه خلق کند، ادبیات خلق کند و ... .

الان انقلابی ها فشل اند زیرا تغذیه نارسا است. لذا می بینید که انقلابی ها منفعل هستند. این تهدید هویّت انقلابی هاست.

الان انقلابی گری در تراز فرهیختگی متناسبی نیست. انقلابی، پشتیبانی می خواهد.

انقلابی باید فکر فاخر داشته باشد، و این کار متکلم است لیکن به پشتیبانی حوزه و دانشگاه.

خدای شخص انقلابی، خدایی انقلابی است. خدای انقلابی، سطحی بالاتر از خدای مردم عادی را دارد.

 امام این انقلابی نیز باید انقلابی باشد. دارای طرح باشد و ... .

سؤال های اخلاقی شخص انقلابی، با سؤال های اخلاقی غیرانقلابی فرق دارد.

اینها مشتری های اول متکلّمین هستند.

ج. کلام انقلابی یعنی کلام متناسب با حیات انقلابی

کلامی که برای حیات انقلابی نیاز است مانند کلام عموم مردم نیست بلکه یک کلام مترقّی است و یک اندیشه ارائه می کند.

به این می گوییم کلام انقلابی.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه چهاردهم کلام انقلابی: چیستی و اهمیت کلام انقلابی1

استاد حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

 

گستردگی معارف اسلامی با تأکید بر خردورزی و دارای منابع قرآن، معصوم، تالی تلو معصوم، تجربه:

این جلسه مخصوص به یک رشته ی علمی است که باید با موقف های دیگر تفکیک شود و به مرتبت دارای استقلالی برسد و وزن آن شناسایی شود.

یک مقدمه اینکه ما در واقع فرهنگ اسلامی، به یک حیات فاخری دعوت شده ایم. وقتی دقت می کنیم می بینیم که این فرهنگ، اعتنای کاملی به معرفت نشان می دهد. معارفی را مشخص می کند و حتی واجب می شمارد و به تحریض انسانها به سمت کسب معرفت و خلق معرفت و دانایی سوق می دهد. و این معرفت نیز  محدود نیست. هم در حوزه ی جهان بینی و هم در حوزه ی بایسته های اخلاقی و غیربایسته های اخلاقی و هم رفتارها .

با همین نگاه، معارف زیادی نگاشته شده است بطوریکه این معارف فقط در کتاب خدا نمی باشد، بلکه انسانهایی نیز تبدیل شده اند به منابع حکمت و علم از سینه ی اینها جوشیده و بر سر زبانشان جاری شده است که در عالی ترین رتبه، مقامات معصومین علیهم السلام هستند. اینها نیز به منابع معرفت تبدیل شده اند.

ولی اسلام خودش را محدود به این ها نکرده است بلکه راههایی را مطرح کرده است که در صورت پیروی، قلب انسان نورانی می شود. همچنانکه به تعقّل و تفکّر دعوت می کند. و همین جور تشویق به تجربه کرده است.

تقسیم بندی معارف وحیانی:

اما معارف مستقیم وحیانی یک دسته بندی سه گانه دارد:

  1. احکام در علم فقه مطرح می شود.
  2. ارزشها در علم اخلاق مطرح می شود. و در مرتبه ی بالاتری از احکام قرار دارد.
  3. توصیف جهان هستی که معروف است که می گویند در علم کلام مطرح می شود. و در مرتبه ی بالاتری از ارزشها قرار دارد. و البته خواهیم گفت که ما به آن معارف می گوییم.

چیستی کلام انقلابی:

مقدمه اول: چیستی ذهن جامعه

در اینجا می خواهیم به یک مسأله ای بپردازیم که مورد غفلت واقع شده است.

ما پدیده ای داریم به اسم ذهن جامعه و به دنبال آن با یک نیاز آشنا شویم و سپس با یک ضرورت.

ذهن جامعه یعنی چی؟

ذهن جامعه همان موقف انسانی عموم افراد یک جامعه است که در این موقف انسانی، معنا قرار دارد. مثلا این موقف انسانی می تواند امری عاطفی باشد. یک امر ارزشی باشد. خلاصه یک معنایی وجود دارد.

مقدمه دوم: وجود اندیشه ای مختلف دینی در ذهن جامعه ی دینی

در ذهن جامعه، اندیشه های مختلفی است. ما نگاهمان به اندیشه ی دینی است. اندیشه ی دینی مردم، یک پدیده ی اجتماعی است. اندیشه ی خود یا شما را فقط نمی گویم. بلکه مراد اندیشه ی ما می باشد که یک سری چیزهایی در آن نیست و اصلا چنین باورهایی نداریم و از یک سری باورها نیز گذر کرده ایم و دیگر این تلقّی ها را نداریم.

ویژگی های اندیشه ی دینی:

جامعه دارای اندیشه است. یک بخش قابل توجهی از این اندیشه، اندیشه ی دینی است.

  • این اندیشه دقیقا آن چیزی است که انسان را اداره می کند.
  • اندیشه ی دینی مردم، چیزی است که هویت انسانی را تأمین می کند.
  • اندیشه ی جامعه، یک پدیده ی اجتماعی است که برای فهمش باید به دنبال اندیشه ی دینی مردم جامعه بود. این اندیشه یک پدیده ی فردی نیست.

ممکن است یک جامعه، اصلا به چیزی فکر نکرده باشد، که در اینصورت اندیشه اش از این جهت خالی است و بالعکس.

پس ما باید اندیشه ی دینی جامعه را به دقت بررسی کنیم، جهت ارزیابی این اندیشه و بفهمیم که این جامعه در چه حوزه هایی، دچار خلأ یا ضعف اندیشه ای است. اینها روش قاعده مند خود را دارد.

مقدمه سوم: غیریت علوم اندیشه ای با علوم فقهی، اخلاقی، معارفی

حال یک بحث مهم که مردم چگونه باید بیاندیشند؟ اندیشه ی درست چیست؟

ممکن است در ابتدا بگوییم که علوم حوزوی این اندیشه ها را مشخص کرده اند.

در جواب گوییم که این علوم حوزوی، که همین سه دسته دانشی است که در بالا ذکر گردید، هرچند منبع مشخص کردن این اندیشه است ولی دقیقا خود این اندیشه نیست.

اندیشه ی دینی به یک علم خاصی مربوط نیست بلکه همه چیز در آن است. اندیشه یک وجه جمعی دارد و مثل دانش ها تخصّصی نیست. آمیخته ای از توصیف، ارزش گذاری، ملاحظات حقوقی، ملاحظات فقهی، ملاحظات جامعه شناختی و ... .

آن نکته ی خیلی مهم این است که یک انسان از محیط پیرامون خودش، ده ها تحلیل ارائه می دهد. مثلا اگر انسان اگر از خواب بیدار می شود، محیط پیرامون خود را تحلیل نکند، و نداند کجا است، خوف می کند.

همچنین است در موارد بالاتر که محیط پیرامونی خود را تحلیل فرهنگی می کند.

انسان ها خیلی راحت می اندیشند. یعنی در حوزه های مختلف می اندیشند.

نکته ی بعد اینکه این اندیشه ی او ، اگر چگونه باشد، او را از مخمصه نجات می دهد؟

حال از اسلام می پرسیم تلقی شما در یک موضوع چیست؟ یک تلقی درست می کند که نگاه را به آن موضوع تغییر می دهد. مثلا عرب جاهلی، دخترش را زنده به گور می کرد ولی اسلام می گوید دختر رحمت است.

مقدمه چهارم: چیستی علم کلام

اندیشه ی مطلوب و حیات بخش، چیست؟

ما احتیاج داریم به یک پویش تخصصی که غیر از آن سه حوزه ی تحقیقی است. آنها تحقیق می کنند و حق مطلب را بیان می کنند، ولی این ها تبدیل به اندیشه ی مردم نمی شود.

ما کسانی را احتیاج داریم که با تکیه بر آن دانش ها بتواند تشخیص دهد که چه بسته ی محتوایی باید تبدیل به اندیشه ی جامعه شود.

اسم این اندیشه ها را باید کلام گذاشت و به این اندیشه ها، عقاید انسان ها می گوییم. ما به یک علم عقاید به این توضیحی که دادیم، احتیاج داریم.

کلام، علم عقاید است. اسم آن قسم سوم علم دین که مربوط به جهان بینی است، علم معارف است.

متکلم در این فضا کارش، صرفا دفاع از دین نیست بلکه باید محتوا را به جامعه برساند. اینکه شما صرفا بگویید زیر این زمین نفت است، این برای ماشین بنزین نمی شود بلکه باید این نفت را به بنزین تبدیل کرد، و سپس این بنزین را به ماشین رساند.

به آن شخص که بنزین را تولید می کند، متکلّم و آنکه این بنزین را به ماشین می رساند، معلّم گوییم.

ما به نهادی نیاز داریم که محتوای لازم را برای جامعه آماده کند. مثل آشپزی که از یک سمت با ارباب رجوع در ارتباط است و از یک طرف با صدها مراکز تولید مواد اولیه ی غذا در ارتباط است که اینها غیر از آن غذای آماده را تحویل می دهند، بلکه مواد اولیه ی این غذا از این مراکز تهیه می شود.

این طعام آماده شده، همین اندیشه ای است که باید توسط مبلغین، توزیع شود.

نیازمندی های یک متکلّم:

ما الان از این رشته ی تخصصی غفلت کرده ایم. یک عده نیاز داریم که از یک طرف اندیشه ی اجتماعی و ذائقه ی مردم را ببینند و از طرف دیگر بلد باشند از این منابع دینی تغذیه کنند و مشخص کنند که مردم چگونه باید فکر کنند. فلذا می بینیم امروزه منابر ما ضعیف شده اند؛ و به همین جهت است که دست هنرمندان ما از آثار دینی خالی است زیرا محتوای مناسب ندارند.

متکلم این است نه دانشمند علم معارف. متکلم، اندیشه ی جامعه را می شناسد و می گوید چگونه می اندیشند و چگونه باید بیاندیشد.

متکلّم، محتوا را ارائه می دهد و معلّم این محتوا را ارائه می دهد.

حال اینجا علم کلام جایگاه ویژه ای پیدا می کند و باید روی گفت و گوی دینی مردم خیلی باید تأکید کنید.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه سیزدهم کلام انقلابی: الزامات پرچمداری5- فرمان

حجت الاسلام و المسلمین فلاح شیروانی

مقرّر: یاسرکافی

 

چیستی فرمان:

فرمان یعنی موقف رهبری.

مراد از فرمان یک پدیده ی پویایی است که در عالی ترین سطح بین اندیشه و میدان، تناسب و تعادل و تفاعل ایجاد می کند. از یک طرف سعی می کند اندیشه را به ساحت عینیت نزدیک کند و از طرف دیگر عینیت را به منبعی برای تغذیه ی اندیشه تبدیل می کند.

به عنوان مثال حضرت آقا در مورد حادثه 7 تیر قضاوت می کنند، قابل توجه است:

"وقتى به حادثه‌ى هفتم تیر نگاه مى‌کنیم، معناى بزرگى در این واقعه‌ى تلخ وجود دارد، که با همه‌ى تلخى، آن معنا شیرین است؛ و آن عبارت است از زنده بودن، پویا بودن، بالنده بودن انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى. درست مصداق این آیه‌ى شریفه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ الله مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» این یک مثال قرآنىِ الهى است که مصداق آن در زمان ما، انقلاب، نظام اسلامى و رهبرى است و تجسمِ آن، امام بزرگوار ماست که این‌ها زنده‌اند؛ درخت بالنده‌اى هستند که ریشه‌هاى آن سالم است، در معرض امتحانهاى گوناگون قرار مى‌گیرد، دچار مشکلات متعدد و گوناگونى مى‌شود؛ اما بعد از برگ‌ریزان و بعد از یک خزان، باز طراوت بهارانه‌ى دیگرى به سراغش مى‌آید و میوه مى‌دهد و برگ و بار نشان مى‌دهد و زنده بودن خودش را به همه ثابت مى‌کند."[1]

همچنین طبق بیانیه ی گام دوم انقلاب، ایشان تأکید دارند که انقلاب یک پدیده ی قدرتمند است ولی امکان ویرایشش است.

در مورد نظام اسلامی نیز می فرمایند که در برابر پدیده ها و موقعیت های نو، فاقد ادراک نیست هرچند به اصول خود شدت پایبند است.

فاصله ی بین مطلوب و فضای حاضر طی شدنی است به مدد قدرت جوانان با انگیزه، پس جمهوری اسلامی نیز متحجّر نیست.

پس انقلاب متحجّر نیست، نظام اسلامی نیز متحجّر نیست و جمهوری اسلامی نیز متحجّر نیست.

تأکید ایشان این است که همواره بایستی در مسیر انقلاب بود و مواظب انحراف بزرگ بود.

حال رهبری با موقعیتی که دارند، سعی می کنند که انحراف بزرگی پیش نیاید و این همان موقعیت رهبری است.

این رهبری پدیده ای بی نظیر است که در کشورهای دیگر نیز مانند آن پیدا نمی شود. یک مدیریت زنده، بالنده، پیش برنده.

ضرورت جایگاه فرمان:

اینجا را مقداری توضیح می دهیم تا مشخص شود که نگاهی که به فرمان و موقف رهبری داریم، نگاه حاجت مندانه ای باید باشد.

در جایی حضرت آقا می فرمایند، رهبری ، مدیریت کلان ارزشی است. گاهی شرایط اجتماعی باعث می شود که مدیران به انعطافهای غیرجایز کشش پیدا کنند، حال در اینجا نظام اسلامی، عنصر رهبری را به مدیران اسلامی اضافه کرده است که این فرسایش ها و کندروی و کج روی ها را مراقب است.

این مسؤولیت، یک مسؤولیت اجرایی نیست؛ دخالت در اجرائیات نیز نیست. مدیریت اجرایی، مسؤولیتش مشخص است؛ بلکه رهبری ناظر بر قوا است به این معنا که از حرکت کلّی نظام مراقبت کند.

رهبری بایستی مدیریت انقلاب کند، نه مدیریت اجرایی. ورود رهبری در میدان به این صورت است اولا طرح مسأله و بسیج افکار عمومی و ثانیا خواستن از دستگاه های اجرایی.

تا کنون نقش رهبری در پیشبرد انقلاب نقش اساسی داشته است.

وظیفه ی انقلابیون نسبت به حوزه ی فرمان:

حال ما در اینجا چند وظیفه نسبت به رهبری داریم:

  1. تحلیل راهبردی رهبری را بدست بیاوریم.
  2. طرح راهبردی رهبری برای صحنه را بدست آوریم.
  3. عملکرد راهبردی رهبری را تحلیل داشته باشیم.

الف. تحلیل راهبردی رهبری:

رهبری علاوه بر تاریخ مندی، تحلیل قوی ای نیز از این وقایع دارند.

در کنار این تاریخ مندی، ایشان یک اشرافی نیز بر حوادث سر صحنه دارند بدلیل اینکه در تحقق این انقلاب و بعد از انقلاب، حضور نزدیک و مستقیم در حوادث انقلاب داشته اند و این موجب تحلیل بسیار دقیق ایشان از گروه ها و جریانات می شود.

لذا ما برای درک رهبری باید دچار مقداری سختی شویم تا بدانیم تحلیل راهبردی ایشان از حوادث الان چگونه است.

ما برای تحلیل رفتار رهبری، بایستی با فضای ذهنی ایشان آشنا باشیم. باید درک کنیم که آقا چگونه دارد به صحنه نگاه می کند. و برای رسیدن به طراز فکری ایشان، بایستی زحمت کشید.

اگر نتوانیم تحلیل های راهبردی ایشان را درک کنیم، بین ما و رهبر جامعه فاصله می شود.

ب. طرح راهبردی رهبری:

یکی از نارسایی های جبهه ی انقلاب این است که با این مقوله ی طرح راهبردی رهبری، چندان آشنا نیست، یا اگر هم آشنایی ای هم است، غنا ندارد، لذا منفعل است. در نتیجه در عین حال که سخت کوشی دارد، صحنه را به کسانی می سپارد که طرح های راهبردی دارند و نمی توانند با رهبری جلو بیایند.

باید برای عملیات، طرح راهبردی داشت نه اینکه بگوییم برویم جلو ببینیم چه می شود.

دشمن ما فکور است. شرق می خواست با غرب دشمنی کند ولی نتوانست زیرا هم در صنعت ضعیف تر بود و هم در فکر کردن.

طرح ما در مقابل جریان غرب که جهان در اختیارشان بوده است، چیست؟

باید یک سوق و قبله به سمت مقاصد پیدا کنیم و مسیرهایی برای رسیدن به این قبله پیدا کنیم.

سؤال ما این است که آیا رهبری طرح راهبردی دارد یا خیر؟

بعضی می گویند رهبری نیاز به طرح ندارد، زیرا قانون اساسی وجود دارد و همین مقدار برای ما بس است.

گلایه ای حضرت آقا از شیعیان دارند، می فرمایند که شیعیان یک سنت درک نکردن امامانشان را راه انداخته اند و می فرمایند شیعیان حاضرند جانشان را برای امام علیه السلام فدا نمایند ولی حاضر نیستند بدانند طرح امامشان چیست. شیعیان در اکثر موارد، فقط رابطه ی عاطفی با امام خود برقرار می کنند.

حال ما داریم همین رفتار را با رهبری نیز انجام می دهیم.

مارق به کسی می گویند که منطق رهبر را قبول دارد ولی طرح رهبر را قبول ندارد، لذا موجود خطرناکی است. مارق از طرح رهبری بیرون می زند.

حال کسی که طرح رهبری را هم نداند، ملحق به مارقین می شود. زیرا طرح را نمی داند و به طریق اولی نمی تواند همراه با طرح رهبری شود. لذا بعضی را می بینید که روی ظواهر رهبری اصرار می ورزند.

برای همین است که تشتت در جامعه ی انقلاب بیداد می کند.

حال در این شرایط ، حضرت آقا بیانیه ی گام دوم را صادر می کنند که یک طرح راهبردی است، ولی برای ما فقط جملاتش جذّاب است.

ج. عملکرد راهبردی رهبری:

برای تحلیل اقدامات و عملکرد این چنین شخصی که برخی ویژگی هایش گذشت و یک ذخیره ی دانایی بزرگی را تحصیل کرده است، ایشان باید وقت جدی ای گذاشت.

 باید خیلی چیزها را کنار هم گذاشت، تا بشود اقدامات ایشان را فهم کرد نه اینکه فقط به یک سخنرانی دقت کرد.

خلاصه ی منظومه ی اندیشه ای مورد نیاز برای اقدام هوشمندانه:

خوب! این اندیشه، میدان، فرمان، یک پیوستاری درست می کند که در زمانی که در مقام اقدام قرار می گیریم از سرگردانی و نگاه سطحی و بی ثباتی نجات پیدا می کنیم.

این پیوستار اینگونه است که از اندیشه توحیدی شروع می کنیم و با تغذیه ی از آن به اندیشه ی اجتماعی می رسیم و با تغذیه ی از آن به اندیشه ی راهبردی می رسیم و در ساحت بعد، تحلیل های راهبردی و در ساحت بعد، طرح راهبردی. که در اینجا تحلیل راهبردی و طرحی راهبردی که باید خودمان داشته باشیم بایستی غنا دهیم با فهمیدن تحلیل راهبردی و طرح راهبردی حضرت آقا.

این مجموعه در نهایت ما را به یک اقدام هوشمندانه می رساند.

 

[1] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۲۷، صفحه: ۲۸، [بی نا]، [بی جا] - [بی جا]

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه چهارم فلسفه علم

استاد حجت السلام ملایی

مقرّر: یاسرکافی

علوم تجربی اعم از حوزه ی علوم طبیعی و علوم انسانی، سده ی نوزدهم و تا بخشی از سده ی بیستم را تحت حاکمیت خودش داشته است.

علوم تربیتی انشعابی از روانشناسی می باشد که آقای وُنت روانشناسی را از علم النفس فلسفی جدا کرد و به تحقیق تجربی حول آن پرداخت.

در جهان اسلام نیز این دانشها ورود کرد و سیستم دانشگاه ، نظام آموزشی و تربیتی را از حوزه جدا کرد.

در سده ی بیست اتفاق بزرگی در غرب افتاد.

نگاه های تجربه گرایانه ، ناخالصی متافیزیک را از عمل خارج کردند و تفکیک بین علم و فلسفه و علم و ارزش در قرن نوزده اتفاق می افتد.

در قرن بیست تجربه گرایان متوجه شدند که متافیزیک در علم وجود دارد؛ این التفات موجب اموری شد.

لیکن قبل از آنکه ببینیم این التفات چه آثاری بدنبال داشت، بایستی یک مقدماتی ذکر شود:

حضور متافیزیک در عرصه ی علم تجربی:

مثلا در قضیه ی "هرگاه نور از یک محیط وارد محیط دیگر بشود، می شکند"، زمانی گزاره ی علمی است که نقیضش کذب باشد. و کذب بودن نقیض این قضیه ی تجربی زمانی علم است که قایل به محال بودن اجتماع نقیضین باشیم. و این یک قاعده ی متافیزیکی است.

پیش فرضهای دیگر برای علم بودن این قضیه:

یک جهانی است.

این جهان قابل شناخت است.

این شناخت، باید شناخت تجربی باشد.

تجربه می تواند منطقا، گزاره های کلی تولید کند.

همه ی این گزارهها، گزاره هایی غیرتجربی است. یعنی با تجربه قابل اثبات یا انکار نیست.

بررسی مقدمه ی "تجربه می تواند منطقا، گزاره های کلّی تولید کند" :

در حوزه می گویند که:

استدلال به شکل می باشد:

  1. تمثیل: دچار قیاس خفی
  2. استقرا: دچار قیاس خفی
  3. قیاس:

حال در جهان غرب گفتند که استقراء در مقابل قیاس است. لیکن در قرن 20، گزاره هایی علمی پیدا شد که صرفا استقرایی نیستند، بلکه در این استقراء یک قیاس خفی خوابیده است.

به یک مشاهده، مقدمه ای اضافه می کنند که الاتفاقی لایکون دائمیّاً و لا اکثریّاً (این همان قیاس خفی است) تا اینکه علمی شود و همه زمانی شود.

یک نتیجه از این گرفتند که یک تلازم است بین وارد شدن نور از یک محیط به محیط دیگر با شکست نور.

سپس گفتند هرجا تلازمی است ، علیّتی است.

در نتیجه تغییر محیط، علت شکست نور است.

همه ی این قضایا، قضایایی متافیزیکی است که آن قاعده ی تجربی متوقف بر این قضایا می باشد.

عوامل غفلت علم از متافیزیک:

چرا دانشندان مدرن از حضور متافیزیک غفلت کردند؟

جواب:

  1. جنس گزاره های متافیزیک، جنس گزاره های فراگیر است. نسبت ما با گزاره های فراگیر، مانند ماهی با آب است. حضور همه جاییش باعث غفلتش می شود.
  2. با نگاه تجربه گرایانه نمی شود عناصر متافیزیکی را دریافت.
  3. تصوری است که تجربه گرایان از فلسفه داشتند که ناشی از تصور آگوست کنت از متافیزیک داشته است.

پیامدهای این غفلت:

علم تجربی استقرار پیدا کرده است. از این پس دانشهای غیرتجری مانند متافیزیک، یا آنچه که تحت دین از آن نام می بریم یا مکاتب زندگی و هر عنوان دیگری، یک نسبت خاصی با علم پیدا می کند که اینها می شوند موضوع پژوهش های علمی. یعنی وقتی همه ی این موارد، ناعلم شدند و معرفت نامیدند، شروع کرد علم به پژوهش در ارتباط با متافیزیک ، دین و ... .

این اتفاق زمانی افتاد که متافیزیک، دین و ...،  هویت معرفت شناختی ندارد یعنی واقعیتی را نشان نمی دهند.

انعکاس مطالعات در مورد این موارد، به صورت تاریخ فلسفه خود را نشان می دهد. یعنی فقط یاد فلسفه و دین را زنده می کنند و فقط تاریخ فلسفه و دین را دارند بیان می کنند.

متافیزیکی که از خداشناسی ، جهان بحث می کرد، کنار گذاشته شد و شروع کرد به مطالعه ی تجربی فلسفه. فلذا می بینیم چه تاریخ های فلسفه ای در قرن بیستم متولد شد، اما اینکه پاسخ این مسئله ی فلسفی چیست؟ چیزی نمی گویند.

یعنی شما در فرضی دارید تاریخ فلسفه می نویسید که هویت فلسفه دچار مرگ شده است.

حال این اتفاق برای دین هم در قرن 20 اتفاق افتاده است. که در اینجا با افرادی روبرو هستیم که تاریخ دین نقل می کنند.

فلذا این اشکال که می گویند چرا شیعه، تاریخ فلسفه ندارد ناشی از این است که متافیزیک هنوز در شیعه، زنده است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

تربیت اعتقادی جلسه اول

استاد حجت الاسلام سید نقی موسوی

مقرّر: یاسر کافی

فقه تربیت اعتقادی

استاد سید نقی موسوی

زمستان 1400

مقدمات:

مقدمه ی اول:

فقه تربیتی، فقه حُکمی، فقه استنباط احکام تکلیفیه و وضعیه برای افعال متربی و مربی.

مقدمه ی دوم:

تربیت اعتقادی، مجموعه اقداماتی که یک انسان برای انسان دیگر انجام می دهد تا در بعد عقیده، و عقیده مندی، ایمان، التزام بتواند موفق شود و در متربّی شکل دهد.

مقدمه سوم: تفکیک تربیت اعتقادی از ادبیات مشابه

تربیت دینی و تربیت اسلامی.

تربیت اسلامی خیلی کلی یعنی تربیت استخراج شده از اسلام.

تربیت دینی دو اصطلاح دارد:

الف. اصطلاح عام و مقسمی :

مساوق با تربیت یهودی، تربیت بودایی، تربیت اسلامی است.

ب. اصطلاح خاص و قسمی: (religius edjucation)

پرورش ایمان، پرورش تدین، پرورش التزام و مفاهیمی از این دست.

گاهی بعضی برچست سکولاریستی می زنند که اگر تعریف دوم مد نظرتان باشد می گویند دچار تعریف سکولاریستی شده اید زیرا پای دین را در محمولات و داوری ها قطع کرده اید و این جدایی دین از تربیت است.

سکولاریسم نسبت به دین لابشرط است نه بشرط لا. در نتیجه تربیت سکولار یعنی دین را در پهنه ی تعلیم و تربیت به یک کنجی برده اید و فقط در مسجد و محراب می خواهد از تربیت دینی اسم ببرد ولی در ساحتهای دیگر مانند تربیت جنسی، تربیت علمی و ... نمی خواهد تربیت دینی قایل شود.

تربیت عبادی بر تربیت مناسک و تربیت رفتارات و بروزات خارجی اشاره می کند.

تربیت اخلاق، بر اکتساب فضایل و رذایل و تربیت درون اشاره می کند.

حال بعضی آمده اند بر اساس تقسیم اسلام بر سه بخش عقاید، اخلاق، احکام می گویند تربیت اسلام شامل تربیت اعتقادی، تربیت اخلاق، تربیت احکام می باشد.

مناقشه در این نظر این است که معارف اسلام که فقط این سه نیست؛ مثلا بعضی احکام سیاسی اسلام، جزو هیچ یک از این سه نیست.

پس واقع بینانه تر این است که نسبت به ابعاد وجودی اسلام و همچنین ابعاد وجودی انسان، حیث تقسیم را نسبت به ابعاد وجود انسان و متربی تغییر داده و حیث تقسیم را نسبت به ساحتهای وجودی متربی عوض کنیم و از طریق تقسیم استقرایی بگوییم: تربیت جنسی، اخلاقی، عقلی و ... که از 16 تا 21 ساحت بر می شمارند. که در سند تحول بنیادین آ.پ تمام این ساحات، به 6 ساحت فروکاسته شده است.

  • یاسر کافی
  • ۰
  • ۰

جلسه دهم فقه تربیت-ارشاد جاهل

حجت السلام و المسلمین مقیمی

مقرّر یاسرکافی

ب. تمسک به ذیل "اولئک هم المفلحون":

ادعا: ظهور "اولئک هم المفلحون" تناسب با این دارد که امر صدر، وجوب الزامی است و الا تناسبی بین صدر و ذیل نخواهد بود.

توضیح ذلک:

در "اولئک هم المفلحون"، چون مبتدا نکره است زیرا علم خاصّی را به عنوان مبتدا نیاورده است و ضمیر هم، ضمیر فصل شده است بین مبتدا و خبر ؛ این سیاق افاده ی حصر می کند ؛ یعنی که تنها کسانی که دعوت به خیر می کنند و امر به معروف و نهی از منکر را انجام می دهند رستگاراند.

وقتی افاده ی حصر کرد، به مفهوم حصر یعنی دیگرانی که ترک این اعمال را کرده اند رستگار نیستند.

البته همچنان که مشخص است، مفهوم آیه این نیست که بخواهد نفی واجبات دیگر نماید و مثلا بگوید لازم نیست نماز و روزه و بقیه ی واجبات انجام گیرد و فقط همین سه امر برای رستگاری کفایت می کند.

حال که مفهوم آیه اینگونه شد، در اینصورت حتما امر ، امر وجوبی می باشد؛ زیرا این معنی با امر مستحبی نمی سازد که امر به تکلیفی مستحب باشد و مخالفین با این امر رستگار نباشند. بلکه امر در صدر روایت باید واجب باشد تا اینکه مخالفت با آن موجب عدم رستگاری شود.

مناقشات بر این تمسّک:

مناقشه ی اول: احتمالات معنایی مختلف در "المفلحون"

احتمالاتی در اولئک هم المفلحون مطرح شده است که با حصر سازگار نمی باشند؛ و در نتیجه این احتمالات جلوی ظهور اولئک هم المفلحون را در حصر، می گیرند.

این احتمالات به قرار زیر است:

احتمال اول: معنای متعدّی داشتن "المفلحون"

دلالت این فراز بر حصر ، زمانی است که مفلحون به معنای لازمی گرفته شود. یعنی معنای جمله این می باشد که فقط آنهایی که این سه عمل را انجام می دهند، رستگار هستند.

ولی در آیه ی قد أفلح المؤمنون، هرچند قرائت مشهور به صورت فعل معلوم می باشد، لیکن یک قرائت می باشد که به صورت فعل متعدّی مجهول خوانده شده است یعنی به صورت قد اُفلِح خوانده شده است که در اینصورت معنای آیه این می شود که مؤمنین رستگار شدند که معلوم آن این بوده است که قد اَفلَح الله المؤمنین یعنی خدا مؤمنین را رستگار کرده است.

با توجه به این نکته در اینصورت معنای اولئک هم المفلحون نیز اینگونه می شود که فقط آنهایی که این سه عمل را انجام می دهند، سبب رستگاری مؤمنان می شوند. در واقع آیه دارد کارکرد امر به معروف را می گوید، که فقط این افراد، جامعه را به فلاح و رستگاری می رسانند، خواه امر به معروف واجب باشد یا واجب نباشد.

و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ یعنی این احتمال قرائت، مانع ظهور آیه در معنای لازمی می شود و دیگر ظنّ غالب به معنای لازمی مفلحون شکل نمی گیرد. با دو احتمال بودن فراز "اولئک هم المفلحون"، دیگر این فراز نمی تواند قرینه ی بر صدر باشد.

بنابراین هرچند که این آیه دلالت بر حصر دارد، لیکن به معنای حصر فلاح در این گروه سه گانه نمی باشد، بلکه به معنای حصر به فلاح رساندن، توسط این سه گروه می باشد.

مناقشه در احتمال اول:

  1. قبول داریم  که در قرآن، بعضاً یک واژه حتّی به سه معنا آمده است، لیکن هر احتمال معنایی موجب ظهور لفظ در آن معنا نمی شود.

 ما دایر مدار ظهور هستیم و هر احتمالی مانع ظهور نیست؛ بلکه آن احتمالی که برای ما ظنّ غالب به مخالف ظهور ابتدایی بسازد و ظن مقابل به وهم تبدیل شود یا حداقل ظنّ مقابل را خراب کند و به شک تبدیل کند، مانع ظهور است.

برای اینکه بفهمیم که این احتمال، یک احتمال حداقلی است که مانع انعقاد ظهور مقابل نشود، یا احتمال حداکثری است تا مانع انعقاد ظهور مقابل شود، به کثرت استعمال لفظ در آن احتمال، در قرآن بستگی دارد. کثرت استعمالها می تواند ظهور ساز باشد و در اینصورت می گوییم آن معنای قلیل الاستعمال نیاز به قرینه دارد.

مثلاً در مقام تلفظ ماده ی فلاح در جاهای مختلف قرآن به صورت لازم می باشد و این معنای متعدّی، قلیل الاستعمال می باشد بطوریکه نه تنها ظهور پیدا نمی کند بلکه ظهور لازمی ماده ی فلاح را نیز از بین نمی برد.

پس از یک طرف کثرت معنایی ماده ی فلاح به صورت معلوم، باعث می شود که معنای لازمی فلاح، کثیر الاستعمال شده و ظهور پیدا کند و از طرف دیگر قلّت معنای ماده ی فلاح به صورت متعدی، که فقط یک قاری آنهم در یک آیه ، این فعل را به صورت متعدّی خوانده است، باعث می شود که معنای تعدّی ماده ی فلاح قلیل الاستعمال گردد.

در مشترک لفظی، کثرت استعمال در یک دستگاه کلامی، موجب انصراف می شود.

  1. سلّمنا که در ما نحن فیه، بپذیریم که اختلاف قرائات موجب ظهور الفاظ در معانی ای می شود که لفظ در آن استعمال شده است. لیکن این اختلاف قرائت چگونه ثابت می شود؟ اختلاف قرائت در کجا حجّت است؟

در جواب گوییم که اثبات اختلاف قرائت در اینجا، توسط یک روایت می باشد؛ فلذا ما نحن فیه مصداق خبر واحد در موضوعات است. و این خودش می طلبد که ثابت شده باشد که خبر واحد در موضوعات نیز حجّت باشد. و طبق مشهور خبر واحد در موضوعات حجت نیست. و بخاطر همین است که فقها، تنها به قرائت مشهور که تواتر دارد، تمسّک می کنند. علاوه بر اینکه اگر برخلاف مشهور، حجیّت خبر واحد در موضوعات را قبول کردیم، سندش هم باید درست باشد، در حالیکه اکثر این روایات اختلاف قرائت، غیر معنعن می باشند.

  1. اینکه در یک آیه اختلاف قرائت باشد، موجب اختلاف قرائت در روایات دیگر نمی شود. بلکه همین قدر مفید است که استعمال متعدّی در قرآن داریم که این نیز با پاسخ اول، جواب داده شد.

احتمال دوم: اشاره ی آیه به مرتبه ی عالی از رستگاری

این فراز می خواهد بیان مرتبه ی عالی فلاح و رستگاری را نماید و می گوید که فقط این افراد، رستگاران درجه ی عالی هستند؛ که در اینصورت افرادی که به این سه عمل مشغول نیستند، هرچند به درجه ی عالی رستگاری نمی رسند لیکن می توانند که از رستگاران باشند.

و این معنا، با استحبابی بودن دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، سنخیّت دارد.

در اینصورت آیه ، دلالتی بر حصر نخواهد داشت.

مناقشه در احتمال دوم:

اولا اینکه شما می گویید، دلالت آیه بر حصر مرتبه ی عالی می کند،  در اینصورت باید قایل باشید که شهید اگر به این سه عمل مشغول نباشد، به آن مرتبه ی عالی فلاح نرسد. در حالیکه کسی به این نتیجه ملزم نمی باشد.

ثانیا این صرف یک ابداع احتمالی است که شاهدی بر آن ذکر نشده است.

احتمال سوم:

منظور از "المفلحون"، "الاحقّاء بالفلاح" می باشد. یعنی این افراد مستحق تر هستند به فلاح. بنابراین آیه دلالتی بر حصر نخواهد داشت.

مناقشه در احتمال سوم:

این ظهور، اگرچه معنای آیه را اشتباه نمی کند، لیکن صرفا یک ابداع احتمالی است که شاهدی بر آن ذکر نشده است.

احتمال چهارم:

منظور آیه، یک حصر نسبی است نه حصر حقیقی. یعنی این سه گروه نسبت به این سه واجبی را که انجام داده اند، مستحق فلاح هستند و به فلاح رسیده اند. یعنی کسانی که این سه عمل را انجام نداده اند، نسبت به رستگاری که از این سه عمل حاصل می شود، محروم مانده اند، هرچند نسبت به واجبات دیگر مانند نماز که آنرا انجام داده اند، به آن مقدار به فلاح می رسند.

در اینصورت دیگر آیه دلالت بر انحصار نمی کند، و شاهد بر وجوب نمی باشد.

مناقشه در احتمال چهارم:

اینکه اگر کسی عمل واجبی را انجام دهد و به ثواب و رستگاری این عملی که انجام دهد می رسد، معلوم است و نیاز به بیان شارع ندارد.

بله! نمی خواهیم بگوییم این بیان، لغو می باشد، بلکه چون می خواهیم با این احتمال، آن ظهور ابتدایی آیه در حصر را از بین ببریم، این احتمال نمی تواند آنرا از بین ببرد.

احتمال پنجم:

این احتمال که منقول از کنز العرفان است[1] می گوید این آیه بیان مصداق می کند به مصداق خارجی. مثلا می گویید حوزه ی علمیه است که آدم تربیت می کند. در اینجا در مقام بیان حصر نیستیم بلکه می خواهیم بگوییم که این یک مصداق غالبی است که حوزه است، که عارف تربیت می کند. نه اینکه در مراکز دیگر عارف تربیت نمی شود.

این آیه می خواهد بگوید که فاعل این سه کار، مصداق بارز مفلح هستند، نه اینکه افاده ی حصر کند. خارجا در این امر به معروف است که این فلاح و رستگاری اتفاق می افتد. یعنی بهترین راه برای فلاح این است.

مناقشه در احتمال پنجم:

این تفسیر متوقف بر این است که آن حصر که افاده ی ظاهر عرفی آیه است را نپذیریم، ولی اگر پذیرفتیم که سیاق این گونه ای، ظهور در حصر دارد، دیگر نمی شود که هیچ یک از این احتمالات فوق را بپذیریم.

و زمانی می شود از آن ظهور بر حصر دست برداریم، که قرینه ی قطعیّه بر خلاف آن بیاید و الّا صرف احتمال غیرقطعی باعث می شود که همه ی ظهوراتی را که مخالف حصر باشد را نفی می کنیم.

 

[1] ناقل: استاد شب زنده دارد در درس خارج امر به معروف و نهی از منکر

  • یاسر کافی